بعداً که خانم (همسر امام) آمدند در همان محلی که امام اقامت داشتند یکی دو شب ماندند ولی به امام گفتند: اینجا کوچک است. یک روز که نوبت من در کشان بود آقای سید احمد مهری، مرحوم آقای اشراقی و آقا سید حسین فرزند شهید حاج آقا مصطفی و آقای املایی که از نوفل لوشاتو آمده بود، گفتند: یک خانه ای برای امام تهیه شده شما هم بیا برویم ببین. محله خیلی دوری بود وقتی که وارد خانه شدیم خانه نقلی خیلی قشنگی بود که دیوارهایش کاغذ دیواری داشت که از دور مثل مخمل معلوم می شد. آشپزخانه بسیار بزرگی بعلاوه یک تالاری هم داشت که امام میتوانست آنجا بنشینند و سخنرانی کنند و مردم و مستمعین هم پایین گوش کنند. من پرسیدم اینجا را چه کسی پسندیده است؟ گفتند، خانم آمدند دیدند و حسین آقا هم آمده و دیده است. خانم به واسطه آشپزخانه اش، حسین آقا هم برای زیبایی و قشنگی پسندیده بودند. من گفتم امام اینجا نمی آیند. شما اشتباه کردید اینجا را گرفتید. عبدالکریم هم که راننده بود گفت من نمی گذارم امام اینجا بیاید برای اینکه اگر دانشجویان اینجا بیایند و ببینند امام در یک همچین جایی و خانه ای ساکن شده همه از امام بر می گردند. از همان جا کسانی که خانه را دیده و پسندیده بودند رایشان عوض شد.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 256 سید احمد مهری بوسیله یکی از دوستانش از برای اجاره آنجا از کویت سند تهیه کرده بودند. ایشان حتی یک ماه اجاره را هم پرداخت کرده بود. وقتی ما نوفل لوشاتو برگشتیم من می خواستم بروم خدمت امام گزارش دهم. اما آقای اشراقی پیشدستی کرده زودتر رفتند و گفته بودند: آقا خانه ای که برای شما اجاره کرده اند خانه ای است که دیوارهایش مخملی است و اصلاً مناسب شما نیست. امام فرمودند من همچین جایی نمی روم و بیخود چنین جایی اجاره کرده اند. آقای مهری مجبور شد اجاره یک ماهی را که داده بود پس بگیرد. با مشکلاتی سند را از ضمانت در آورد از اینرو شایعاتی هم در آنجا رواج یافت، از جمله عده ای می گفتند خانه ای در فلان محل خریده اند و رادیو اسرائیل اعلام کرد برای ایشان خانه بسیار مجللی خریده اند که اینها همه شایعه بود.
بالاخره برای حل مشکل، منزلی که روبروی همان اقامتگاه امام بود اجاره کردند. صاحب آن خانه را دیدند او فقط روزهای یکشنبه می آمد. به او گفتند فقط تا وقتی که ایشان اینجا هستند شما اجازه بدهید که اینجا
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 257 محل استراحتشان باشد و خانواده شان اینجا بیاید. او هم موافقت کرد و اجازه داد و امام به آن خانه منتقل شدند. اینجا من نکته ای را در رابطه با طهارت و نجاست عرض کنم، و آن این است که خانه وقتی اجاره شد و بنا شد امام به آن منزل منتقل شوند، بعد از ظهر ما سه نفری رفتیم در را باز کردیم وارد این خانه شدیم. خوب یک خانه مسیحی بود و ما اولین مسلمانانی بودیم که آنجا وارد می شدند، وقتی وارد شدیم امام بلافاصله لباسهایشان را در آوردند و بالای جالباسی گذاشتند و برای وضو گرفتن رفتند. وضو که گرفتند و بیرون از دستشویی آمدند. درب اتاق دستگیره گردی داشت، امام آنجا حوله نداشت، دست تربود امام دستگیره راگرفت چرخاند و در را باز کرد. من کهپشت سر امامبودم بی اختیار گفتم اِاِاِامام برگشتند و گفتند: چی شد. آقای اشراقی گفت: چه می خواستید بشود دستتان نجس شد. امام فرمود برای چه نجس شد؟ گفت: آقا اینجا خانه مسیحی است شما که اهل کتاب را نجس می دانید و اولین مسلمانی به این خانه آمده ماییم، شما هم که دستتان را زدید نجس شد. امام فرمودند حرفهایی که زدید همه درست است ولی اینها دلیل نمی شود که آن مسیحی هم دست ترش را به این دستگیره زده که حالا نجس شده باشد و حالا دست من نجس شود. آقای اشراقی گفت: اگر اینجوری است پس بگویید پاک هستند. امام ناراحت شد فرمود: نه اینها ما را وحشی می دانند ما هم اینها را نجس می دانیم ولی این دلیلی برنجس شدن دست من نمی شود.
ببینید امام در عین حالی که اینقدر در مسائل شرعی دقت داشتند اما اینجا چون طهارت و نجاست یک مساله ظاهری هست، خب برحسب ظاهر ما یقین و علم نداریم که او دست ترش را به این دستگیره زده
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 258 باشد لذا امام فرمودند طاهر و پاک است و دست من هم نجس نمی شود. امام در بقیه جاها و در جهات شرعی خیلی مقید بودند.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 259