در طول یازده سال که صبح و عصر افتخار تشرف خدمت استاد در درس فقه و اصول را داشتم، ملکات قدسیه او را در فراست شناخت سؤال کنندگان در درس بسیار عالی می دیدم. اولاً سؤالِ سؤال کننده اگر مربوط به درس بود با کمال عنایت بعد از استماع تمام سؤال یا اشکال به توضیح مبنای خودشان در فقه یا اصول مبادرت می ورزیدند و تا شاگرد خوب مطلب را نگرفته بود، اصرار بر ادامۀ مبنا و توضیح داشتند. اما چنانچه احساس می فرمودند سؤال، بعد از فهم مبنای استاد، دارای ایراد و اشکال است؛ با لبخندی شیرین می فرمودند مطالعه نکردی یا هنوز اشکال زود است. و امّا اگر سؤال مربوط به دیگرانی بود که گوینده حامل نظر دیگران بود، بلافاصله می فرمودند این حرف از شما نیست، سخن را هر کس گفته است، خود او بیاید و دیگر آنکه اگر کسی به طور مزاح و خارج از موضوع یا به صورت اتلاف وقت استاد می خواست مطالبی را ادامه دهد، استاد به او نگاه نمی کردند و به سؤال یا جواب فرد دیگری از حضار توجه می کردند و به گونه ای وانمود می شد که حضور ایشان جای مطایبه و حرفهای بی مورد نیست؛ حتی اگر کسی از فلسفه سؤال می کرد و استاد با نگاه جذاب احساس می کردند که او مبانی فلسفه را ندیده است، می فرمودند این سخنان به شما مربوط نیست.