یادم هست یک شب عده ای میهمان از ایران برای زیارت امام به فرانسه آمده بودند، اتاقی کوچک پشت درب اتاق امام بود که من همیشه آنجا می خوابیدم، آن شب چون جا برای خواب کم بود، من به احترام میهمانان آنجا را به آنها واگذار کردم، به همین دلیل کیسه خوابم را برداشتم و آن شب را در آشپزخانه خوابیدم، امام که موضوع را فهمیده بودند فرمودند: چون شما در آشپزخانه خوابیده بودید و امکان داشت سرما بخورید، شب خوابم نبرد.
این نکته بسیار مهم است که می بینیم امام حتی در چهار ساعت استراحت شبانه روزیشان هم به دیگران فکر می کنند، و خود را فارغ از مسائل آنها نمی دانند.
کتابپرتوی از خورشیدصفحه 62