به یاد دارم در ساعت احتضار حضرت امام ما در حیاط بیمارستان بودیم، و از همان تلویزیون مدار بسته می دیدیم که امام به زحمت نفس می کشیدند، یکی از آقایان گفتند: امام، امام، وقت نماز است، آب بیاوریم وضو بگیرید؟ این سخن او برای همه ما مایه تعجب بود، چون حال امام معلوم بود، صدا کردن و آب برای وضو آوردن معنی نداشت، خود آن آقا هم می دانست این حرف معنا ندارد؛ ولی آن تأثر درونی انسان این اقتضا را می کند که بگوید «آب بیاورم، وضو بگیرید؟» امام اصلاً به هوش نبودند تا این حرفها سودی داشته باشد؛ ولی برخلاف انتظار همه، حتی پزشکان هم این حساب را نمی کردند، امام همان طور که سرشان کج و روی بستر افتاده بود، در یک لحظه چشم بازکردند، و بلافاصله دیدم ذکر می گویند؛ به احتمال قوی «لااله الاالله ، سبحان الله و...» می گفتند. نکته مهم اینکه تا چشم را باز کردند، زبانشان هم به تعظیم و تکریم الله حرکت کرد.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 209
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 210