به نظر من شهید حاج آقا مصطفی، خیلی مجهولالقدر مانده است و حتی ارادتمندان امام و طلاب حوزهها هم به شخصیت ایشان پی نبردهاند و او را نشناختهاند. علت این امر، یکی جهات سیاسی بود که ساواک ایجاد کرده بود و یکی هم اینکه چون ایشان در پرتو وجود پدرشان بودند. ولی به هر حال ایشان از بزرگان علمای شیعه به شمار میرود و در فنون مختلف حوزههای علمیه و در علومی که حوزهها مطرح است، در تمام این علوم، حاج آقا مصطفی، مجتهد بود. استعداد ایشان فوقالعاده زیاد و حافظهشان خیلی قوی بود، در عین حال تقوی و ورع زیادی هم داشتند. مثلا اگر به تفسیر قرآن ایشان رجوع کنید، میتوانید به اندازه توانایی علمی ایشان پی ببرید. در این تفسیر ایشان در هر آیهای پانزده بحث مطرح میکند و در هر بحث که شاید چندین
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 103 بحث ادبی باشد، از نظر صرف و نحو، از نظر لغوی و از نظر فصاحت و بلاغت و مسایلی که مربوط به فقه و اصول و فلسفه و عرفان و... عمیقا وارد بحث میشوند و در هر رشته هم نظر اجتهادی مطرح میکنند و این میرساند که خودشان در این فنون و در این علوم صاحبنظر بودهاند. یک چنین ویژگی که در تمام این فنون و علوم و در معقول و در منقول و در همه اینها، صاحبنظر باشد، در بین علما کمتر پیدا میشود. اگرچه نوعا این هم یک درجهای است که کسی نظرات را ببیند و حفظ کند و بفهمد و انتقال دهد. اما مرحوم استاد شهید حاج آقا مصطفی این طور نبود، بلکه در همه اینها صاحب نظر بود و یک بحث اصولی هم داشت که عصرها در منزلشان تشکیل میشد و در اواخر هم در مسجد شیخ انصاری و بسیار مورد توجه طلاب بود و از درسهای خیلی خوب حوزه علمیه نجف به شمار میآمد. مباحث این درس در 3 جلد به تصحیح اینجانب در ایران به چاپ رسیده است.
مرحوم شهید حاج آقا مصطفی مرد جامعی بود و صرفنظر از اینکه در این علوم و فنون مجتهد و صاحبنظر بود، خیلی اخلاق عجیبی داشت، بسیار متواضع بود، زاهد بود، دائمالذکر بود، مقید به جماعت و نوافل بود. سالی چند مرتبه با قافلهای که داشتند، پای پیاده به کربلا مشرف میشدند و در آن لحظات هم مشاهده میشد که ایشان دست از اذکار و نماز شب و تعبدشان برنمیدارد. فضای دور و بر ایشان فضای دعا بود و روحانیت ولی البته توام با تفریح؛ با طلبهها مزاح هم میکردند و تفریح هم داشتند، اما خلاف شرع کلامی، سخنی، چیزی انجام نمیشد.
ایشان واقعا خود را وقف امام کرده و در رابطه با حضرت امام در همه صحنهها حضور داشت یعنی از آن وقتی که حضرت امام به ترکیه و بعد به عراق تبعید شدند، حاج آقا مصطفی هم تبعید شدند. خود استاد شهید میفرمودند که من وقتی به ترکیه رفتم، دیدم اما وضع غذایی خوبی ندارد و لاغر شده است. زیرا غذاهای آنها را نمیخورد، بنابراین من آشپزی را به عهده گرفتم و گفتم مواد خام میآوردند و من غذا میپختم و کمکم امام سر حال آمدند. مرحوم شهید حاج آقا مصطفی ارادت عجیبی به حضرت امام داشت، یعنی علاوه بر اینکه پدرشان بودند چیزی را در امام دیده بودند
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 104 که این احترام را اقتضاء میکرد. گاهی از حضرت امام به انسان کامل تعبیر میکردند و میفرمودند که امام یک انسان کامل است. در نجف هم با آن جو و آن همه معاهدات بین دولتها و فعالیتهای آخوندهای وابسته به آنها علیه امام، سپر بلای امام بود و با آن اخلاق و خلقیات و روابط عمومی خوبی که داشت خیلی از مسائل را حل میکرد. او در تمام مسایلی که پیش میآمد حضور داشت وی از مستشکلین درس امام بود. آخرین اشکالی هم که به درس حضرت امام کرد و برای من خاطره است، در حدیثی بود که حضرت امام نقل و بحث میکردند که: لا صلوﺓ الا بفاتحة الکتاب و شهید حاج آقا مصطفی فرمودند که: «التفات بفرمایید، این از احادیثی است که سند ندارد.» حضرت امام خندهشان گرفت. شاید اواخر عمر شهید هم بود، ایشان وقتی میخواستند اشکالی را مطرح کنند خیلی مودبانه میگفتند: «التفات بفرمایید...» با این کلمه شروع میکرد و خیلی هم طولانی بحث نمیکرد.
