امام شخصی متعبد بودند و به امور عبادی اهمیت می دادند. ایشان معنویتی خاص داشتند و به ادعیه، بخصوص مناجات شعبانیه بسیار سفارش می فرمودند و مستحبات ماه های رجب و شعبان و رمضان را کاملا به جای می آوردند. ایشان با سخنان و تعبیرات عرفانی، روح آدمی را تغییر می دادند. ایشان بسیار صاحب خصال بودند. اصلا شوخی نمی کردند و در مجالس ساکت می نشستند. البته برخوردهایی لطیف، عارفانه و گاهی هم مختصر تبسمی داشتند. اگر کسی سوال می کرد، خیلی مختصر و با دو کلمه پاسخ می فرمودند. در بیت بعضی از آقایان عده ای جمع شده و می گفتند و می خندیدند اما در منزل آقا چنین مسائلی نبود. چنان که در آن اوایل، حاج آقا لنکرانی ـ که هم ردیف آقای خویی بود ـ در بیت حضرت امام آمد و سعی کرد با مطالب شیرین ایشان را بخنداند، اما امام خیلی تحویل نگرفتند. به طور کلی در جلساتی که آقا حضور داشتند کسی به خود اجازه شوخی و غیبت نمی داد. البته کاملا مطالبی ظریف و لطیف آورده می شد، چنان که یک بار بنده در خدمت شان عرض کردم که: اگر 60 نفر مسکین و مریض باشند و طعام داده شوند و هر کدام آن ها با سه قاشق سیر بشوند! آیا فرد طعام دهنده بری الذّمه می شود یا نه؟
امام تبسمی کرده و فرمودند: اگر شما 60 نفر چنین مریض و مسکین را پیدا بکنی اشکال ندارد. آن بزرگوار بسیار پر هیبت و اخلاقیات شان شبیه ائمه علیهم السلام بود. در تایید این سخن همین بس که یک روزی امام تحریرالوسیله را به من دادند تا برای آقای مرندی ـ که از مراجع و هم ردیف آقای خویی بود ـ ببرم. وقتی که به خدمت ایشان رسیدم با احترام بلند شده و دو دستی تحریرالوسیله را از من گرفتند و سپس فرمودند: بعد از ائمه علیهم السلام فردی که الگو باشد و هیبت، اخلاق، عرفان و عظمت ان ها را داشته باشد، تنها خمینی است و کس دیگری نیست. من مرجعی با وقارتر از ایشان ندیده ام.
یک وقتی امام اعلامیه ای را دادند تا به عربی ترجمه شود. وقتی که ترجمه را خدمت شان بردم، آن را خوانده و با تشر فرمودند: این را کی ترجمه کرده است؟ گفتم:
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 139 آقای سید مرتضی تبریزی. فرمودند: از ایشان بعید است چرا این نکته را جا انداخته است؟
همه کارهای آن بزرگوار بر نظم استوار بود. درست سر ساعت 5 / 2 در حرم وارد می شدند و ساعت 3 از آنجا خارج می گردیدند. خاطره جالبی در این زمینه دارم؛ روزی گروهی زنجانی و آذربایجانی برای عزاداری به نجف آمده بودند. آن ها می خواستند آقا را زیارت کنند. من به آن ها اطلاع دادم که چه ساعتی امام در حرم می آیند. نزدیک های ساعت 5 / 2 بود که شیخ نوحه می خواند و آن ها سینه می زدند. یکی از آن ها به شیخ اشاره می کرد که تمام کن، حالا وقت می گذرد و نمی توانیم آقای خمینی را ببینیم. اما او توجه نمی کرد و به نوحه سرایی ادامه می داد. درست سر ساعت 5 / 2 بود که آقا وارد حرم شدند. در این لحظه یک نفر از میان جمعیت با صدای بلند گفت: خمینی گَلدی، یعنی خمینی آمد و همه سینه زنی را رها کرده و به سوی امام دویدند.
امام حتی در جریان شهادت حاج آقا مصطفی نیز، برنامه های خود را دقیقا ادامه دادند. عده ای از آقایان و نجفی ها می گفتند: خمینی متکبر و مغرور است، چرا در فوت آقای حکیم و دیگران برای تشییع جنازه در صحن نرفته است. اما در میان حیرت ناظرین ان بزرگوار جنازه فرزندشان را به اندازه دیگران تشییع کردند. این بود که خیلی ها به آقا ایمان آوردند و فهمیدند که کارهای ایشان از روی هوی و هوس نیست. امام پس از تشییع فرزند به منزل مراجعه کرده و به مطالعه پرداختند و من خود شاهد بودم که 12 صفحه از کتابی را که در دست داشتند، مطالعه فرمودند.
همه امورات ایشان براساس نظم و دقت بود. به طور منظم درس هر روز را می نوشتند و سر ساعت درِ ملاقات باز و بسته می شد. با سرعت تمام به وسیله قرآن استخاره می کردند و با جواب، خوب یا بد، متقاضیان را پاسخ می فرمودند.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 140