به یاد دارم حضرت امام در مسجد سلماسی قم درس اصول می دادند، روزی فرمودند: من امروز نیامده ام که درس اصول بگویم، آمده ام نصیحتی بکنم با آنکه زبان ایشان خیلی زبان مودبی بود، اما آن روز عصبانی شده بودند و نفسشان به شماره افتاده بود، ایشان خیلی ناراحت بودند که چرا غیبتی پشت سر یکی از مراجع شده بود؟ با آنکه آن غیبت از نظر ظاهری به نفع امام و به ضرر آن مرجع بود و این مطلب به گوش حضرت امام رسیده بود، و علت ناراحتی ایشان هم همین امر بود، بعد از این جلسه بود که تب مالت ایشان عود کرده بود.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 49