به هر حال اگر کسی بخواهد مبانی اصولی و فقهی حضرت امام را بفهمد، باید به کتابهای اصولی و فقهی شهید آیتالله حاج آقا مصطفی مراجعه کند. در واقع آثار ایشان شارح و مبین نظریات امام است. در حقیقت، یکی از آثار بزرگ و محسنات حضرت امام، همین حاج آقا مصطفی است و انسان را به یاد آقا امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع) میاندازد که در نامهای به حضرت امام حسن مجتبی(ع) مینویسند: وجدتک بعضی و وجدتک کلی... یعنی تو قسمتی از وجود منی و بلکه کل من تویی و: حتی لو اصابک شیء اصابنی... بلکه اگر چیزی به تو اصابت کند، مثل این است که به من اصابت کرده... .
حالا شما ببینید یک چنین شخصیتی و یک چنین مردی که خودش از علمای بزرگ اسلام و محقق و متفکر و متخلق به اخلاق حسنه بود و یک چنین جامعیتی داشت، فرزند حضرت امام بود و حقا میتوان گفت که اشبه الناس خَلقا و خُلقا به حضرت امام، ایشان بود و لذا امام هم خیلی به او علاقه داشت.
حاج آقا مصطفی در ضمن اینکه هم استاد بود و مدرس، اهل تحقیق و تالیف هم بود. در همه احوال هم از حضرت امام مراقبت میکرد و مواظب بود که صدمهای
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 105 سیاسی، اجتماعی و غیره به امام وارد نشود. با این همه در دیار غربت، با آن جوّ نامناسب و مخالف و با آن همه دشمن، حضرت امام یک دفعه مواجه شدند با از دنیا رفتن آقا سید مصطفی که واقعا سنگین بود. حاج آقا مصطفی حاصل عمر امام به شمار میرفت و از دید امام (س) «مصطفی امید آینده اسلام بود» ولی حالا که باید ثمر میداد، یک دفعه از دنیا برود، این درست مثل آن است که در تاریخ میبینیم حضرت سیدالشهداء (ع) در شهادت فرزندش حضرت علیاکبر (ع) از همه بیشتر متاثر میشود، این جهت را داشته چون فرمود که شبیهترین مردم به حضرت پیغمبر (ص)، او بود، لذا تاثرش هم از فقدانش، بیشتر بود. نکته دیگر اینکه حضرت امام همیشه سعی داشتند که شهید حاج آقا مصطفی هیچگاه از زندگی طلبگی و از درس و بحث منصرف و منحرف نشود. لذا اگر کسی میآمد و با حضرت امام کار داشت و آقا سید مصطفی را واسطه میکرد، ایشان میفرمود که بهتر است که من واسطه نشوم چون اگر بروم پیش حضرت امام نتیجهای ندارد و بهتر است من در این مورد دخالت نکنم و سعی حضرت امام بر این بود که شهید حاج آقا مصطفی به همان شیوه علمایی و درس و بحث خودشان مشغول باشند.
شهید حاج آقا مصطفی واقعا هم یک استاد بود و هم یک مربی یعنی ضمن تدریس، طلبهها را تربیت میکرد؛ در عین اینکه استاد بود، با طلبهها رفیق هم بود و درست مثل دو تا رفیق همسن و سال با آنها راه میرفت و حرف میزد. او خیلی مرد عجیب و بزرگواری بود.
کتابهای آماده چاپ ایشان در تفسیر، اصول، فلسفه و عرفان، در حدود سی جلد است. با اینکه در هنگام شهادت بیش از 50 سال از عمرشان نمیگذشت، اما عمر با برکتی داشتند و فوقالعاده موفق بودند. بزرگترین توفیقشان هم خدمت به حضرت امام بود و از موقعی که خودش را شناخته بود، به این کار مشغول بود و آخرالامر هم فدای حضرت امام شد و به شهادت رسید. تقریبا دو ماه قبل از شهادتشان خوابی دیدم که ذکرش بیمناسبت نیست.
