کتاب صید و ذباحه
شکار حیوانات
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

شکار حیوانات

شکار

‏همان طور که حیوان با ذبحی که به طرز شرعی واقع شده تذکیه می شود و گوشت‏‎ ‎‏حیوان مأکول اللحم، به وسیلۀ آن حلال می شود، همچنین به وسیلۀ شکار به طرز معتبر هم‏‎ ‎‏تذکیه می شود. و شکار یا با حیوان است یا با غیر حیوان و به عبارت دیگر وسیله ای که با‏‎ ‎‏آن شکار می شود یا حیوان (جاندار) است یا جماد (بی جان) و کلام در هر دو قسم در‏‎ ‎‏ضمن مسائلی تمام می شود.‏

مسأله 1 ـ ‏از شکار حیوان و مقتول آن به جز آنچه که به وسیلۀ سگ تعلیم یافته باشد،‏‎ ‎‏چه سلوقی باشد یا غیر آن و چه سیاه باشد یا غیر آن، حلال نمی شود، پس شکار غیر سگ‏‎ ‎‏تعلیم یافته، از حیوانات شکاری مانند یوزپلنگ و پلنگ و غیر این ها و پرنده های شکاری‏‎ ‎‏مانند باز و عقاب و قرقی و غیر آن ها، اگرچه تعلیم یافته باشند، حلال نمی باشند. پس آنچه‏‎ ‎‏را که سگ تعلیم دیده می گیرد و با گاز گرفتن و مجروح کردن آن را می کشد، مذکّی است و‏‎ ‎‏بدون ذبح، خوردن آن حلال است؛ پس گاز گرفتن و مجروح نمودن سگ در هر جای‏‎ ‎‏حیوان که واقع شود به منزلۀ ذبح آن است.‏

مسأله 2 ـ ‏در حلال بودن شکار سگ، معتبر است که برای شکار تعلیم دیده باشد و‏‎ ‎‏نشانۀ این که چنین صفتی دارد این است که ـ در صورتی که مانعی نباشد ـ عادتش این‏‎ ‎‏است اگر صاحبش او را روانه کند و به سوی صید تهییج نماید، به طرف شکار راه می افتد و‏‎ ‎‏حرکت می نماید و اگر او را منع کند، از رفتن خودداری می کند و توقف می نماید. البته اگر‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 143

‏در وقت دیدن شکار و نزدیکی آن، منزجر نشود (نایستد) ضرری نمی رساند و احتیاط‏‎ ‎‏(واجب) این است که عادتش ـ که تخلف نمی شود مگر به ندرت ـ این باشد که صید را‏‎ ‎‏بگیرد و چیزی از آن نخورد تا صاحبش برسد.‏

مسأله 3 ـ ‏در حلّیت شکار سگ معلّم چند امر شرط است:‏

اول: ‏آن را جهت شکار کردن، روانه نماید؛ پس اگر بدون فرستادن او، خودش برای‏‎ ‎‏صید برود، مقتول او حلال نمی شود، اگرچه بعداً صاحبش آن را وادار و تحریک کند، حتی‏‎ ‎‏بنابر احتیاط (واجب) اگر تحریک او در آن اثر بگذارد به این که دویدن او به سبب تحریک‏‎ ‎‏صاحبش زیاد شود. و همچنین است حال اگر آن را نه برای شکار، بلکه برای کار دیگری‏‎ ‎‏از قبیل دفع دشمن یا دور کردن درنده یا غیر این ها بفرستد و اتفاقاً با آهویی برخورد کند و‏‎ ‎‏آن را شکار کند. و معتبر است که جنس شکار قصد شود، نه شخص شکار، پس اگر برای‏‎ ‎‏شکار آهویی بفرستد و با آهوی دیگر برخورد کند و آن را بگیرد و به قتل برساند در حلال‏‎ ‎‏بودن آن کافی است. و همچنین است اگر آن را به سوی شکاری بفرستد، پس آن را با‏‎ ‎‏دیگری شکار کند، هر دو حلال می شوند.‏

