فصل دوم: خاطرات حجت ‌الاسلام والمسلمین سید اسدلله امامی میبدی
درباره حاج آقا مصطفی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

درباره حاج آقا مصطفی

‏ آیا حضرتعالی با حاج آقا مصطفی هم رابطه‏‏‌‏‏ای داشتید؟‏

‏ بله، بنده با حاج آقا مصطفی خیلی رفیق بودم، او هم من را خیلی دوست داشت. ‏‎ ‎‏حتی یادم هست که به اتفاق ایشان و آقای حلیمی کاشانی، که الآن مقیم پاکستان است، ‏‏و طلبه‏‏‌‏‏ای به نام اصغر آقا کنی که فوت کرد و آقای قدیری و آقای راستی از نجف با پای پیاده به مسجد سهله رفتیم و از آنجا به کربلا رفتیم. از مسجد سهله دو راه برای‏‏ کربلا وجود ‏‎ ‎‏دارد؛ یک راه بیابانی است که با ماشین می‏‏‌‏‏روند و دوازده فرسخ بیشتر نیست، یک راه ‏‎ ‎‏آب دارد که هفده فرسخ است. با پای پیاده مسیر دوم را آمدیم که خیلی هم خوش ‏


‏گذشت. البته حاج آقا مصطفی مقدار زیادی از مسیر را وسیله سوار شد، نمی‏‏‌‏‏توانست ‏‎ ‎‏پیاده زیاد راه برود.‏

‏ چه وسیله‏‏‌‏‏ای سوار شدند.‏

‏ همان گاری که اثاث می‏‏‌‏‏بردیم.‏

‏ نقش ایشان در نجف چطور بود؟‏

‏ ایشان دیگر همراه پدر بودند.‏

‏ تدریس هم می‏‏‌‏‏کردند؟‏

‏ بله، ایشان هم در درس خارج حاج آقا شرکت می‏‏‌‏‏کرد، هم خودش جلسه ‏‎ ‎‏درس دایر می‏‏‌‏‏نمود. البته من به درس ایشان نمی‏‏‌‏‏رفتم. حاج آقا مصطفی را هر روز ‏‎ ‎‏در درس آقای خمینی می‏‏‌‏‏دیدم. خیلی شوخ بود و اغلب با آقای فکور و ‏‎ ‎‏آقای عبدالکریم کشمیری با هم بودند. آقای فکور از قم به آنجا می‏‏‌‏‏آمد، آن‌ها در صحن ‏‎ ‎‏حضرت امیر می‏‏‌‏‏نشستند و به قول عرب‏‏‌‏‏ها گعده می‏‏‌‏‏کردند.‏

‏این نکته را بگویم که رفتار آقای خمینی به گونه‏‏‌‏‏ای بود که اجازه ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏داد حتی حاج آقا مصطفی در زندگی‏‏‌‏‏اش دخالت کند. این موضوع بر من ‏‎ ‎‏این‌طوری ثابت شد که یک نفر پیش آقای خمینی رفته و گفته بود که مثلاً ‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی فلان موضوع را گفته است؛ ایشان هم گفته بود که حاج آقا مصطفی ‏‎ ‎‏خودشان می‏‏‌‏‏دانند من نمی‏‏‌‏‏دانم. آقا در امور مالی و کارهای دیگر نمی‏‏‌‏‏گذاشت کسی ‏‎ ‎‏دخالت کند.‏

‏ پس امام مستقل عمل می‏‏‌‏‏کردند؟‏

‏ بله.‏