روزی که شاه از کشور رفته بود، بعد از نماز صبح آمدم خدمتشان و عرض کردم: برادران می گویند که شاه رفت، و رادیو هم خبرش را پخش کرد... طبیعتاً همه ذوق کرده بودند و اظهار خوشحالی می کردند و حالاتی از خودشان نشان می دادند ؛ ولی جز عبارت دیگه چی؟ کلمه دیگری از حضرت امام شنیده نشد. اینها هم نشان دهنده بزرگی روح ایشان بود، ساعتی بعد خبرنگاران آمدند و پافشاری کردند و می خواستند بدانند که نظر امام در رابطه با رفتن شاه چیست؟ تجمع نموده و خیلی شلوغ می کردند. آنها اجازه می خواستند مصاحبه کنند و یا نوشته ای بگیرند، قرار شد که امام نظرشان را بنویسند و برادرها ترجمه کنند، امام تشریف بردند نماز ظهر و عصر را خواندند، برادرها دوباره آمدند و گفتند: خبرنگاران خیلی اذیت می کنند، به حضرت امام بگویید متن را بنویسند تا بدهیم. رفتم خدمتشان و مسائل را عرض کردم، قلم و کاغذ را دستشان گرفتند و به محض اینکه تصمیم گرفتند که بنویسند آن را کنار گذاشتند و فرمودند: بروید و بگویید که ساعت چهار بعدازظهر آماده می شود. سر ساعت چهار بود امام فرمودند: حالا بیایید کاغذ را ببرید. این مسأله را یقین می دانم که اگر حالتهای عرفانی و ارتباطهای روحانی نبود، پیامهای امام
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 81 نمی توانست تأثیر جدّی روی ملت داشته باشد.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 82