لطفاً جزئیات حقایق و چگونگی هجرت تاریخی حضرت امام از عراق به پاریس را بفرمایید؟ همچنین جزئیات خروج حضرت امام از نجف و آن مسائلی را که در مرز کویت اتفاق افتاد تا ورود امام به نوفل لوشاتو را بیان نمایید؟
در نشستی که اوپک در الجزایر داشت شاه را روانه الجزایر کردند از این طرف از عراق هم صدام حسین را که در آن زمان معاون ریاست جمهوری عراق بود به الجزایر آوردند. شاه و صدام دست به گردن هم انداختند، آشتی کردند و گذشته ها را به فراموشی سپردند و در آنجا یک قراردادی امضاء کردند که یکی از مواد آن قرارداد اینست که در هیچیک از دو کشور ایران و عراق علیه دیگری فعالیت سیاسی نشود. برای اینکه تمام مواد این قرارداد عملی شود ماده ای در پایان اضافه کردند که عمل نکردن به یکی از مواد این قرارداد به منزله نقض تمام قرارداد است تا مقید، طرفین به تمام این قرارداد عمل بکنند.
بعد از اینکه این قرارداد به امضاء رسید اوضاع عراق عوض شد. به عنوان مثال من خودم در نجف واسطه بودم که اعلامیه ها و پیامهای امام را که می خواستیم چاپ و تکثیر بکنیم یا روزنامه ای که بنام 15 خرداد داشتیم میبردم پیش محافظ یعنی استاندار نجف و او برای ما امضاء می کرد و مهر امن العام می زد چون امن العام به آن نمایندگی داده بود و به ما هم گفته بودند شما لازم نیست بغداد بیایید پیش استاندار بروید او امضاء بکند کافی است، بعد از این قرارداد استاندار فردی را دنبال من فرستاد. وقتی رفتم گفت: ما به انقلاب در ایران علاقمندیم، اما بعد از انعقاد این قرارداد نمی توانیم با شما موافقت کنیم، اگر بعد از این یک
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 201 سطر علیه ایران بنویسید و چاپ بکنید دست تان را قلم می کنم. بعد از این جریان ما فعالیتهایمان را به لبنان منتقل کردیم. مثلاً سخنرانی امام در رابطه با شهادت حاج آقا مصطفی و پاسخ امام به تسلیت یاسر عرفات و رئیس جمهور سوریه و نامه های دیگری که امام داشتند همه را بوسیله آقای محتشمی به لبنان فرستادیم در آنجا چاپ شد و منتشر شد.
حاج آقا ایشان خودشان می بردند؟
بعد از اینکه نامه ها و اعلامیه ها آماده شد، ما دوستان را جمع کردیم و گفتیم حالا که در نجف نمی شود اینها را چاپ کرد هرکدام از آقایان آمادگی دارند لبنان بفرستیم، تا آنجا چاپ شود. آقای محتشمی گفت من خودم می روم. از بازار ساک کوچک خریدیم و مقوای ته ساک را کندیم، اعلامیه ها و نوشته های امام را ته ساک گذاشتیم و دوباره آن مقوا را سرجایش چسباندیم. ایشان خدمت امام برای خداحافظی می روند و به امام عرض می کنند ان شاءالله کارم را انجام می دهم و بر می گردم. امام می فرمایند شما به این زودی بر نمی گردید شما آنجا میمانید که آقای محتشمی تعجب می کند. ما به اتفاق هم به فرودگاه بغداد رفتیم. ماموران در فرودگاه همه چیز را فهمیدند و اعلامیه ها و سخنرانی امام را از توی ساک درآوردند و بعد آقای محتشمی را اتاق امن العام بردند. حدود نیم ساعت، سه ربع طول کشید که دیدم ایشان با دو مامور آمد و گفت که سمت العوده من را خط زدند یعنی به عراق ممنوع الورودم کردند. لذا من لبنان می روم و معلوم نیست که برگردم، شما مواظب خانواده ما باشید. گفتم بسیار خوب. آقای دعایی هم برای خداحافظی آمد و در حین خداحافظی یک چیزی بغل ایشان گذاشت. پرواز هواپیما با دو ساعت تاخیر انجام شد. من از آقای محتشمی علت آنرا پرسیدم،
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 202 گفت: علتش این بود که آن مقدماتی که انجام شد برای کشف آن نامه ها و بعد از آن هم وقتی اعلامیه ها را گرفتند هر چه به من اصرار کردند سوار شو گفتم من ماموریت داشتم این نامه ها را لبنان ببرم حالا که شما این نامه ها را از من گرفتید، لبنان بروم چکار کنم. هرچه اصرار کردند من حاضر نشدم. بالاخره آنها که گذرنامه مرا سمت العوده زده و همه چیزم را باطل کرده بودند مجبور شدند آن اعلامیه هایی را که برده بودند برگردانند و صحیح و سالم به من تحویل دادند. بعد که به من دادند گفتند که خب حالا دیگه مطلبی دارید؟ گفتم نه. بعد رفتم سوار هواپیما شدم و این علت تاخیر هواپیما بود.
محتشمی در آنجا ماموریت داشت کهجواب یاسر عرفات را بهایشان برساند و درسوریه جواب رئیس جمهور سوریه را تقدیم کند وهمچنین سخنرانی و اعلامیههای امام را چاپ و منتشر کند.
ایشان تا وقتیکه ما به پاریس رفتیم در لبنان ماند. یک شب زنگ زد که ما چه کنیم؟ من گفتم شما هم پاریس بیایید که او به اتفاق هادی غفاری پاریس آمده و به ما ملحق شدند.
تا اینکه بعد از مدتی دو نفر صاحب منصب عراقی خدمت امام رسیدند و به امام گفتند که آقا ما با دولت ایران قراردادی امضا کردیم که فعالیت سیاسی در عراق علیه ایران نشود، از شما خواهش می کنیم که فعالیتهایتان را تعطیل کنید. بعد از مدتی ما دیدیم که منزل امام را محاصره کردند. حتی تلفنها هم کاملاً سانسور شد. اول تلفن امام سانسور بود و بعد تلفن حاج احمد آقا سانسور شد ما که قبلاً بوسیله تلفن حاج احمد آقا اعلامیه ها را به ایران می دادیم حالا مجبور بودیم که از تلفنهای دیگر استفاده بکنیم. این وضع تا 15 روز ادامه پیدا کرد، وقتی امام دیدند
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 203 که اینها از رفت و آمد افراد ممانعت می کنند ایشان هم درس، نماز و تشرف به حرم را تعطیل کردند. اینجا من باید با کمال تاسف بگویم که در مدت 15 روزی که امام در محاصره مامورین عراقی بود هیچکدام از مراجع نجف حتی بوسیله تلفن یا بوسیله قاصدی احوال امام را نپرسیدند و از امام خبر نگرفتند.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 204