حاج آقا درباره رجالی که در آن مقطع به پاریس آمده و با امام دیدار کردند، بفرمایید؟
رفت و آمدهای مختلف از جناحهای مختلف ادامه داشت یک وقت آقای مهندس بازرگان آمد. همچنین دکتر سنجابیکه مهمان بنی صدر و آقای مهندس بازرگان که مهمان دکتر یزدی بود. روز اولی که بازرگان، سنجابی، سلامتیان، دکتر یزدی و بنی صدر خدمت امام رفته بودند امام بطور مفصل و قریب یک ساعت هدف و فلسفه انقلاب ایران را برای اینها بیان کردند. بعد از صحبت امام آنها می خواستند اخبار ایران را بگویند که آن روز جلسه ختم شد. بازرگان در روز و جلسه بعد آمد و شروع کرد به صحبت کردن؛ سه تا انگشتش را روی زمین گذاشت گفت: آقا نگاه کن ایران سه تا رکن دارد یک رکن آن شاه است و یک
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 268 رکن آن ارتش است و یک رکن آن (الآن از ذهن من رفت) شما می گویید شاه برود، اولاً شاه رفتنی نیست، کشور بدون شاه نمی شود. بر فرض که شاه رفت شما با ارتش چکار می کنید، ارتش کودتا می کند. امام قاطعانه فرمودند که آقای بازرگان شما هم به ملت بپیوندید و شما هم بگویید شاه باید برود، شاه که رفت ارتش هم به دامن ملت می آید، برای اینکه ارتش هم از همین ملت است، فرزند همین ملت هستند.
بعد از آن بازرگان مساله سیاست گام به گام را مطرح کرد. بعد از این جریان گفتند که ما می خواهیم با امام خداحافظی کنیم که ایران برویم. ما به امام اطلاع دادیم که آقای دکتر سنجابی و مهندس بازرگان می خواهند به ایران برگردند و تقاضا دارند برای خداحافظی خدمت شما بیایند.
سنجابی اعلامیه داد و مصاحبه هم کرد، سپس برای خداحافظی نزد امام آمد یک عکاس هم همراهشان بود که ما نگذاشتیم داخل اتاق برود، یک هالی بود بیرون گفتیم شما اینجا باش. خدمت امام رفتند و حرفهایشان را زدند و خداحافظی کردند بیرون آمدند، هدف آنها این بود که در آن جلسه با امام عکس بگیرند. سپس دیدم در بیرون ایستادند من پرسیدم منتظر کسی هستید؟ گفتند: ما منتظریم وقت نماز شود با امام نماز بخوانیم و برویم. من به امام اطلاع دادم.
پایان
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 269
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 270