در همین روزها امام نیز از حاج شیخ بازدید کرد. از ایشان دم در، موقع ورودشان یک عکسی گرفتند که عکس بسیار جالبی بود. وقتی امام میخواست از پله ها بیاید پایین مثل شیری بود که می خواهد وارد بشود. این مجلس خیلی جالبی بود، این دیدارها باعث شد که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی هم از مراجع و علما بازدید کند. یک جلسه خصوصی محرمانهبا خود امام، برگزار کردند. یکروز قبل از ظهری بود که ما با آقازاده ایشان در خدمتشان بودیم منزل رفتیم منتهی داخل اتاق
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 68 نرفتیم، آنجا فقط مرحوم حاج شیخ و امام، دو نفری بودند. این دیدار حدود یک ساعت طول کشید. بعد از یک ساعت ملاقات که بیرون آمد، پسر ایشان سوال کرد که چگونه یافتید آقا را؟ مرحوم حاج شیخ فرمود: سید کامل است. ایشان سوال کرد حتی از آن جهات؟ منظورش از آن جهات یعنی اطلاع از علوم غریبه ای بود که مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی داشت. یک سلسله مطالبی را مرحوم حاج شیخ بلد بود که کمتر کسی از آنها اطلاع داشت. ایشان گفت حتی از آن جهات هم کامل است. بعد از این ملاقات حاج شیخ یک ملاقات خصوصی با آقای شریعتمداری داشت. در آن ملاقات هم ما در حضورشان نبودیم. توی اتاق انتظار نشستیم، ایشان رفت آن ملاقات دو ساعت طول کشید. وقتی مرحوم حاج شیخ بیرون آمد، پیر و خسته و کوبیده مثل اینکه از یک حوض آب جوش بیرون آمده باشد، عرق کرده و ناراحت. گفتیم: آقا چه شده است؟ فرمود بروید، ننشینید قضیه تمام است. یعنی چه تمام است، چه شده است؟ ایشان فرمود دو ساعت ما بحث کردیم، بر ادامه مبارزه استدلال کردیم، آخرین جوابی که ایشان داد این بود که من و حاج آقا روحالله با هم شروع کردیم اما الآن او جلو افتاده و من عقب مانده ام، دیگر من حاضر نیستم بیایم.
اینجا یک داستانی از ابوجهل در تاریخ آورده اند که ابوجهل با یکی از دوستانش به جنگ با پیامبر اکرم(ص) می رفتند در بین راه رفیق ابوجهل از او پرسید که تو محمد(ص) را چگونه می بینی؟ گفت پیغمبر خداست، فرستاده خداست. گفت که اگر می دانید که رسولالله است چرا ایمان نمی آوری؟ گفت من و محمد(ص) مثل دو اسب مسابقه هستیم اگر من به او ایمان بیاورم عقب می مانم و من هیچ وقت ایمان نمی آورم برای
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 69 اینکه هیچ وقت عقب نمانم. خوب وقتی یک کسی می گوید ما با هم شروع کردیم، او جلو افتاده و من عقب مانده ام این همان حرف است.اگر برای اسلام است جلو رفتن و عقب ماندن معنی ندارد، با هم حرکت کنید و بروید. بالاخره مرحوم شیخ مجتبی قزوینی از همان جا از آقای شریعتمداری مایوس شد و ایشان را شناخت و فرمود این سید را رها کنید. سپس به دیدار بقیه آقایانی هم که آمده بودند رفتند و بعد از یک هفته اقامت در قم به مشهد مقدس مراجعت کردیم. البته رفت و آمد اردوها تا مدتها به قم ادامه داشت.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 70