بعد از اینکه امام آزاد شدند و به قم رفتند اردوهایی از سراسر کشور من جمله از مشهد مقدس برای زیارت امام به قم مشرف شدند. مرحوم آیتالله میرزا احمد مدرس یزدی که از مدرسین مشهد مقدس بود از طرف مرحوم آیتالله العظمی میلانی به نمایندگی از ایشان به قم مشرف شد و خدمت امام رسید. در معیت ایشان حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای طبسی هم بودند و ایشان وقتی به قم می آیند و خدمت امام می رسند آنجا یک سخنرانی بسیار تندی می کنند. در مراجعت در ایستگاه قطار آقای طبسی را دستگیر و بازداشت کردند ولی مرحوم آقای مدرس مراجعت کرد. بدنبال آن بازاریهای مشهد خدمت مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی آمدند و گفتند که: ما می خواهیم قم برویم و خدمت امام برسیم و دلمان می خواهد که در خدمت شما باشیم. ایشان هم
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 63 موافقت کردند. در حدود 40 نفر از انقلابیون مشهد، آنهایی که افراد فعالی بودند بلیط قطار گرفتند من هم در خدمتشان بودم ابتدا تهران آمدیم و حدود یک هفته در تهران بودیم و بعد از یک هفته عازم قم شدیم و خدمت امام مشرف شدیم. نزدیک قم که رسیدیم یکی از همراهان از حاج شیخ سوال کرد که آقا اول می رویم خدمت امام یا زیارت حضرت معصومه(س)؟ ایشان گفت: اول هدف ما زیارت حضرت معصومه(س) است بعد خدمت امام می رویم. در بین راه توقفی کردیم تا اینکه اتوبوس بازاریها هم برسد و همه با هم به شهر قم برسیم. به محض ورود این هیات، قم به هم خورد و تعطیل شد. یک عده فکر کرده بودند که آیتالله العظمی میلانی آمده است و استقبال خیلی گرمی از ما کردند.
حاج شیخ هم پیرمرد بود و هم مریض احوال، مجبور بودیم ایشان را تا منزل امام با ماشین ببریم. یک ماشینی تهیه کردند و آمد و ایشان سوار شدند منتهی گفتیم ماشین را خاموش کن. ماشین خاموش بود و با دنده خلاص حرکت میکرد البته با دست ماشین را هل می دادند تا به خانه امام رسیدیم. وارد منزل امام که شدیم آنجا مجلس خیلی جالبی شد برای اینکه بهترین مداحان مشهد مقدس آمده بودند و از آن جمله، من لازم است یاد کنم از مرحوم حاجی غنیان و همچنین آقای اکبرزاده که الآن حیات دارد. در اتاق امام که نشسته بودیم، از آن اتاق یک پنجره ای به حیاط باز می شد؛ امام جوری نشسته بودند که هم از حیاط و هم از سالن و هم اتاق دیده بشوند؛ یک طرف پنجره امام نشسته بودند و یک طرف پنجره هم مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی که عکسشان در این حالتی که روبروی هم نشسته بودند هست؛ یک عکس خیلی جالبی عکاس
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 64 گرفته است که مرحوم حاج شیخ مشغول صحبت با امام می باشد. آنجا مرحوم حاجی غنیان بلند شد و اشعار بسیار تند و انقلابی خواند و بعد هم گفت من دنباله صحبت را به برادر ارجمندم مداح اهل بیت آقای اکبرزاده واگذار می کنم. حاج آقا اکبرزاده هم بلند شد و اشعار انقلابی که خودش جمع کرده بود درباره امام حسین(ع) خواند، بطوریکه واقعاً آن مجلس را گرم کرد. مداحی این دو تا که تمام شد امام رو کردند به آقایانی که آنجا بودند، مثل آیتالله خزعلی، آقای شیخ علی اصغرمروارید و فرمودند که شما از آقایان تشکر کنید. آیتالله خزعلی بلند شدند و صحبت کردند، سخن بسیار ادبی و جالبی کردند. فرمودند که عده ای از مشهد بر باد و آتش نشستند و به قم مشرف شدند و قم ما را هم آتش زدند. بعد ایشان توضیح داد که مراد من از باد، باد لاستیکهای ماشین است و آتش هم گرمای ماشین است، قم را هم که آتش زدند شما ببینید مجلس ما را به چه حالتی درآوردند. بعد توصیف مجلس و اوصاف امام و زندان ایشان را بیان کردند. بعد از آیتالله خزعلی امام به آقای مروارید رو کردند و گفتند: شما از مردم تشکر کنید. ایشان هم بلند شد و تشکر کرد و این مجلس اینجا ختم شد. این طور ملاقات 10 تا 15 روز بعد از
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 65 آزادی امام بود، بعد از آن مجلس امام مردم را بدرقه کردند ما هم خداحافظی کردیم و به مشهد مراجعت نمودیم. آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی فرمودند من در منزل آیتالله خزعلی می مانم. همراهان ایشان گفتند آقا شما منزل آیتالله گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشینجفی، منزل بقیه آیات نمی خواهید بروید؟ ایشان فرمود که من آمده ام زیارت حضرت معصومه(س) و دیدار حضرت امام (حاج آقا روح الله) و این کار را هم انجام دادم، اگر آقایان از من دیدن کردند که برای من، بازدید از ایشان وظیفه می شود اما اگر دیدننکردند من وظیفه ای ندارم که از آقایان دیدن کنم. حاج آقای غنیان گفت آقا به ما اجازه می دهید که ما دیدن آقایان برویم؟ گفت شما بروید. آقایان برای دیدن سایر مراجع رفتند اما از بعضی از ملاقاتها خیلی ناراحت بودند، از بعضی ها هم کم و بیش راضی بودند. مثلاً از یک ملاقات وقتی پرسیدیم چرا این قدر ناراحت هستید گفتند: ما فکر می کردیم که حالا مثلاً آقا برای ما صحبت می کنند و ما را تشویق می کنند و تشکر می کنند که این همه راه از مشهد بلند شدید و قم آمدید ولی ایشان شروع کرد و گفت: بسمالله الرحمن الرحیم. عرب بر جست که سوار اسب بشود افتاد آن طرف، بلند شد و لباسش را تکان داد و خاکش را ریخت، بعد گفت رجعت الاول. اینها از این مثالی که ایشان زده بود خیلی ناراحت شده بودند یعنی امام را گرفتند و به زندان بردند حالا هم همان جای اول برگشته. بعدازظهر که شد خراسانیها پشیمان شده بودند که چرا آنجا رفتهاند. تا اینکه در یک بعدازظهری آقایان علمای آن روز قم از مراجع و غیر مراجع و مدرسین به دیدن مرحوم حاج شیخ در منزل آیتالله خزعلی آمدند. اول کسی که
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 66 آمده آقای مرعشی بود، همینطور آقای شریعتمداری آمد، البته آقای گلپایگانی مریض بود، و نیامد، بقیه مدرسین آمدند و آنجا من یادم هست
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 67 که آقای ناصر مکارم شیرازی و آقای ربانی املشی و بعضی دیگر از آقایان، سخنرانی کردند.
کتابخاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پورصفحه 68