بعد از فوت حضرت آیت الله بروجردی همه فقها و علمای بزرگ قم جلسه استفتا داشتند، ولی امام خمینی چنین جلسه ای نداشتند؛ اما می دانستم که ایشان قبول نمی کنند، لذا یک روز خدمت ایشان رسیدم و گفتم: عده ای از فقها و فضلا هستند که اگر اجازه بدهید من آنان را دعوت کنم که بعضی از شبها در منزل شما بیایند و مسائل مشکل فقهی را با آنان در میان بگذارید تا بحث کنند و ورزیده شوند، البته منظور من همان جلسه استفتا بود اما اسمش را نبردم مبادا امام قبول نکنند، بعد از خاتمه حرف من امام
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 26 نگاهی به من کردند و گفتند: آقای امینی از شما چنین انتظاری نداشتم، منتظر بودم به من بگویی تو دیگر پیر شده ای و مرگت نزدیک شده، به فکر خدا و معاد باش و خودت را اصلاح کن و با نفس امّاره ات مبارزه کن.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 27