دوم: ‏فرستنده مسلمان یا در حکم آن باشد، مانند بچه ای که ملحق به مسلمان است به‏‎ ‎‏شرط آن که ممیّز باشد، پس اگر کافر ـ همۀ اقسام آن ـ یا کسی که در حکم کافر است مانند‏‎ ‎‏ناصبی ها ـ که خدا آن ها را لعنت کند ـ آن را بفرستد، خوردن آنچه را که سگ به قتل‏‎ ‎‏رسانده حلال نمی باشد.‏

سوم: ‏تسمیه را به جا آورد به این که در وقت فرستادن سگ، نام خدا را ذکر کند؛ پس اگر‏‎ ‎‏عمداً آن را ترک کند، مقتول آن حلال نمی باشد. و اگر از روی فراموشی باشد ضرری‏‎ ‎‏نمی رساند، و احتیاط (واجب) آن است که ذکر نام خدا در وقت فرستادن آن باشد، پس به‏‎ ‎‏تسمیه، قبل از آن که به شکار برسد اکتفا نمی شود.‏

چهارم: ‏مردن حیوان، به جرح و گاز او مستند باشد؛ پس اگر به سبب دیگری مانند‏‎ ‎‏مصدوم کردن یا خفه کردن یا خسته نمودن یا رفتن زهره اش (زهره اش بترکد) از ترس یا‏‎ ‎‏انداختن از بلندی یا غیر این ها باشد، حلال نمی شود.‏

پنجم: ‏صاحب سگ، در حال زنده بودن شکار با قدرت بر تذکیۀ آن، به آن نرسد، به‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 144

‏این که شکار را به طور مرده دریابد یا به طور زنده بیابد ولیکن وقت برای ذبح آن نباشد. و‏‎ ‎‏خلاصه اگر سگش را به سوی شکار بفرستد، پس اگر بعد از این که سگ آن را گرفت و‏‎ ‎‏مجروح کرد و شکار رام و تسلیم شد، به آن برسد و آن را مرده بیابد مذکّی است و‏‎ ‎‏خوردنش حلال است و همچنین است اگر به صورت زنده آن را بیابد ولیکن وقت، برای‏‎ ‎‏ذبح آن نباشد و همان طور بگذارد تا بمیرد. و اما اگر زمان برای ذبح آن باشد، فقط با ذبح،‏‎ ‎‏حلال می شود، پس اگر همان طور بگذارد تا بمیرد میته می باشد. و کمترین چیزی که با آن‏‎ ‎‏تذکیه درک می شود این است که چشم هایش تکان بخورد یا پا بزند یا دم یا دستش را‏‎ ‎‏حرکت بدهد، پس اگر به این صورت آن را دریابد و زمان برای ذبح آن وسعت داشته‏‎ ‎‏باشد، خوردن آن فقط با ذبح حلال می شود. و همچنین است حال اگر بعد از مجروح‏‎ ‎‏کردن سگ، شکار را در حال امتناع (و فرار) بیابد و شروع به دویدن عقب سر او نماید پس‏‎ ‎‏شکار بایستد، چنانچه از حیاتش زمانی باقی مانده باشد که برای ذبح کافی باشد فقط با‏‎ ‎‏ذبح کردن حلال می شود و اگر چنین زمانی باقی نمانده باشد بدون ذبح حلال است. و به‏‎ ‎‏وسیع نبودن زمان در حلّیت بدون ذبح ملحق می شود موردی که زمان وسعت داشته باشد،‏‎ ‎‏لیکن ترک تذکیه به کوتاهی از او نباشد مانند این که به گرفتن وسیلۀ ذبح، و کشیدن کارد با‏‎ ‎‏سرعت و عدم کندی به نظر عرف و با این که همه اسباب متعارف باشند مشغول شود (ولی‏‎ ‎‏فرصت ذبح پیدا نکند)، پس اگر کارد در غلافی باشد که تنگ و غیر متعارف باشد و به‏‎ ‎‏جهت طول کشیدن بیرون آوردن کارد از آن، به تذکیۀ او نرسد حلال نمی شود و همچنین‏‎ ‎‏است اگر به جهت خون و مانند آن به غلاف چسبیده باشد. و از قبیل کوتاهی نکردن است‏‎ ‎‏موردی که شکار از جهت باقی ماندۀ قوّتش و مانند آن، خود را تمکین صیاد ننماید و قبل‏‎ ‎‏از ذبح بمیرد. ولی بنابر احتیاط (واجب) ـ اگر اقوی نباشد ـ نبود وسیله، به کوتاهی نکردن‏‎ ‎‏ملحق نمی شود؛ پس اگر آن را زنده بیابد و وقت برای ذبح آن باشد، ولی چاقو نداشته باشد‏‎ ‎‏و آن را به این جهت ذبح ننماید تا بمیرد، خوردن آن حلال نمی باشد.‏

