به هر حال من صبح اول وقت به منزل یکی از طلاب کویتی که داماد مرحوم حاج سید عباس مهری بود رفتم. گفتم می خواهم یک زنگی به کویت بزنم. ایشان تلفن داشت. من به آقای سید احمد مهری پسر مرحوم آقای سید عباس مهری زنگ زدم و گفتم که شما اول وقت، اداره جوازات می روی در آنجا دو تا دعوتنامه بنام روح الله، مصطفی، مصطفوی، شماره شناسنامه، تاریخ تولد و مشخصاتی که لازم بود، همچنین احمد، روحالله، مصطفوی شماره شناسنامه، تاریخ تولد میگیری. او پرسید ما در بین دوستانی که در نجف داریم تا حالا مصطفوی نداشتیم. من گفتم امام با فرزندشان حاج احمد آقا هستند که تعجب کرد. اضافه کردم که نام خانوادگی امام در شناسنامه این است و کسی هم اطلاع ندارد بهتر است که شما به کسی نگویی، زیرا امام سفارش کردند که من راضی نیستم که کسی بفهمد. من به آقای مهری سفارش کردم که حتی پدر شما که نماینده امام در کویت است، امام راضی نیستند که
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 205 ایشان هم مطلع بشوند. بعد گفت که آقای محمد منتظری اینجاست به ایشان بگویم یا نه؟ گفتم به آقا محمد بگویید. ساعت یک بعد از ظهر دوباره همان منزل رفتم، تماس گرفتم، گفت دعوتنامه ها حاضره چکار کنم؟ گفتم با یک مسافر مطمئن و آشنا به نجف منزل ما بفرست. یک قدری فکر کرد گفت، من خودم می آیم یکی از برادرهایم همراه من می آید. در واقع شب دوشنبه حاج احمدآقا پیام امام را اعلام کرد. صبح دوشنبه من زنگ زدم، ظهر دوشنبه دعوتنامه آماده شدو بعد از ظهرش ایشان حرکت کرد و شب نجف رسیده بود. صبح زود به خانه ما آمد و دعوتنامه ها را من گرفتم. خدمت حضرت امام بردم و گفتم آقا رفتن شما به کویت مانعی ندارد، دعوتنامههای شما آمده است، خروجی شما را هم آقای دعایی گرفتند، هر وقت شما آمادگی دارید من هم در خدمتتان می آیم چون کویت رفته ام و آشنا هستم.
حاج آقا دعوتنامه برای اقامت برای ماندن در کویت بود؟
بله به نیت ماندن در کویت. چون می دانید که رفتن به کویت ویزای کویت می خواهد. یا باید از سفارت ویزا بگیرند یا باید دعوتنامه باشد که ما از طریق دعوتنامه اقدام کردیم. امام تشکر کردند و فرمودند بسیار خب. من سوال کردم آقا با ماشین تشریف می برید یا با هواپیما؟ امام فرمودند که کدام یکی بهتر است؟ گفتم اگر با هواپیما بخواهید مسافرت کنید دو تا سفر می شود و آن هدفی که شما دارید که کسی نفهمد عملی نیست؛ برای اینکه باید از اینجا ماشین بگیریم بغداد برویم، از آنجا سوار هواپیما بشویم کویت برویم، قهراً یک عده ای خواهند فهمید، اما اگر با ماشین خصوصی برویم کسی متوجه نمی شود. امام فرمودند: ماشین هست؟ گفتم بله، همین آقای مهری با ماشین خودش
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 206 آمده سوار همان می شویم و می رویم. اتومبیل ایشان بی ام و بود. ضمناً او به کویت زنگ زده بود که یکی از دوستانش که یک ماشین بنز آخرین سیستم خریده بود با ماشینش حرکت بکند و بطرف نجف بیاید که همینجور هم شد. امام به من فرمودند: امشب یعنی شب چهارشنبه مشرف به حرم می شویم و بعد از حرم صبح زود نماز که خواندیم بلافاصله بعد از نماز سوار می شویم و می رویم و هیچ کس هم نباید مطلع شود.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 207