آن نکته ای که خیلی جالب است و باید عرض کنم مساله نظم امام بود. مساله نظم امام به قدری مشخص و منظم بود که قطعاً ساعت ورود امام به صحن حضرت امیر(ع) ساعت سه از شب بود. چندین بار از درب دیگری وارد شدم همزمان با ورود امام توی صحن عده ای از دبیران عراقی، دور هم نشسته بودند و به اصطلاح عربی گعده داشتند امام که وارد صحن می شدند به هم نگاه می کردند و یکی از آنها می گفت: سید
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 93 آمد ساعت خودت را درست کن. خودش هم به ساعتش نگاه می کرد آنها با ورود امام ساعتهای خودشان را تطبیق می کردند.
در رابطه با موضوع نظم امام این نکته را هم اضافه کنم که در بیرونی هم که امام می نشستند از کسی سوال نمی کردند که ساعت چند است، یک مرتبه می دیدند که امام بلند شد درست آن موقعی که امام باید بلند شود بدون اینکه به ساعتی نگاه کند. چون که امام ساعت مچی نداشت، ساعت بغلی داشتند که آنرا هم خیلی کم نگاه می کردند یا اصلاً نگاه نمی کردند. امام به موقع بلند می شدند و حرم حضرت امیر(ع) مشرف می شدند. یک روز امام برای درس تشریف آوردند ولی طلبه ها همه نبودند؛ شاید یک سوم شاگردان آمده بودند و دو سوم دیگر هنوز نیامده بودند. امام هم وقتی آمدند تعجب کردند. ایشان همیشه پنج دقیقه می نشستند پایین منبر بعد بلند می شدند و بالای منبر می رفتند و درس را شروع می کردند، آن روز هم ایشان این کار را کرد و بالای منبر رفت. بعد از گذشت بیست دقیقه از کلاس یک مرتبه طلبه ها آمدند، امام صبر کرد وقتی که همه نشستند فرمود: آقایان کسانی در این عالم به جایی رسیدند که منظم حرکت کردند اگر شما برنامه منظمی نداشته باشید به جایی نمی رسید یکروز زود بیایید، یکروز دیر بیایید و یکروز از نصفه درس بیایید، این فایده ای ندارد باید درس را از اول باشید. این اعتراض به آنهایی که دیر آمدند بود اما آنها جواب داشتند، درس امام که تمام شد باز هم امام مثل همیشه پای منبر می نشستند آنها رفتند خدمت امام گفتند: آقا ما با عرض معذرت علت اینکه دیر آمدیم این بود که درس قبلی ما بدون اطلاع و نیم ساعت به تاخیر افتاد. چون با تغییر روزها و کوتاه و بلند شدن روزها درسها هم قهراً وقتش تغییر می کرد یا زودتر می شد یا
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 94 دیرتر می شد امام فرمودند: خوب به من هم می گفتید من هم نیم ساعت دیرتر میs آمدم. این برنامه نظم امام بود بطوریکه ما که رفت و آمد خانوادگی با شهید حاج آقا مصطفی داشتیم، خانم حاج آقا مصطفی گفته بود: ما که وارد نجف شدیم خانه امام بودیم و هنوز جایی را اجاره نکرده بودیم و ساعتی هم نبود که ما بدانیم ساعت چند است از اینرو می رفتیم نگاه می کردیم ببینیم امام در چه حالی است، چه کتابی مطالعه می کند، چون می دانستیم امام در یک ساعت معینی کتابهای فارسی را می خواند، در یک ساعت معینی کتابهای درسی را مطالعه می کند، در یک ساعت معینی قدم می زند،در یک ساعت معینی هم اگر روزنامه ای داشتند مطالعه می کردند. این ساعتها برای ما مشخص بود. ما نگاه میکردیم ببینیم امام در حال چه کاری است، از کار امام و عمل امام ما ساعت را تشخیص می دادیم.
با همین نظم، امام مکاسب را شروع کردند، یعنی به عبارت دیگر تجارت اسلامی را درس دادند. از اول تجارت شروع کردند و این بحث را به آخر رساندند که یک بحث دامنه داری است و در حدود 13 سال طول کشید. آن اواخر که درس مکاسب تمام شده بود یک بحث دیگری هم در رابطه با خلل نماز شروع کردند. یعنیاموری که به نماز خلل وارد می کند که این بحثها هم خیلی طول نکشید که بعد مساله هجرت به کویت و پاریس و اینها پیش آمد. این بحثها یک بحثهای خیلی جامعی است و کتاب بیع ایشان درسهای خارج حوزه های علمیه است مثل کتاب جواهر که منبع است. کتاب تحریر الوسیله ایشان هم یکی از منابع است که هرمرجعی نیاز دارد که مراجعه کند.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 95