مسأله 4 ـ ‏آیا بر کسی که سگ را می فرستد، به سرعت رفتن و مبادرت به طرف شکار‏‎ ‎‏از وقت فرستادن سگ واجب است یا در وقتی که می بیند که سگ به شکار رسیده اگرچه‏‎ ‎‏بعد از امتناع شکار باشد یا در وقتی که او را متوقف می کند و تسلیم می شود، یا اصلاً‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 145

‏واجب نمی باشد؟ ظاهر آن است که در وقت متوقف نمودن، واجب باشد؛ پس اگر بر‏‎ ‎‏متوقف شدن شکار آگاه شد، باید عرفاً به سرعت به سوی شکار برود تا این که اگر زنده‏‎ ‎‏باشد آن را ذبح نماید. پس اگر به سرعت نرود سپس ببیند که مرده است خوردن آن حلال‏‎ ‎‏نمی باشد و اما قبل از آن ظاهراً واجب نیست اگرچه سزاوار نیست که احتیاط ترک شود. و‏‎ ‎‏این در صورتی است که احتمال دهد اثری بر شتاب کردن و رسیدن به شکار مترتب شود،‏‎ ‎‏به این که احتمال دهد که در حالی به آن می رسد که زنده است و از جهت وسیع بودن زمان‏‎ ‎‏و بودن وسیله، بر ذبح آن توانایی دارد. و اما اگر آن را احتمال ندهد ولو از این جهت که‏‎ ‎‏وسیله ذبح نباشد، بدون اشکال واجب نیست؛ پس اگر در این صورت آن را به حال‏‎ ‎‏خودش بگذارد تا سگ او را به قتل برساند و به وسیلۀ مجروح نمودن سگ جان بدهد،‏‎ ‎‏خوردن آن حلال است. البته اگر احراز این که مردن شکار به سبب جرح سگ بوده، نه به‏‎ ‎‏سبب دیگر، بر سریع رفتن به سوی آن و دانستن حال آن متوقف باشد، برای این جهت‏‎ ‎‏لازم است.‏

مسأله 5 ـ ‏در حلال بودن شکار، لازم نیست که یک فرستنده یا یک سگ باشد، پس اگر‏‎ ‎‏عده ای یک سگ بفرستند یا یک نفر یا عده ای، چند سگ بفرستند و شکار را بکشند،‏‎ ‎‏خوردن آن حلال است. البته در فرستنده های متعدد و سگ های متعدّد معتبر است که همه‏‎ ‎‏دارای اموری که شرعاً معتبر است باشند؛ پس اگر فرستنده دو نفر باشند که یکی از آن ها‏‎ ‎‏کافر است یا یکی از آن ها ذکر خدا ننماید، یا دو سگ را بفرستد که یکی از آن ها تعلیم دیده‏‎ ‎‏و دیگری تعلیم نیافته است و هر دو آن را بکشند حلال نمی شود.‏

