به یاد دارم در روزهای ملاقات یا عقد و دستبوسی امام، عده ای از مردم وقتی دستبوسی می کردند، به علت شدت علاقه به امام نمی رفتند، و تجمع می کردند تا شاید چهره امام را بیشتر ببینند؛ اما بعضی از پاسدارها گاهی صبرشان به آخر می رسید و با بعضیها تندی می کردند و به آنها می گفتند: بروید تا نوبت دیگران شود، و شاید هم بعضیها را هُل می دادند، حضرت امام این عمل یکی از پاسداران را دیدند، ناراحت و برافروخته شدند، آن پاسدار را مورد مواخذه قرار دادند که چرا چنین کردی؟ آنچنان اظهار ناراحتی کردند
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 186 که از چهره شان مشخص بود، آن پاسدار هم که به حکم وظیفه این کار را کرده بود، وقتی که دید حضرت امام شدیداً ناراحت شده است از تکرار آن خودداری کرد.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 187