امام در باره مجاهدین خلق چه نظری داشتند؟
اوایل دهه پنجاه من یک سفری به ایران داشتم. در آن موقع یک عده ای از مجاهدین از جمله حنیف نژاد و دوستانش را به عنوان گروه مهندسین گرفتند که تعدادشان شصت نفر بود و من خیلی ها را می شناختم. وقتی که به نجف برگشتم آقای روحانی به من گفت: شما وقتی که خدمت امام رسیدی اخبار را از این گروه مهندسین به امام بگو. من خدمت امام عرض کردم که برخی از آنها رفت و آمد به مدرسه نواب داشتند و من با آقای حکیمی ارتباط داشتم و اینها واقعاً بچه های خوبی هستند. ما این حرفها را به امام گفتیم و بیرون آمدیم. بعد از چند روز آقای روحانی مرا دید و گفت که شما فهمیدی که نتیجه آن گزارشی که به امام دادی چه شد؟ گفتم نه. گفت: نتیجه این بود که بنی صدر پیش از آن نامه ای برای امام نوشته بود که اینها افرادی وابسته به ساواک هستند و ساواک اینها را برای اینکه انقلابیون را تحریک کند گرفته و به امام توصیه کرده، مبادا شما در رابطه با اینها حرفی بزنید و مطلبی بگویید. امام هم در جواب بنی صدر نامه ای قریب به همین مضامین نوشتند که
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 186 ساواک برای اینکه برای دستگیری عده ای بهانه پیدا کند چنین جنایاتی می کند. اما بدنبال آن گزارشی که شما به امام دادید، امام آقای دعایی را فرستاد و گفت به بنی صدر زنگ بزن بگو این نامه مرا منتشر نکند. آن نامه امام هم تا حالا منتشر نشده.
در همین راستا یک بار من خودم پیش امام رفتم و التماس کردم که آقا شما بهتر است که اینها رو تایید بکنید بچه های مبارز و انقلابی هستند. امام خندیدند و فرمودند: نه تنها شما بلکه دوستان من را تحت فشار گذاشتند که اینها را تایید کنم، اما من تایید نمی کنم. گذشت تا وقتی که بیانیه اعلام مواضع منافقین پخش شد که آقایان دعایی، محمد منتظری و سید حمید روحانی سجده شکر بجای آوردند که الهی شکر که امام اینها را تایید نکرد، اگر امام اینها را تایید کرده بود حالا رهبر کمونیستها و
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 187 رهبر منافقین می شد. امام آن قدر بیدار و هوشیار و حواسشان جمع بود که قدمی بر خلاف دین و شریعت مقدس اسلام برندارند و خدا هم او را یاری می کرد. همه دوستان اعتراف کردند ماها اشتباه میکردیم.
علت اینکه شهید منتظری پاریس را برای تحصن انتخاب کردند چه بود؟
علتش این بود که آنجا به قول دکتر یزدی یک کشور آزاد و دمکراسی بود و از آنجا می شد نشریاتی یا فیلمهایی به سراسر نقاط دنیا پخش کرد و استفاده نمود.
هزینه این امور رفت و آمد طلاب را ایشان از کجا تامین می کردند؟
آن موقع مبارزه بصورت دامن گیر و جهانی بود. مردم و بازاریها کمک می کردند. خود آقای منتظری با یاران و بازاریها ارتباط داشت و کمک می گرفتند، کما اینکه عده ای را می فرستادند به فلسطین برای آموزش نظامی که به آنها کمک می شد و هزینه اینها را مردم می دادند.
البته امام در پول دادن خیلی مقید بود. من خودم یادم هستکه در چاپ کتاب «موقف الامام تجاه اسرائیل» که مسوول چاپش من بودم و قراردادی هم با ابوعمران مدیر چاپ خانه نجف منعقد کردیم، هزار دینار بود. هزار دینار آن زمان 20 هزار تومان می شد. ما 500 دینار فراهم کرده به عنوان پیش قسط داده بودیم تا کارها را فراهم کند. یک وقت من دیدم آقا سید حمید روحانی آمده در منزل می گوید فلانی ابوعمران پیغام داده که کتابتان حاضره، 500 دینار بیاورید کتابتان را بگیرید. من گفتم شما چقدر پول دارید گفت من برای شام شب هم پول ندارم. شما چقدر دارید گفتم من هم مثل توام، ما شهریه مان را خرج می کنیم. ایشان گفت
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 188 بیا برو پیش امام از امام بگیر. گفتم امام پول نمی دهد. گفت حالا شما برو شاید بشود کاری کرد، اگر امام نداد به عنوان قرض بگیر. رفتم و به آقای رضوانی گفتم که می خواهم خدمت امام برسم. یادداشتی دادند و امام هم اجازه داد. من خدمت امام رسیدم و گفتم که آقا این کتاب ما چاپ شده و پیغام دادند که بیایید بگیرید و 500 دینار هم بیاورید حتییک دینار هم نداریم، اگر ممکنه حضرت عالی 500 دینار را لطف کنید. امام سرشان را پایین انداختند و گفتند: من به هیچ وجه پول نمی دهم. این جمله امام خیلی بر من تاثیر گذاشت و من اصلاً آب شدم. سپس امام سر را بلند کردند و به من گفتند که ممکن است به شما وام بدهم. عرض کردم که آقا نظر من هم همین بود که از شما قرض بگیرم و بعد ان شاءالله به شما برگردانیم. نشان به آن نشانی که هنوز قرض امام را ادا نکردم. من بیرونی آمدم آن موقع آقا شیخ عبدالعلی قرهی بیت امام بود، پیش ایشان رفتم. آقای قرهی به من گفت که از امام پول خواستی؟ گفتم بله. دیدم امام یک بسته اسکناس 500 دیناری به آقای قرهی داده بودند که به من بدهد. پول را گرفتم و به چاپخانه رفتم و کتابها را تحویل گرفتم. امام در پول دادن اینگونه بودند.
در یک مورد دیگر زمانیکه تحریرالوسیله را در لبنان چاپ کردیم امام یک دینار هم در آنجا به ما کمک نکرد، فرمود هر کس رساله مرا بگیرد خودش باید پول بدهد. در این جور موارد هم امام کمک نمی کردند. طلبه ها از شهریه ای که داشتند کمک می کردند و از جیب خودشان خرج می کردند.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 189