روز 25 شوال که مصادف با روز شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) است، معمولاً از طرف حضرت امام در مدرسه فیضیه جلسه روضه ای گرفته می شد(این در زمانی بود که سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران بود.) این روز مردم و طلاب برای استماع سخنان حضرت امام به مدرسه فیضیه آمده بودند، و ساواک تصمیم داشت که با هزار نفر ساواکی به صورت ناشناس وارد مدرسه فیضیه شوند و مجلس عزاداری را به هم بزنند، و بعد متعرض افراد و مخصوصاً معممین شوند، این کار را کردند و تا حد زدن و از بالای بام پرت کردن و لباسها را پاره پاره کردن پیش رفتند، و آن روز وضع عجیبی در مدرسه فیضیه به وجود آوردند، در این جلسه حضرت آیت الله گلپایگانی تشریف داشتند، مردم ایشان را به یکی از حجره ها بردند و تا حدی مراقبت کردند، ساعتی گذشت و بعد هم به زحمت، ایشان را از مدرسه بیرون آوردند.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 246 این جمعیت وقتی خودشان را در مدرسه فیضیه فاتح دیدند، در خیابانهای قم به راه افتادند و با کلمه جاویدشاه، یک رعب عجیبی در شهر به وجود آوردند که هیچ کس جرأت نفس کشیدن نداشت.
عده ای به امام گزارش دادند که اینها دارند به طرف منزل شما می آیند، و لذا رفتند و درِ منزل امام را بستند؛ امام وقتی که از این جریان مطلع شدند، بدون اینکه به کسی حرفی بزنند، رفتند و درب را باز کردند و دو طرف درب را بازگذاشتند و به همان اتاقی که نزدیک درب بود، بازگشتند و نشستند. صدای شعارجاویدشاه اینها لحظه به لحظه قویتر و بیشتر به گوش می رسید. حضرت امام هیچ باکی از این معنا نداشتند که این هزار نفر بریزند در منزل و هر غلطی که بتوانند بکنند، هزار نفر مسلح و فاتح مسأله فیضیه؛ ولی در منزل امام مجموعه افراد به ده نفر هم نمی رسد، ده نفری که هیچ گونه وسیله دفاعی هم نداشتند، مع ذالک شهامت ایشان به اندازه ای بود که هیچ وحشت و هراسی به خودشان راه ندادند.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 247