امام قبل از این که از فوت حاج آقا مصطفی مطلع شوند، بعضی از عناصر فاسد که تا آن زمان هیچ وقت به خانه امام نرفته بودند، جهت شماتت به آنجا می روند. بعدها آن حضرت می فرمودند: من وقتی که آن اشخاص را دیدم، فهمیدم که مصطفی فوت شده
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 7 است و آن ها برای شماتت آمده اند، اما آن ها به هیچ وجه تغییری در روحیه و قیافه من ندیدند.
حضرت امام بسیار شجاع و نترس بودند چنان که روزی با پدرم در حضورشان بودیم و ایشان خاطراتی را نقل می کردند از جمله فرمودند: زمانی که ترکیه بودیم، عده ای از شیعیان ما را برای شام به جزیره ای دعوت کردند و ما با قایق به آنجا رفتیم.
پدرم گفتند: از ماموران ساواک نترسیدید که شما را در گوشه خلوتی به آب بیندازند؟! امام فرمودند: نه، این جور مسائل برای من ترسی ندارد؛ در جریان کاپیتولاسیون که مرا شب هنگام گرفتند، ماموران ساواک پس از خروج از قم، مرا به جاده ای خاکی و خلوت بردند. طرز رفتار آن ها به گونه ای بود که من فکر کردم که آن ها می خواهند مرا بکشند. اما آن ها هرگز ترسی در من مشاهده نکردند، زیرا ترس برای من مفهوم ندارد. بعدا متوجه شدم که قصد آن ها ترساندن من بوده است که خودشان خراب شدند.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 8