مسأله 6 ـ ‏از شکاری که به وسیلۀ آلت جمادی کشته شده خورده نمی شود مگر این که‏‎ ‎‏به وسیلۀ شمشیر یا چاقو یا خنجر و سلاح های دیگری که به واسطۀ تیزی می برند، کشته‏‎ ‎‏شده باشد، یا به وسیلۀ نیزه و تیر و خدنگ از چیزهایی که به واسطۀ تیزی سوراخ‏‎ ‎‏می نمایند، حتی عصایی که در سرش آهن تیزی است. و بین این که مانند پیکان باشد که‏‎ ‎‏نوک تیز بر آن سوار می شود یا به خودی خود به طور برنده یا سوراخ کننده ساخته می شود‏‎ ‎‏فرقی نیست، بلکه بعید نیست که آهن بودن آن معتبر نباشد؛ پس همین که سلاح برنده یا‏‎ ‎‏سوراخ کننده باشد از هر فلزی حتی از برنج و طلا و نقره، کفایت می کند. و احتیاط‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 146

‏(مستحب) اعتبار آن است. و بنابر احتیاط (واجب) معتبر است که به طور عادی از آن به‏‎ ‎‏عنوان سلاح استفاده شود، پس شامل سوزن و خار و سیخ و مانند این ها نمی شود. و ظاهراً‏‎ ‎‏در وسیلۀ مذکور یعنی وسیلۀ دارای آهن تیز، معتبر نیست که پاره کند و جراحت ایجاد‏‎ ‎‏نماید، بلکه اگر به شکار تیری بزند یا نیزه بر آن پرتاب کند و آن را به وسیلۀ تیر و یا پرتاب‏‎ ‎‏نیزه به قتل برساند بدون آن که اثر تیر و نیزه در آن باشد، خوردن آن حلال است. و‏‎ ‎‏«معراض» به وسیلۀ آهنی ملحق می شود. و معراض ـ چنان که گفته شده ـ چوبی است که‏‎ ‎‏دارای پیکان نیست ولی دو طرف آن تیز است و وسط آن سنگین است، یا تیری است که‏‎ ‎‏سرش تیز است و پیکان ندارد، یا تیری است که نوک تیز ندارد و وسط آن ضخیم می باشد‏‎ ‎‏و به پهنای آن به شکار می خورد نه به تیزی آن. و به هر حال وقتی مقتول این وسیله‏‎ ‎‏(معراض) حلال می شود که شکار به وسیلۀ آن ولو مختصراً پاره و سوراخ شود؛ پس اگر به‏‎ ‎‏وسیلۀ سنگینی آن بدون آن که پاره نماید کشته شود حلال نمی باشد، و احتیاط (واجب) آن‏‎ ‎‏است که از معراض به غیر آن؛ از چیزهای تیزی که غیر آهن باشند، تعدّی نشود.‏

مسأله 7 ـ ‏هر وسیلۀ جمادی که دارای آهن تیز و یا وسیلۀ تیز غیر آهنی نباشد و به پاره‏‎ ‎‏کردن شکار، آن را به قتل برساند از چیزهای سنگین مانند سنگ و دبوس و عمود و گلوله،‏‎ ‎‏مقتول این گونه چیزها مانند شکاری که به وسیلۀ طناب ها و تور و دام و مانند این ها به قتل‏‎ ‎‏می رسد حلال نمی باشد. البته گرفتن شکار به وسیلۀ آن ها مانعی ندارد و همچنین به وسیلۀ‏‎ ‎‏حیوانی غیر سگ ـ مانند یوزپلنگ و پلنگ و باز شکاری و غیر این ها ـ به این معنی که‏‎ ‎‏شکاری که ممتنع است به وسیلۀ آن ها غیر ممتنع و تسلیم شود. ولیکن به وسیلۀ این‏‎ ‎‏وسائل حلال نمی شود مگر این که به شکار برسد و آن را تذکیه نماید.‏

مسأله 8 ـ ‏شکاری که به وسیله ای که معروف به تفنگ است کشته شود در صورت‏‎ ‎‏جمع بودن شرایط، بعید نیست که حلال باشد، به شرط آن که بنابر احتیاط (واجب) گلولۀ‏‎ ‎‏آن تیز باشد و به واسطۀ تیزی اش در بدن حیوان فرو رود، پس از آنچه که به وسیلۀ‏‎ ‎‏گلوله ای که چنین نیست، کشته شود باید اجتناب شود اگرچه با قوّتش آن را پاره و جرح‏‎ ‎‏نماید. و گلوله ای که در مسألۀ گذشته گفتیم که مقتول آن حرام است، غیر این گلوله ای‏‎ ‎‏است که به جهت تیزیش نفوذ می کند و پاره می کند.‏


