روزهای آخر بهمن در مدرسه علوی به عنوان خدمت، شب و روز رفت و آمد داشتم. متأسفانه یادم نیست از که شنیدم که نیمه شب 22 بهمن به هنگام درگیری سخت مردم با دشمن، آقای اشراقی داماد ایشان را بزرگان قوم به محل خواب ایشان فرستادند که آن حضرت را بیدار و اوضاع را بازگو کند. آقای اشراقی فرمودند به اتاق خواب آقا رفتم، یکبار ایشان را صدا زدم و پنجره را باز کرده عرض کردم بشنوید چه خبر است! کنار پنجره آمدند و صدای مردم و شلیک اسلحه ها را که شنیدند، به طرف رختخواب برگشتند و با آرامش عجیبی فرمودند ما پیروزیم و این در زمانی بود که اکثر قریب به اتفاق، در وحشت بودند و احتمال کودتای فراگیر قوی بود.