آیا حضرتعالی با حاج آقا مصطفی هم رابطهای داشتید؟
بله، بنده با حاج آقا مصطفی خیلی رفیق بودم، او هم من را خیلی دوست داشت. حتی یادم هست که به اتفاق ایشان و آقای حلیمی کاشانی، که الآن مقیم پاکستان است، و طلبهای به نام اصغر آقا کنی که فوت کرد و آقای قدیری و آقای راستی از نجف با پای پیاده به مسجد سهله رفتیم و از آنجا به کربلا رفتیم. از مسجد سهله دو راه برای کربلا وجود دارد؛ یک راه بیابانی است که با ماشین میروند و دوازده فرسخ بیشتر نیست، یک راه آب دارد که هفده فرسخ است. با پای پیاده مسیر دوم را آمدیم که خیلی هم خوش
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 83 گذشت. البته حاج آقا مصطفی مقدار زیادی از مسیر را وسیله سوار شد، نمیتوانست پیاده زیاد راه برود.
چه وسیلهای سوار شدند.
همان گاری که اثاث میبردیم.
نقش ایشان در نجف چطور بود؟
ایشان دیگر همراه پدر بودند.
تدریس هم میکردند؟
بله، ایشان هم در درس خارج حاج آقا شرکت میکرد، هم خودش جلسه درس دایر مینمود. البته من به درس ایشان نمیرفتم. حاج آقا مصطفی را هر روز در درس آقای خمینی میدیدم. خیلی شوخ بود و اغلب با آقای فکور و آقای عبدالکریم کشمیری با هم بودند. آقای فکور از قم به آنجا میآمد، آنها در صحن حضرت امیر مینشستند و به قول عربها گعده میکردند.
این نکته را بگویم که رفتار آقای خمینی به گونهای بود که اجازه نمیداد حتی حاج آقا مصطفی در زندگیاش دخالت کند. این موضوع بر من اینطوری ثابت شد که یک نفر پیش آقای خمینی رفته و گفته بود که مثلاً حاج آقا مصطفی فلان موضوع را گفته است؛ ایشان هم گفته بود که حاج آقا مصطفی خودشان میدانند من نمیدانم. آقا در امور مالی و کارهای دیگر نمیگذاشت کسی دخالت کند.
پس امام مستقل عمل میکردند؟
بله.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 84