پس از این که آقای دعایی به عنوان سفیر ایران در بغداد منصوب شد توسط دوستان استقبالی از وی در فرودگاه به عمل آمد. مدتی طول کشید تا وقت ملاقات برای تقدیم استوارنامه بدهند. روزی اتفاقی به سفارت ایران در بغداد رفتم آن روز قرار بود وی را برای تقدیم استوارنامه نزد حسن البکر ببرند. چند روز قبل از آن سید صادق روحانی در ایران صحبت هایی کرده بود که بحرین متعلق به ایران است. آن روز تعدادی حدود صد یا صد و پنجاه نفر از اطلاعات و امنیت عراق تظاهراتی برپا کرده و شعار می دادند که بحرین کشوری عربی است و متعلق به ما است. این جمعیت ابتدا مقابل سفارت ایران آمدند. آن ها نامه ای اعتراض آمیز راجع به صحبت های سید صادق روحانی نوشته بودند و می خواستند به سفیر ایران تحویل بدهند. آقای دعایی هم دستور داد شربت پرتقال درست کنند و از همه آن جمعیت جلوی سفارت در آن هوای گرم پذیرایی کنند. آن ها خیلی تعجب می کردند که این چه حرکتی است. ما بر ضد آنان تظاهرات می کنیم ولی آنان به ما شربت می دهند. بعد، از وزارت خارجه دنبال آقای دعایی آمدند و او را برای ملاقات با حسن البکر بردند. البته تحویل استوارنامه معمولا حدود ده دقیقه (حداکثر یک ربع) طول می کشد. پس از مدتی که سید نیامد خیلی نگران شدیم که نکند بلایی سر سید آورده باشند. اما وی بعد از یک ساعت و نیم آمد گفتم: چی شد چرا اینقدر طول کشید؟ گفت: به قدری حسن البکر با تجلیل
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 74 و محترمانه برخورد کرد که من باور نمی کردم. حدود یک ساعت و ربع با من صحبت کرد و چقدر هم از امام تجلیل کرد. می گفت: ما از امام نخواستیم که رابطه اش را با مصر، آفریقای جنوبی و اسرائیل قطع کند. ولی وی این کار را انجام داد این ها را به عنوان نکات مثبتی از امام مطرح و از آن تجلیل می کرد. در زمانی که آقای دعایی به عراق آمده بود رفقا خواستند که به صورت جمعی عکس بگیرند چون جایی نبود. من هم خیلی مقید نبودم که حتماعکس بگیرم شاید هم خدا عنایتی داشت، من این طرف اتاق ایستادم و آن ها با آقای دعایی عکس گرفتند، بعد هم ساواک بغداد دقیقا تک تک آن رفقا را دستگیر کرد.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 75