در نجف، امام از جهت علمی مظلوم واقع شد، چون مقام علمی امام آن طور که باید و شاید در آنجا جا نیفتاد. علما و فضلا، زیاد در جلسات درس امام شرکت نمیکردند. فرض کنید همیشه حدود صد نفر، در درس ایشان حاضر میشدند، اما انتظار ما این بود که چهارصد یا پانصد نفر باید در این جلسات شرکت کنند. مثلاً از فضلای درس آقای خویی فقط چند نفرشان آمدند و از کلاس درس آقای شاهرودی هم عده کمی آمدند و در واقع این ظلمی در حق طلبهها بود که نتوانستند از اعلمیت امام استفاده کنند. بعضی از اشخاصی که الآن هم در ایران هستند، تعبیرات زنندهای در مورد اعلمیت امام در نجف به کار میبردند و من هر وقت یاد آن تعبیرات میافتم، واقعاً متأثر میشوم، چون همان افراد اگر در جلسات امام شرکت میکردند، خیلی استفاده میبردند. از نجف حدود 70ـ60 نفر در کنار تعدادی از یاران امام که از ایران آمده بودند، در جلسات حاضر میشدند. اوایل جمعیت خیلی زیاد میشد، شاید جمعیت از جلسه درس آقای خویی کمتر نبود، لکن کمکم فروکش کرد. تبلیغات میکردند و اشخاص را از کلاس درس امام بیرون میبردند. چون میدیدند که امام به مطالب عالیه و دقیقه اشاره میکند و صحبتهای او در خواص تأثیر میگذارد، بنای تبلیغات نامربوط گذاشتند ولی مِن حیثالمجموع از اول تا آخر، جمعیت در درس امام خوب و آبرومند بود ولی آن طور که ما میخواستیم نبود.
دیگران هم جلسات درس داشتند؛ آقای حکیم، آقای شاهرودی، آقای خویی هر کدام کلاس درس جداگانهای داشتند. برای مثال اول درس آقای خویی بود، با اتمام درس ایشان درس امام شروع میشد. تقریباً حدود یک ساعت و نیم، دو ساعت به ظهر مانده، درس امام شروع میشد و تا نیم ساعت، سه ربع به ظهر ادامه داشت. امام اول از بیع شروع میکردند و مکاسب محرمه را هم که در ایران قبلاً گفته بودند و چاپ شده بود، دوباره در نجف تدریس کردند.
در مقام مقایسه، میتوان گفت که مطالب امام دقیقتر و عمیقتر از سایرین بود و اگر شخص فاضلی مسألهای را که دیگران هم در موردش بحث کردهاند، با هم مقایسه
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 95 کند، میبیند که مطالب امام محققانهتر و دقیقتر است. حتی در مورد آقای حکیم هم مطلب به همین صورت است؛ با وجود اینکه آقای حکیم فقیه عالی و جا افتادهای است، لکن باز هم میبینیم که امام در اصول فقاهت دقیقتر است. مثلاً در بحث «فضولی» یا مسائلی چون «معاطات» و «لاتعاد».
به طور کلی سبک و طرز تفکر امام با دیگران کاملاً متفاوت بود. به طوری که انسان فکر میکرد که مثلاً آقای خویی هنوز به این مسائل نرسیده ولی امام آنها را بیان کرده است و اگر واقعاً آدم منصف باشد، میبیند که امام در بیان مطالب و شروع و ختم آنها جهاتی را در نظر میگرفت که هیچ یک از فقهای دیگر ـ خصوصاً در مطالب فکری ـ به آنها اشارهای نداشتهاند. برای مثال امام اول قدری نقل اقوال میکرد، بعد مدارک و دلایلی ذکر مینمود آن گاه یکی را اختیار کرده و اقوال دیگری را که مخالف بود، با آن مبنا رد میکرد و حق مطلب را ادا میساخت؛ یعنی این طور نبود که خدای نکرده بیانصافی نماید، بلکه خوب بیان میکرد و به اثبات میرساند و بعد مسأله را به نقد میکشید. برای نمونه، موضوع مکاسب را امام با قلم خودشان در پنج جلد شرح کردهاند که بعداً من و آقای کریمی آن را تصحیح کردیم.
امام با آن که عرب زبان نبود، به زبان عربی (عربی کتابی) مینوشت. نوشتههایش به ندرت خطخوردگی داشت. مطالب در ذهنش مرتب بود؛ قلم را دست میگرفت و مینوشت. خط زیبایی داشت و از کاغذ خوب هم استفاده میکرد. تسلط و نحوه قلمزنی امام را کمتر در کسی دیدهام. در فارسی هم همین طور بود و میگویند وقتی میخواست اطلاعیهای بدهد یا مقالهای بنویسد، قلم را روی کاغذ میگذاشت و از اول تا آخر مینوشت و اصلاً این طور نبوده که مسوده یا مبیضّه داشته باشد. دیگران هم مسوده دارند، هم مبیضّه ولی امام این طور نبود.
آنچه طلبهها در درس امام بیشتر میپسندیدند، این بود که امام به افراد اجازه سؤال میدادند و حتی تشویق میکرد که طلبهها اگر به نظرشان مشکلی میرسد، مطرح کنند. با حوصله به حرف افراد گوش میدادند و اگر حرف درستی میزدند، آنها را تأیید میکردند. یادم هست از اشخاصی که زیاد سؤال میکردند، یکی من بودم، دیگری حاج
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 96 آقا مصطفی بود و یکی دو نفر دیگر از جمله پسر مرحوم حاج آقا بزرگ شاهرودی که گویا الآن در مشهد است و آقای سید محمود هاشمی که اوایل در درس امام حاضر میشدند ولی بعد جلسات را ترک کردند.
