فردای آنروز امام گفتند: اینجا برای منخوب نیست و من اینجا نمی توانم زندگی کنم، یک جای دیگر برای من پیدا کنید. آقایان ایرانی که در پاریس اقامت داشتند گفتند: ما برای شما مکانی تهیه می کنیم بشرطی که شما خودتان ببینید و بپسندید. یکی از دانشجویان یا فارغ التحصیلان ایرانی مقیم پاریس گفت که من جایی را دارم، شما بیایید ببینید اگر پسندید در اختیار شما باشد و این شخص اهل مشهد و اسمش آقای عسگری بود. امام با آقای املایی و حاج احمد آقا رفتند که آنجا را ببینند و من در منزل آقای غضنفرپور تنها ماندم. امام که رفتند بلافاصله دانشجویان برای ملاقات امام آمدند. در آنجا معروف است که کشیش با مردم ملاقات نمی کند، از این رو وقتی مردم آمدند و گفتند امام کجاست؟ من گفتم امام رفت برای خودش خانه پیدا کند. باور نکردند و با اعتراض
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 240 گفتند، شما اگر می خواستید امام را مخفی کنید چرا از نجف آوردید؟ می گفتند، شما دیشب نشستید و کمیته تصمیم گیری برای امام درست کردید و اگر شما بخواهید تصمیم بگیرید و امام عمل کند ما چنین امام و رهبری را قبول نداریم، ما امامی را قبول داریم که خودش تصمیم بگیرد. آنها تا ظهر همچنان اعتراض می کردند و ما هر چه می گفتیم قانع نمی شدند، آخر کار من دیدم چاره ای جز وعده دادن به اینها ندارم و گفتم: شما فردا بیایید من قول می دهم فردا امام اینجا باشند تا بتوانید با امام ملاقات کنید و حرفها و اعتراضات خودتان را به امام بگویید. به این ترتیب از من قول گرفتند و راضی شدند و رفتند.
من هر چه منتظر شدم امام نیامد. نزدیک غروب آقای املایی با یکی از اطرافیان بنی صدر که نامش موسوی و راننده ماشین بود آمد. به آقای املایی گفتم: امام را چکار کردید؟ بمن گفتند: امام را آنجایی که باید باشد گذاشتیم و آمدیم من اعتراض دانشجویان را به ایشان گفتم. ایشان بمن گفتند: شما پیش امام برو، قرار شده است که یک شب من اینجا باشم و یک شب شما و امشب شما باید با آقای موسوی آنجا بروید. ما سوار ماشین شدیم و از طریق یک اتوبان از شهر خارج شدیم. گفتم آقای موسوی کجا می رویم، امام را که از پاریس خارج کردید؟ ایشان گفت: بله ولی محل اقامت امام نزدیک است، الآن می رسیم که همان نوفل لوشاتو در چهل کیلومتری پاریس قرار داشت. ما اسم آنجا را نمی دانستیم در ابتدا خیلی تمرین کردیم تا یاد بگیریم. وقتی من رسیدم آنجا غروب شده و امام نماز خوانده بود، در آنجا حاج احمد آقا، بنی صدر، دکتر یزدی، قطب زاده احتمالاً دکتر حسن حبیبی هم حضور داشتند.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 241