در آن دوره کسانی چون بنیصدر، قطبزاده، دکتر یزدی، صادق طباطبایی و دیگران با روحانیت مبارز خارج از کشور در تماس بودند و اگر به نجف میآمدند در منزل دوستان اقامت میکردند. باید گفت که ما در آن موقع حتی با کسانی چون حسن ماسالی و سنایی که از رهبران کمونیست و تودهای بودند، ارتباط داشتیم. آنها به منزل ما و دیگر دوستان و حتی به منزل حاج آقا مصطفی رفت و آمد میکردند. البته نکات شرعی را رعایت میکردیم و ظرفها و استکانهای آنها را آب میکشیدیم.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 118 در واقع ما دنبال کسانی میگشتیم که بگویند «مرگ بر شاه» و به ایدئولوژی و اعتقاد آنها کاری نداشتیم و این رابطه بالعکس نیز بود. همکاری ما با آنها تاکتیکی بود. چنان که روزی، یکی از دوستان به ماسالی و سنایی گفت که همکاری ما با شما تاکتیکی است و همکاری ایدئولوژیک نیست و آنها بسیار ناراحت شدند.
در مورد مجاهدین خلق قضیه فرق میکرد. چنان که من هم به خدمت امام رسیده و عرض کردم که: «آقا» اینها جوانهای فداکار و مبارزی هستند، شما اینها را تایید بفرمایید.
امام فرمودند: نه تنها دوستان بلکه دیگران نیز مرا تحت فشار قرار دادهاند تا اینها را تایید بکنم. اما من تایید نخواهم کرد.
از این جریان خیلی از دوستان ناراحت شدند تا اینکه مجاهدین خلق طی اعلامیهای تغییر مواضع ایدئولوژیک خود را اعلان کردند و کاملا مشخص شد که به مبدا و معاد اعتقاد ندارند. آن وقت بود که ارزش کار و شناخت امام برای ما روشن شد و اگر آن حضرت مجاهدین را تایید میفرمودند، نجفیها همه ما را به اتهام «کمونیست بودن» هو میکردند.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 119