امام به حرفها گوش میدادند، اگر اشکالی وارد نبود، رد میکرد، اگر یکی دو بار دیگر هم موضوع را مطرح میکرد، باز هم جواب میدادند، ولی باز اگر ادامه میداد، به طریقی او را دست به سر میکردند که مثلاً خوب مطالعه نکردهای. یک بار من مسألهای را مطرح کردم و به نظرشان جوابی نیامد، گویا غافلگیر شده بودند. گفتند که اشکال وارد است ولی فردای آن روز که آمدند جواب آن مسأله را دادند. بعضی وقتها میشد که امام جواب اشکالی را فردای آن روز میدادند. ولی در جلسات دیگر، به خصوص در درس آقای خویی کسی جرأت نمیکرد حرفی بزند؛ چون آن آقایان زود حمله کرده و با یک تشر طرف را ساکت مینمودند. اما امام به حرف طلبهها گوش میدادند و تشویق هم میکردند. حضرت امام از قول استادشان تعریف میکردند که کسی مسألهای نوشت و حرفهای استاد را نقل کرد، وقتی نوشتهاش را نزد استاد برد، استاد گفت که نوشته تو خوب نیست. پرسید چرا؟ من که همه مطالب را نوشتهام؟ استاد گفت: «همه مطالب را نوشتهای، لکن باید زیرش خط بکشی و بنویسی قال، یعنی استاد گفت و بعد هم بنویسی اقولُ، یعنی من میگویم و زیر مطلب استاد باید حرف خودت را هم بنویسی.» یعنی باید در جلسات راه سؤال و جواب باز باشد. خیلیها نظرشان این بود که در آن زمان درس امام در نجف بهترین درس است چون به طلبهها پر و بال میداد و آنها را تشویق میکرد. البته نقل شده است که آقای شاهرودی هم با آن که خودش به جلسات درس آقای نائینی میرفت ولی طلبهها را تشویق میکرد که به درس آقا ضیاء (عراقی) بروند. کسی پرسید: «شما که شاگرد آقای نائینی هستی، چرا درس آقا ضیاء را تشویق میکنی؟». گفت: «چون آقا ضیاء به طلبهها بال و پر میدهد و
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 97 آنها را ورزیده میکند. به حرفشان گوش میدهد، ولی آقای نائینی گوشش نمیشنود و دو سه تا از شاگردهای خوبش اطرافش مینشینند و اگر کسی حرفی بزند به او حمله میکنند و نمیگذارند سؤالی مطرح شود.» بنابراین درس امام در آن زمان ـ با چشم انصاف ـ بهترین درس فقه در نجف بود. البته درس اصول را قبلاً در قم تدریس کرده بودند و به نام انوارالهدایه که شرح بر کفایه میباشد، چاپ شده بود و یا به طور مستقل هم درس اصول ایشان را آقای (جعفر) سبحانی تقریر کرده بود. در نجف از تدریس اصول امتناع کردند.
از مسائلی که امام خیلی رعایت میکرد و به کسانی که توجه نداشتند، متذکر میشد، این بود که مسائل عقلی را در مسائل فقهی وارد نکنند. از جمله آقا شیخ محمد حسین کمپانی، یکی از اساتید نجف، که مطالب زیادی را نوشته و به زبان فارسی و عربی شعر میسرود و بر کفایه و حاشیه بر رسائل، وسایلالشیعه هر دو حاشیه نوشته داشت و آدم جامع و معقولی بود، ولی در مطالب فقهی، جهات فلسفی وارد کرده بود و امام متذکر شدند که این محقق بین مسائل تشریعی ـ اعتباری و مسائل عقلی خلط کرده است. یعنی خواسته است مسائل اعتباری را مانند مسائل عقلی حل کند، در صورتی که نباید مسائل فلسفی را وارد میکرد.
دیگر اینکه امام طلبهها را وادار میکرد هر مطلبی که میشنوند، حتی اگر کلام بزرگان باشد، در آن جستجو کنند. چون ممکن است اشتباه باشد و میگفت کلام خدا و کلام معصوم که نیست؛ بنابراین نباید از آن گذشت و چشمبسته به آن اعتماد کرد. لَو کان مِن عِندِ غَیرِاللهِ لَوجدوا فیه اختلافاً کثیراً. یعنی در هر چه از غیر خدا باشد، اختلاف هست.
مسأله دیگر اینکه امام اعتقاد داشت که نباید به حافظه اکتفا کرد و به آن مغرور شد. مثلاً مرحوم نائینی چون حافظهاش خوب بود، خیلی جاها در روایت مطالب اشتباه کرده بود. بنابراین امام میگفتند: «به اصل مطلب مراجعه کنید. مثلاً اگر روایت در وسائل
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 98 است، به وسائل مراجعه کنید، اگر در وسائل آمده است که این مطلب را از تهذیب گرفتم، به تهذیب مراجعه کنید و همین طور بروید تا به اصل برسید. اگر این طور پیش بروید، میبینید چقدر اشتباه شده است و گاهی ممکن است تغییر یک کلمه، موجب اشتباه در مطلب فقهی شده باشد.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 99