یکی از علما که مردی خوب و موجه در منطقه همدان بود به قم مشرف شد و در منزل برادرش وارد شد، برادرش هم از شاگردان حضرت امام بود، یک روز صبح بنده و مرحوم حجت الاسلام شهید حاج آقا مهدی شاه آبادی به حضور حضرت امام در منزل ایشان شرفیاب شدیم، آقای شاه آبادی به ایشان عرض کرد که: فلانی از همدان آمده و مرد خوبی است و اهل مبارزه است، خیلی در ایام مبارزات کوشش کرده و الآن در قم در منزل برادرش هست و مناسب است که شما از این شخص دیدن کنید، امام فرمودند: من حالم مساعد نیست، مرحوم شاه آبادی اصرار کرد به این معنی که برادرش شاگرد شماست و خودش هم ارادتمند شماست، حضرت امام برای بار دوم فرمودند: اینکه گفتم حالم مساعد نیست، چون تب دارم؛ ولی آنقدر تب ندارم که نتوانم به منزل این آقا بروم و از او دیدن کنم، ولی چون نمی توانم قصد قربت کنم، زیرا شما گفتید این آقا از ارادتمندان شماست، به این جهت نمی آیم مرحوم شاه آبادی ساکت شد، حضرت امام به قدری روی حقیقت اخلاص کار کرده اند و اخلاص را در خودشان تقویت کرده اند که می توانم عرض کنم، محبتی که به کسی یا چیزی دارند «لله » است و اگر بغضی هم به
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 3 کسی می ورزند «لله » است.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 4