یکی از مقلدان امام مبلغ بسیار سنگینی را به عنوان وجوهات به یکی از علمای تهران داده بود تا آن را خدمت امام برساند. این عالم فوت کرده خدا او را بیامرزد. ایشان آن مبلغ را صاف برده بود داده بود خدمت بیت آیتالله (سید محسن) حکیم و چون مبلغ زیاد بود از ایشان قبضی گرفته و برگشته بود و قبض را پس از بازگشت به ایران، به آن شخص مقلد داده بود. آن شخص گفته بود که من گفتم این پول را خدمت حضرت امام بدهید چرا قبض آیتالله حکیم را برای من آورده ای؟ آن عالم خیلی هوشیار و زیرک بود وقتی اوضاع را فهمید و احساس کرد اگر حرفی پیش بیاید دیگر قابل تحمل نیست سریع بلیت هواپیما گرفت و به عراق بازگشت و رفت خدمت مرحوم آقا شیخ نصرالله خلخالی و گفت جریان این طور شده من پول را به اشتباه به خدمت آقای حکیم داده و قبض گرفتهام اما شخص صاحب پول قبض امام را میخواهد. آقای خلخالی هم قبض را گرفت و به خدمت امام آورد. امام تا آن قبض را دیدند آن را گرفتند و فوراً یک قبض رسید نوشتند.
یعنی بلافاصله تأیید فرمودند؟
اصلاً خودشان قبض دادند نه اینکه قبض آیتالله حکیم را تأیید کنند. قبضی صادر کردند که آن مبلغ پول به اینجانب رسید تا آبروی آن شخص محفوظ بماند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 191