استاد، دستگیری امام چه پیامدهایی بدنبال داشت؟
سال 1342 سال پر حادثه و پر خاطره ای است یکی از حوادث بسیار بزرگی که اتفاق افتاد بازداشت یا دستگیری و به عبارت روشنتر ربودن امام امت، رهبر کبیر انقلاب از قم و انتقال ایشان به تهران بود.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 55 یکی از افسرانی که آن شب در همان خودرو امام بودند بعد از پیروزی انقلاب دستگیر شد و در دادگاه انقلاب محاکمه گردید، قبل از محاکمه خود اعلام کرده بود که بگذارید من یک خاطره بگویم و بعد هر کاری که می خواهید بکنید. به او اجازه دادند. گفت: شب 15 خردادی که امام را می آوردیم امام به ما دلداری می دادند که چرا شما می ترسید؟ چرا می لرزید؟ چرا رنگتان پریده است؟ چرا ناراحت هستید؟ خوب ما هم جوابهایی دادیم. بعد ما به عنوان تمسخر به امام گفتیم که آقا کو آن یاران شما که در اطراف شما صلوات می فرستادند؟ زنده باد، مرده باد می گفتند و شعار می دادند، کجا هستند که بیایند و شما را از دست ما بگیرند و نجات بدهند؛ ما به عنوان تمسخر این جملات را به امام گفتیم؛ امام در جواب ما جمله ای فرمودند که ما خیال می کردیم ایشان هم ما را مسخره می کنند، امام فرمودند: عجله نکنید یاران من شیرخواران در گهواره هستند می آیند و مرا نجات می دهند. ما فکر می کردیم که امام هم به عنوان تمسخر پاسخی به ما داد. اما امروز می بینیم این پاسداری که ما را دستگیر کرده و به دادگاه انقلاب و پای میز محاکمه کشانده است درست متولد 1342 است و شیرخوار آن روز بوده است و این پیش بینی امام درست از کار در آمده است.
همان شب امام را که بازداشت کردند عده زیادی از وعاظ و منبری های تهران، قم و مراکز استانها را هم گرفته بودند و بازداشت کرده بودند. در تهران حدود 60 نفر را گرفته و زندانی کردند. بعد از آنکه امام بازداشت شدند و مجالس هم تعطیل شد و آن شب حکومت نظامی در تهران برقرار شد مردم احساس وحشتی می کردند، زیرا در خیابانها تانکها و سربازهای مسلح مستقر بودند، بطوریکه اگر کسی از خیابان بوذر جمهری
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 56 و ناصر خسرو یا خیابانهای متصل به آنها عبور می کرد، احساس وحشت و نگرانی می کرد چون تابستان هم بود و هوا گرم بود حرکت تانکها روی آسفالت باعث شده بود آثار زنجیر تانکها در خیابانها بماند. هدفی که نظام طاغوتی شاهنشاهی از این حرکت داشت این بود که ملت را طوری سرکوب کند که دیگر قیام نکند و فکر قیام و نهضت به سر این ملت نیاید.
حتی پیشنهادی از بعضی از افراد درباری به شاه شده بود که اگر می خواهید اصلاحات پیروز بشود باید قم را بمباران کنید. یکی از وزرای شاه این پیشنهاد را کرده بود. ولی همسر شاه مخالفت کرده بود که به خاطر اینکه مردم را ساکت بکنیم، نمی شود قم را بمباران کنیم. علی ایحال یک رعب و وحشتی در دل مردم پیدا شده بود. این نکته مشهور بود بین کسانی که به دربار رفت و آمد می کردند حتی نقل کرده اند که خواهر شاه یک سیلی زده است به گوش آن وزیری که این پیشنهاد را داده است که قم را بمباران کنید تا ایران ساکت و آرام بشود، گفته بود جنایاتی که تا کنون مرتکب شده اید و انجام داده اید کافی است. بعد از این جریان یک حالت سکوت منتهی به آتش زیر خاکستر در مردم بوجود آمد، من حدود یک هفته در تهران ماندم و بعد به مشهد رفتم.
از مشهد مقدس اردوهایی عازم تهران برای آزادی حضرت امام شدند. عده ای از علما و بزرگان من جمله آیتالله العظمی میلانی بود که در اول که ایشان تصمیم گرفتند به تهران بیایند از طرف دربار ممانعت شد ولی بعد اجازه دادند. مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی هم فرمودند که برویم به تهران و سپس به قم و قزوین هم یک سری بزنیم. من در خدمتشان بودم، آمدیم تهران و بعد قم رفتیم. قم با اینکه آن زمان (سال 1342)
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 57 مشهور بود که 7000 طلبه دارد اما چون تابستان بود و حوزه تعطیل بود یک نفر طلبه هم به چشم نمی خورد. ما برای سکونت به هتل نقلی رفتیم که تازه ساخته شده بود، البته شب، میهمان یکی از نزدیکان حاج شیخ بودیم و صبح که برگشتیم مسوول مهمانسرا گفت که از طرف ساواک دنبال شما آمده بودند که شما اینجا چه می کنید. آنها هم وحشت زده بودند، و گفتند اگر کاری ندارید از اینجا بروید. مرحوم حاج شیخ هم گفت که ما اینجا کاری نداریم به قزوین می رویم. رفتیم قزوین آنجا هم ایشان صله رحم به جا آوردند دیداری با بستگانشان داشتند بعد به تهران برگشتیم.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 58