وضعیت سمنان در آن زمان چگونه بود؟
سمنان در آن زمان شهرستان کوچکی بود حتی شهر هم نبود و بدیهی بود که برای ساواک این اقدام ما بسیار تعجبآور بود. چرا که به ذهن آنها هم نمیرسید که در شهرستان به این کوچکی که ساواک به کلیه امور آن احاطه دارد چنین اقدامی صورت بگیرد. خیلی با سختی با این قضیه برخورد کردند. همینطور عدهای از منبریهایی که خلاف رژیم صحبت کرده بودند را چند روزی دستگیر کرده بودند و بعد ایشان را آزاد کردند.
یکی از این کسانی که دستگیر شد پدر من بود چون در سال 42 روی منبر راجع به بد حجابی صحبت کرده بود. سرهنگ فرمانده ارتش سمنان که ژاندارمری سمنان را تأسیس کرده بود و سید خوب و اهل نماز و مسجد بود نگذاشته بود ایشان را نگه دارند و گفته بود اگر ایشان هر حرفی زده است من مسؤولیتش را برعهده میگیرم.
حاج آقا آیا تا سال 1343 سمنان حوزه علمیه نداشت؟ و کلاً وضعیت علمای سمنان چگونه بود؟
نبود. روحانیون سمنان به خاطر وجود آیتالله شیخ محمد صالحی مازندرانی که معروف به علامه سمنانی بود خودش از علمای بزرگ بود و شهر یک بافت سنتی
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 17 خاصی را داشت و به دلیل اینکه روحانی بومی در سمنان کم نبود اگر چه این روحانیون از سطح بالایی برخوردار نبودند اقدام به تأسیس حوزه علمیه نکرده بودند. اصلاً در آن سالها سمنان طلبه چندانی هم نداشت یعنی ما و دکتر روحانی از سرخه بودیم.
بعد از اینکه در آنجا حوزه علمیه تأسیس شد و مدرسه و حوزه ایجاد گشت به تربیت طلبه پرداختند و طلبههایی که الآن ما داریم از آن زمان به بعد است. قبل از آن معمولاً علمای سمنان مهاجر بودند.
یکی مرحوم علامه بود که جزو تبعیدی های زمان رضا شاه بود و علیه او قیام کرده بود ولی بعد از 1320 به دلیل پیری و بیماری از فعالیت سیاسی دست کشیده بود و تقریباً همه مسؤولین سیاسی استان با ایشان مرتبط و پیش وی میآمدند. یکی دیگر آیتالله شیخ محمدرضا فیض سمنانی بود که اهل سرخه بود و در سمنان اقامت داشت و قبل از آیتالله بروجردی فوت کرد. البته آدم قوی، رُک و صریحی بود اما به دلیل سن بالایی که داشت چندان اهل مبارزه نبود.
یکی دیگر از علمای سمنان حجتالاسلام نجات روحانی بود و از علمای مبارز سمنان بود و طلاب و منبریهایی که میآمدند معمولاً دور ایشان جمع میشدند. ایشان یک سری مرید داشت که در سمنان به نجاتیها معروف بودند. اینها هم از افراد معتقد و متدینی بودند که در همان اوایل حرکت انقلاب در خط انقلاب بودند.
یکی دیگر از علمایی که برای سخنرانی به سمنان میآمد و سخنرانیهای پرشوری هم داشت محمدتقی رهبر بود که بعد از انقلاب به نمایندگی مجلس رسید. ایشان منبرهای خوبی داشت و انقلابی بود.
در اینجا باید قید کنم که وقتی من را به خاطر اعلامیه دستنویس گرفتند و به زندان بردند حوزه، شهریه من را قطع کرد. چرا که این کار و اقدام من برای آنها جا افتاده نبود و اصولاً جز کار درس به چیز دیگری نمیپرداختند. یعنی علمای آنجا جزو علمای مبارز نبودند و یک جدایی صنفی بین آنها و مبارزین وجود داشت. عدهای از علما ساکت بودند و کاری به خط امام و مبارزات و طرفدارانش نداشتند و از
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 18 آنها هم حمایت و طرفداری نمیکردند.
گروهی از آنها در جلسات دعایی که برای شاه میگرفتند و یا در مجالسی اینگونه شرکت میکردند. ما از سال 55 به بعد توانستیم به این عده از آقایان فشار بیاوریم تا آنها دیگر جرأت نکنند به این مجالس بروند. البته گرایش تودهای و کمونیستی در سمنان زیاد بود چرا که سمنان شهری کارگری بود.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 19