همان روز در مشهد مقدس و در منزل آیتالله قمی مراسم روضه و مجلس سخنرانی بود. ما در بیرون خیابان بودیم برای اینکه داخل منزل دیگر جا نبود، آن قسمتی که بیرون منزل است جمعیت زیادی بود. از جلوی منزل ایشان تا بازار و تا جلوی مدرسه سلیمان خان که فاصله زیادی است جمعیت ایستاده بودند. در این مجلس ابتدا آقای نوغانی سخنرانی کرد و بعد قرار شد که اعلامیه امام را بخوانند. به محض اینکه منبر نوغانی تمام شد و شروع به خواندن اعلامیه امام کردند من متوجه شدم که یک مرتبه از طرف ساختمان اداره مخابرات که در سمت چپ منزل ایشان بود، یک دسته ژاندارم با تفنگ به وسط جمعیت آمده و بدون مقدمه از همان اول کوچه با قنداق تفنگ مردم را زدند. مردم هم وقتی این منظره را دیدند هجوم آوردند برای اینکه فرار بکنند، یک عده ای روی زمین افتادند از آنجمله، پدر مقام معظم رهبری مرحوم سید جواد خامنه ای بود که از داخل منزل آیتالله قمی بیرون آمدند و قصد داشتند منزل خودشان بروند که ایشان روی زمین افتاد و جمعیت روی ایشان حرکت میکردند.
ما این منظره را که دیدیم با چند نفر از طلبههای جوان عمامهها را
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 26 برداشتیم یا علی یا حسین گویان به ژاندارمها حمله کردیم. در همین هنگام رئیس کلانتری آن منطقه که مدرسه روبروی منزل آیتالله قمی را پایگاه قرار داده بود از آنجا بیرون آمد و یکی از این افراد را که فعالیت می کرد زد، بلافاصله یکی از این تهرانی ها از وسط جمعیت بلند شد و یک کشیده به این رئیس کلانتری زد بطوریکه عینکش شکست و صورتش خونی شد. پاسبانها آن فرد را گرفتند و بیرون مدرسه بردند و درب مدرسه را هم بستند.
این منظره که پیش آمد ژاندارم ها مردم را به عقب راندند اما یک مرتبه متوقف شدند و ایستادند، ما هم با همین حمله ای که کردیم دو یا سه تا افسر شهربانی را تعقیب می کردیم بطوریکه آنها هم فرار کردند، من دنبال یکی از آنها رفتم و یکی از برادرانی که در مبارزه فعال است و الآن هم در قید حیات میباشد جلو آمد و به من التماس کرد که نزن اگر می خواهی بزنی من را بزن ایشان را نزن فردا برایت خطرناک است. بعد هم به من گفت اگر دستگیر شدی در بازجویی اعتراف نکنی که آن افسر را با مشت زدی. در این بین که ما داشتیم این طور داخل خیابان مبارزه می کردیم آقای طبسی در منزل آیتالله قمی رفت و یک سخنرانی مهیج و مفصلی در رابطه با مساله انقلاب و قیام و نهضت روحانیت کرد. البته قبل از آن اعلامیه امام هم در آنجا خوانده شد.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 27