رسم است وقتی که یکی از مراجع از دنیا می رود، مریدهای علما و مراجع دیگر تبلیغ می کنند که آقای ما مرجع است تا مردم را به تقلید از او سوق دهند. آیت الله حکیم که از دنیا رفت، مقلدین زیادی در داخل و خارج عراق داشت. بیوتات و اطرافیان علما و مراجع نجف، برای مرجعیت فرد مورد علاقه شان فعال شدند. طرفداران آقای خویی، آیت الله شاهرودی و دیگران. ما و دوستان نیز برای اینکه مقلدین آقای حکیم را به طرف امام سوق دهیم تصمیم گرفتیم که تبلیغ کنیم. امام متوجه این مسأله شدند. دیدیم که آقای شیخ عبدالعلی قرهی ما را خواست و گفت امام پیغام دادند و فرمودند که به دوستان من بگویید من راضی نیستم هیچ کس از من تبلیغ بکند و اسم من را بیاورد و رسالۀ من را به کسی بدهد و عکس من را پخش کند. این روحیۀ امام بود.
شبها حضرت امام دو ساعت بعد از مغرب می آمدند بیرونی و نیم ساعت جلوس داشتند، آن وقت کسانی که می خواستند امام را ببینند یا صحبتی و سوالی و کاری داشتند و می خواستند مستقیماً با امام در میان بگذارند همان ساعت می آمدند و راحت با امام صحبت می کردند. مقلدین و علاقمندان امام نیز که از شهرها و کشورهای دور و نزدیک می آمدند، اگر می خواستند ملاقات کنند در همان جلسه می آمدند و ملاقات می کردند. بعد از فوت آیت الله حکیم شیعیان بیشتر کشورها برای تقلید به امام روی آوردند. آنها وقتی به عتبات مقدسه مشرف می شدند در نجف اشرف دسته دسته یا به نماز امام در
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 30 مدرسۀ آیت الله بروجردی می آمدند و یا به منزل امام. اختلافی در کشمیر اتفاق افتاده بود. در کشمیر یک جایی چند تا مو بوده که عده ای ادعا می کردند این موها از محاسن پیامبر اکرم(ص) است و لذا آنها را گذاشته بودند توی یک قفسه و جعبۀ آینه و مردم دسته دسته می آمدند و نذر و نیاز می کردند و پول می دادند و حاجت می خواستند. در طرف مقابل عده ای مخالفت می کردند و می گفتند که این دروغ است و دکان است. در نتیجه اختلاف وسیعی بین شیعیان در کشمیر پیش آمده بود. تعدادی از علمای کشمیر برای این که از مراجع نظریه و یا فتوایی بگیرند که این اختلاف برداشته شود و بگویند که چنین چیزی صحت ندارد و مسأله خرافات است به نجف آمده بودند. یک شب که رفتیم خدمت امام چند نفر از این آقایان را دیدیم که آمدند و نشستند. متوجه شدیم از علمای کشمیر هستند و شروع به صحبت کردند و گفتند خواهش می کنیم شما نظرتان را بفرمایید تا این مطلب خرافی از بین برود و اختلاف هم مرتفع شود. امام فرمودند: من دخالت نمی کنم. بار دیگر تکرار نمودند و پاسخ امام هم فرقی نکرد. بار سوم یکی از آقایان به عنوان اعتراض گفت: آقا شما مقتدا و مرجع تقلید مردم هستید، شما باید دخالت کنید. همین که این جمله را گفت که شما مرجع تقلید مردم هستید، امام برآشفته شدند و فرمودند: کی گفته که من مرجع تقلید هستم؟ مراجع عظام و علمای بزرگوار، هستند. امام آنچنان با تغیّر فرمودند که این بندگان خدا همین طور خشکشان زد. اصولاً امام همیشه از این که ترویج مرجعیت بکنند، پرهیز می کردند. در حوزه های علمیه علما و مراجع که رساله چاپ می کنند هرکس که می آید منزلشان ـ چه مقلدین و چه غیر مقلدین ـ رسالۀ خود را در اختیارشان می گذارند. امام حتی بعد از این که مرجعیتشان تثبیت شده بود، حاضر نبودند رساله در اختیار کسی بگذارند. می فرمودند: رساله چاپ شده و هرکس که مقلد من هست برود خودش بخرد، من از بیت المال حاضر نیستم که رسالۀ مجانی به کسی بدهم.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 31
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 32