آن روز که امام به بیمارستان منتقل گردیدند سفارش فرمودند که ساعت اقامه نماز ظهر و عصر را به ایشان اطلاع دهند و در مرحله اول نمازشان را خواندند و بعد به صرف غذا پرداختند. یکی از روزها در بیمارستان، امام یک دفعه متوجه شدند که سینی حامل غذا وارد اطاق شد، پرسیدند: مگر وقت اقامه نماز فرا رسیده؟ حاضرین در جوابشان گفتند: «بله وقت نماز رسیده است.» امام با نهیبی رو به حاضرین کرده و فرمودند: پس چرا مرا بیدار نکردید؟ وقتی در جواب گفته شد: به دلیل وضع خاص شما نخواستیم بیدارتان کنیم. باز ایشان با ناراحتی گفتند: چرا با من این شکلی برخورد می کنید؟ غذا را ببرید تا من نمازم را اقامه سازم.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 214