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 147

مسأله 9 ـ ‏در حلال بودن شکار به وسیلۀ جمادی، یکی بودن شکارچی و یکی بودن‏‎ ‎‏وسیله، معتبر نیست؛ پس اگر یک نفر تیر بزند و دیگری با نیزه بزند و هر دو نام خدا را‏‎ ‎‏ببرند و هر دو، شکار را به قتل برسانند، حلال می شود در صورتی که شرایط در آن ها جمع‏‎ ‎‏باشد. بلکه اگر یکی سگش را به سوی شکار بفرستد و دیگری آن را با تیری بزند و به‏‎ ‎‏وسیلۀ هر دو کشته شود حلال می شود.‏

مسأله 10 ـ ‏تمام آنچه که در شکار به وسیلۀ جاندار شرط است در شکار به وسیلۀ‏‎ ‎‏جماد هم شرط می باشد، پس شرط است که شکارچی مسلمان باشد و در وقت به کار‏‎ ‎‏بردن وسیله، نام خدا را ببرد و به جهت شکار، وسیله را به کار برد؛ پس اگر به سوی هدفی‏‎ ‎‏یا به سوی دشمن یا به سوی خوک تیر بیندازد و به آهو بخورد و آن را به قتل برساند حلال‏‎ ‎‏نمی شود، اگرچه به جهت یکی از اغراض (غیر از شکار)، ذکر خدا را هم بنماید و چنین‏‎ ‎‏است اگر از دستش در رود و به شکار بخورد و آن را به قتل برساند. و شرط است که به‏‎ ‎‏طور زنده در زمانی که برای ذبح کافی باشد به آن نرسد، پس اگر به این صورت به آن‏‎ ‎‏برسد، فقط با ذبح حلال می شود. و کلام در واجب بودن شتاب کردن و عدم آن همان‏‎ ‎‏است که گذشت. و شرط است این که وسیلۀ حلال کننده در قتل شکار، مستقل باشد؛ پس‏‎ ‎‏اگر در قتل آن، وسیلۀ دیگری با آن شریک شود، حلال نمی شود، بنا بر این اگر بعد از‏‎ ‎‏خوردن تیر به آن، از روی کوه بیفتد یا در آب بیفتد و مردن آن، به هردوی آن ها مستند‏‎ ‎‏شود، بلکه اگرچه معلوم نشود که تیر به طور مستقل آن را کشته باشد حلال نمی شود. و‏‎ ‎‏همچنین است اگر دو نفر به آن تیر بزنند و هر دو آن را بکشند و شرایط در یکی از‏‎ ‎‏آن ها نباشد.‏

مسأله 11 ـ ‏در مباح شدن شکار، مباح بودن وسیله شرط نیست؛ پس شکار به وسیلۀ‏‎ ‎‏سگ یا تیری که غصبی باشند حلال است، اگرچه کار حرامی کرده و اجرت آن به عهدۀ او‏‎ ‎‏است و شکارچی ـ نه صاحب وسیله ـ مالک شکار می شود.‏

مسأله 12 ـ ‏حیوانی که به سبب سگ و با وسیلۀ جمادی با شرایط آن، کشته و حلال‏‎ ‎‏می شود هر حیوان ممتنع وحشی است از پرنده یا غیر آن؛ چه اصلاً چنین باشد مانند کبوتر‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 148

‏و آهو و گاو وحشی یا اهلی باشد سپس وحشی گردد، یا سرکش شود مانند گاو سرکش و‏‎ ‎‏شتری که این چنین است. و همچنین است هر چهارپایی که هجوم کننده است مانند‏‎ ‎‏گاومیش وحشی و مانند آن؛ و خلاصه هر آنچه که زیردست نیاید و غالباً دست یافتن بر آن‏‎ ‎‏بدون تدبیر ممکن نباشد. بنا بر این تذکیه نمودن با شکار، بر حیوان اهلی رام واقع‏‎ ‎‏نمی شود چه رام بودن آن اصلی باشد مانند مرغ و گوسفند و شتر و گاو یا عارضی پیدا‏‎ ‎‏شده باشد مانند آهو و پرنده ای که اهلی شده اند. و همچنین است بچۀ حیوان وحشی قبل ‏‎ ‎‏از آن که بتواند بدود و جوجه پرنده قبل از آن که بر پرواز قدرت پیدا کند، پس اگر پرنده و‏‎ ‎‏جوجۀ آن را که قدرت بر پرواز ندارد، تیر بزند و آن ها را به قتل برساند پرنده حلال‏‎ ‎‏می شود ولی جوجه حلال نمی باشد.‏