خواب دیدم که حاج آقا مصطفی به شهادت رسیده و جنازه او را وارد صحن مطهر
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 106 حضرت امیرالمومنین علی(ع) کردند در حالی که آدمها زیر جنازه نبودند و ملائکه جنازه ایشان را حمل میکردند، یک قرآنی در جلو جنازه بود، قرآن میآمد و جنازه به دنبالش حرکت میکرد، تا وارد صحن علی(ع) شد و آن گاه این جنازه به داخل حرم رفته و از نظرها پنهان شد.
من هر روز در درس ایشان حاضر میشدم، اما موفق نشدم که این خواب را برای او نقل کنم. خانه ما نزدیک منزل ایشان بود؛ یک روز صبح پدر من آمد و خبر آورد که حال آقا سید مصطفی به هم خورده و او را به بیمارستان بردهاند. با عجله به بیمارستان رفتم و دیدم آقا سید مصطفی از دنیا رفته است. آمدیم خدمت حضرت امام (س) برای بیان خبر. آقای فرقانی شروع کردند به روضه خواندن و من یادم است که حضرت امام گفتند: انا لله و انا الیه راجعون و سه دفعه دستشان را به زمین زدند!
حادثه بسیار بزرگی بود، از دست دادن کسی مثل شهید حاج آقا مصطفی، آن هم به طور فجیع و ناگهانی و بدون مقدمه و شرایطی وجود داشت، سخت بود و حضرت امام در آنجا بزرگترین امتحان خود را پس داد. این سنت خداست که انبیا و اولیا را امتحان کند: واذا بتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن میفرماید چون پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی امتحان کرد که از جمله یکی هم ذبح پسرش بود، در آنجا هم ابتلای امام به نهایت رسید و آن بزرگوار هم هیچ عکسالعمل غیرعادی و انکسار ظاهری نشان نداد. انکسار باطنی داشت، قلبش شکسته بود، در خلوت هم گریه میکرد، اما در مجامع عمومی محکم ایستاد. البته اینکه میگویم در خلوت گریه میکرد، خودم شاهد نبودم ولی شنیدم که خانوادهشان دیده بودند که ایشان در خلوت گریه میکردهاند. بعضیها میگفتند گریه نمیکردند ولی این جور نبوده، گریه میکردند، اما جزع و فزع و اظهار نارضایی در شان اولیاء نیست و الا حضرت امام کسی نیست در مصیبت فرزندش گریه نکند. حضرت پیامبر اکرم(ص) هم در فقد پسرشان ابراهیم گریه میکردند و وقتی که به ایشان اعتراض شد، فرمود: ما چیزی که خدای متعال را به غضب آورد نمیگوییم، اما قلبمان میشکند و نمیشود که انسان بچهاش را از دست بدهد و قلبش نشکند. حضرت امام کوه مصیبت را متلاشی کرد و محکم ایستاد. البته
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 107 برای ما مصیبت سنگینی بود چون ما هم رفیقمان و هم استادمان و همه چیزمان را از دست داده بودیم. در نجف ملازم ما و پناه ما او بود و ما در واقع یتیم شدیم. مجالس فاتحه و ختم تمام شد و بعد از چله بود که حضرت امام برای شروع درس به مسجد انصاری تشریف آوردند. در آنجا بود که این مصیبت را از الطاف خفیه الهی عنوان فرمودند.
در اینجا بیمناسبت نیست که از قول شهید محراب حضرت آیتالله دستغیب ماجرایی را در اینجا نقل کنم. ایشان که به نجف تشریف آورده بودند از قول یکی از مومنین که همراه وی به کربلا آمده بود، خواب جالبی را نقل میکردند، بدین مضمون که: آن شخص خواب دیده است تاج بسیار بزرگی روی سر حضرت امام خمینی قرار دارد.
در خواب میپرسد که این چیست؟ جواب میدهند که اجر صبر ایشان در مصیبت آقا سید مصطفی است و خداوند متعال این تاج را به عوض آن صبر به وی عطا فرموده است.
مرحوم شهید محراب آیتالله دستغیب هم فرمودند که آن مومن آن خواب را دید و نتیجهاش هم معلوم شد و لطف خفی به لطف جلی تبدیل گردید و باعث فروزانتر شدن مشعل انقلاب و جریانات بعدی آن شد.
خاطرات سال های نجـفج. 2صفحه 108