از امور بسیار بارز و چشمگیر که در وجود امام به چشم می آمد، پرهیز آن بزرگوار از دعوت به نفس و مظاهر آن بود. اوایلی که درس فقه و اصولشان ـ بعد از وفات آیت الله مرحوم بروجردی در سال تحصیلی 41ـ1340 به مسجد اعظم منتقل شده بود، رفت و آمدشان به صورت پیاده انجام می شد. اما اگر کسی می خواست ایشان را همراهی کند، بسیار ناراحت شده نهی می فرمودند. گاهی می فرمودند می خواهید کاری کنید که من این درس را هم نگویم. در این رابطه به خاطر دارم بعد از فوت
مرحوم آیت الله کاشانی برای عرض مطلبی به همراه یکی از فضلا بعد از درس اصول به سمت منزلشان می رفتیم که حدود 200 متری منزلشان (در تقاطع کوچه یخچال قاضی و کوچه باغ ملک) به ایشان رسیدیم. بعد از سلام فرمودند: شما بفرمایید، عرض کردیم با حضرتعالی کار داشتیم. فرمودند: شما بفرمایید. من می آیم. که هدفشان این بود با ایشان نباشیم. عرض کردیم بسیار خوب پس جنابعالی جلوتر تشریف ببرید، ما می آییم؛ قبول فرمودند و همین بی توجهی به مظاهر دنیایی سبب شد که بعد از فوت مرحوم آیت الله بروجردی در جلسه ای که علمای طراز اول در منزل آن مرحوم تشکیل دادند، ایشان شرکت در دادن شهریه مرحوم آقای بروجردی را نپذیرفتند و معروف بود که پس از پیشنهاد به ایشان فرموده اند: من همان خادم طلاب که بوده ام، هستم. این معنویات و توجهشان به اسلام و خدا باعث شده بود که تقریباً همۀ طلاب حوزه در حد عشق به وی علاقه داشتند. من خاطرم هست در نجف اشرف گفتم: تقریباً تمام طلاب حوزه علمیه قم، نسبت به حضرت ایشان به قدری معتقد و عاشق و علاقه مندند که یک نفر از طلاب نجف حتی نسبت به یک نفر از مراجع نجف چنین نیست.