مسأله 13 ـ ‏ظاهر آن است که همان طوری که تذکیۀ به وسیلۀ شکار بر حیوان مأکول‏‎ ‎‏اللحم واقع می شود و خوردن به وسیلۀ آن حلال می شود و پوست آن پاک می گردد، بر غیر‏‎ ‎‏مأکول اللحم نیز که قابل تذکیه است واقع می شود؛ پس پوست آن به وسیلۀ شکار پاک‏‎ ‎‏می شود و انتفاع از آن جایز است و این در صورتی است که شکار به وسیلۀ جماد باشد. و‏‎ ‎‏اما اگر به وسیلۀ جاندار باشد دارای تأمل و اشکال است.‏

مسأله 14 ـ ‏اگر وسیلۀ شکار، قطعه ای از حیوان را جدا کند، پس اگر وسیله حلال کننده‏‎ ‎‏نباشد مانند تور و طناب مثلاً، قسمتی که در آن سر و محل تذکیه نیست حرام است و‏‎ ‎‏قسمت دیگر نیز، در صورتی که حیات مستقرش برود، به این که حرکتش حرکت مذبوح باشد‏‎ ‎‏بنابر احتیاط (واجب) حرام است و اگر حیات مستقرش باقی بماند، با تذکیه حلال می شود.‏‎ ‎‏و اگر وسیله، حلال کننده باشد مانند شمشیر در شکار با همۀ شرایط، پس اگر حیات‏‎ ‎‏مستقر آن ـ به وسیلۀ این قطع نمودن ـ از هر دو قسمت برود هر دو حلال می شوند. و اگر‏‎ ‎‏حیات مستقر باقی بماند، قسمتی که دارای سر و محل تذکیه نیست حرام و میته می باشد،‏‎ ‎‏چه زمان برای تذکیه باشد یا نه؛ و اما قسمت دیگر در صورتی که زمان برای تذکیه وسعت‏‎ ‎‏نداشته باشد حلال است و اگر وسعت داشته باشد، فقط با ذبح حلال می شود.‏

مسأله 15 ـ ‏حیوان وحشی ـ چه پرنده باشد یا غیر آن ـ با یکی از سه امر ملک می شود:‏‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 149

‏یکی از آن ها این است که حقیقتاً گرفته شود، به این که پای آن یا شاخ یا بال آن را بگیرد یا با‏‎ ‎‏طناب و مانند آن، آن را ببندد به شرطی که به قصد شکار و تملک آن باشد و اما در صورت‏‎ ‎‏عدم قصد دارای اشکال است، چنان که اگر با قصد خلاف آن باشد، مالک نمی شود. دومی‏‎ ‎‏آن ها این است که در وسیله ای که عادتاً برای شکار است واقع شود مانند طناب و دام و‏‎ ‎‏تور و مانند این ها در صورتی که آن را برای شکار نصب کرده باشد. سومی آن ها این است‏‎ ‎‏که به سبب وسیله ای آن را غیر ممتنع و تسلیم کند، مانند این که به آن تیر بزند و به طوری‏‎ ‎‏مجروح شود که مانع دویدن آن شود یا بالش را بشکند که از پریدن آن جلوگیری نماید؛‏‎ ‎‏چه این وسیله از وسایل حلال کنندۀ شکار باشد مانند تیر و سگ تعلیم یافته، یا از غیر‏‎ ‎‏این ها باشد مانند سنگ و چوب و یوزپلنگ و باز و شاهین و غیر این ها. و در این هم معتبر‏‎ ‎‏است که به کار بردن وسیله به قصد شکار و تملک باشد؛ پس اگر بیهوده یا برای‏‎ ‎‏نشانه گیری یا برای غرض دیگری تیر بزند، مالک آن نمی شود؛ پس اگر شخص دیگری به‏‎ ‎‏قصد تملک آن را بگیرد، مالک آن می شود.‏

