بی اندازه شجاع و بی باک بودند؛ مخصوصاً در مقابل ساواک.
ما دوران جوانی امام را درک نکرده ایم، ولی از بزرگترها مطالبی را شنیده ایم که همه آنها بزرگی و عظمت روحی امام را حکایت می کند. امام می فرمودند پس از حرکت آقای حائری از اراک به قم، ما به قرآن تفأل زدیم، این آیه آمد: منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارةً اخری. من پیش خود گفتم که نشو و زندگی و مرگ در قم خواهد بود و روی این اصل به قم حرکت کردیم.
در میانسالی حضرت امام یکی از مدرسین درجه یک بودند و از خفقان پهلوی متنفر بودند و با آن مبارزه می کردند و شاهد، جریان کتاب کشف اسرار است که علیه پهلوی و وهابیت نوشته شده است.
امام طلاب را نهی کردند که شب در منزل امام بخوابند و می فرمودند کماندوها حمله می کنند و شما را زخمی و معلول می کنند و من باید یک عمر ناراحت باشم؛ ولی من عرض کردم این تکلیف شما است و ما باید در این خانه بمانیم و امام دیگر چیزی نفرمودند.