من در کربلا مشرف شده بودم، که امام تشریف آوردند. کربلا هفت زیارت مخصوصه دارد. نجف سه زیارت مخصوصه دارد. علاوه بر شبهای جمعه ایشان هفت زیارت را مقید بودند مشرف بشوند کربلا، ولی شبهای جمعه نمی رسیدند تشریف بیاورند.
امام در حرم متعبد بودند، مثل سایر متعبدین دعا و نماز بخوانند. سایر آقایان علما این جور نبودند، حرمشان ده دقیقه و فوقش یک ربع ساعت طول می کشید و دعاها را
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 63 هم از حفظ می خواندند و یکی دو رکعت نماز می خواندند و می رفتند؛ اما امام مثل سایر مردم می نشستند و مفاتیح می خواندند. من دیدم که در بالای سر امام حسین(ع) نشستند و مشغول نماز شدند. رسم مردم بغداد این است که می آیند و شیرینی یا شکلاتی یا خرمایی، از این چیزها، تقسیم می کنند.
بنده در نزدیکی امام نشسته بودم. آقایی شیرینی آورد و جلوی من و امام و دیگران گذاشت. امام شیرینی را برداشت و با کمال مهربانی داد به بنده زاده، زیرا به او شیرینی نداده بودند و ایشان در چنین جایی به این مسأله توجه فرمودند. در همین جا مطلب دیگری نظرم را جلب کرد، یکی از ایرانیانی که آمده بود برای زیارت، مهری را که خریده و داخل جیبش بود، درآورد و به امام داد که امام روی آن نماز بخوانند، تا تبرک شود. امام هم با کمال خضوع پا شدند و دو رکعت نماز خواندند و مهر را به ایرانی برگرداندند. من از این منظره بسیار لذت بردم. این منظره، هم عقیده مردم را به امام، به عنوان یک فردی که دارای قداست است، می رساند و هم اعتقاد ایشان را به این مسایل. چون تصور انسان این است که امام چون مرد مبارزه هستند، باید اینجور چیزها را مثلاً خرافات بدانند، ولی معلوم شد که خیر، به روایاتی که در این زمینه هست کاملاً توجه دارند و عمل می کنند.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 64