مسأله 16 ـ ‏هر چیزی که وسیلۀ ثابت نگهداشتن حیوان و برطرف نمودن امتناع و‏‎ ‎‏سرپیچی آن، قرارداده شود ظاهراً ملحق به وسیلۀ شکار می شود ولو این که گودالی در راه‏‎ ‎‏او کنده شود تا در آن بیفتد، یا به این که در زمینی آب انداخته شود تا این که زمین به صورت‏‎ ‎‏باتلاق درآید و حیوان در آن فرو رود، یا درب چیز تنگی باز شود و دانه در آن ریخته شود‏‎ ‎‏تا گنجشک ها داخل آن شوند و درب به روی آن ها بسته شود و امتناع آن ها از بین برود. و‏‎ ‎‏اما اگر درب خانه و یا اتاق را به همین منظور باز نماید و آن ها داخل آن شوند در حالی که‏‎ ‎‏در خانه و اتاق بر امتناعشان باقی باشند، ظاهراً با بستن درب، مالک آن ها نمی شود،‏‎ ‎‏همان طور که اگر پرنده در خانۀ او لانه کند، به مجرّد آن، مالک پرنده نمی شود. و اگر‏‎ ‎‏حیوانی در زمین باتلاقی او در گل فرو رود، مادامی که زمین را به منظور شکار، چنین‏‎ ‎‏نکرده باشد نیز چنین است؛ پس اگر شخصی بعد از آن، آن را بگیرد مالکش می شود،‏‎ ‎‏اگرچه در صورتی که بدون اذن او داخل خانه یا زمین او شود، معصیت کرده است.‏

مسأله 17 ـ ‏اگر حیوانی را تعقیب کند تا خسته شود و از دویدن بایستد، مادامی که او را‏‎ ‎‏نگرفته مالک او نمی شود؛ پس اگر دیگری قبل از او آن را بگیرد، مالکش می شود.‏


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 150

مسأله 18 ـ ‏اگر حیوانی در توری که جهت شکار نصب شده، بیفتد و تور به جهت‏‎ ‎‏ضعیف بودنش و قوی بودن حیوان، آن را نگه ندارد و از آن در رود، کسی که تور را نصب‏‎ ‎‏کرده، مالک آن نمی شود. و همچنین است اگر تور را بردارد و با همان تور فرار نماید و‏‎ ‎‏امتناع آن از بین نرود؛ پس اگر غیر او، آن را شکار نماید مالک آن می شود و باید تور را به‏‎ ‎‏صاحبش برگرداند. البته اگر تور آن را نگهدارد و ثابت بدارد سپس به سببی از اسباب‏‎ ‎‏خارجی از آن فرار کند به واسطۀ آن، از ملک او خارج نمی شود، چنان که اگر آن را در‏‎ ‎‏دستش نگهدارد سپس از دستش در رود. و همچنین است اگر تور را همراه خود طوری‏‎ ‎‏ببرد که قدرت بر امتناع نداشته باشد، پس آن حیوان برای کسی است که تور را نصب کرده‏‎ ‎‏است؛ پس اگر غیر او آن را بگیرد واجب است که به او برگرداند.‏

مسأله 19 ـ ‏اگر حیوان را تیر بزند و زخمی نماید، ولی از امتناع خارج نشود و داخل‏‎ ‎‏خانه ای گردد و صاحب خانه آن را بگیرد، با گرفتن آن ـ نه با داخل شدن در خانه ـ آن را‏‎ ‎‏مالک می شود، چنان که اگر آن را تیر بزند و متوقف نشود و شخص دیگری تیر بزند و‏‎ ‎‏متوقف شود، مال دومی است.‏

مسأله 20 ـ ‏اگر شکارچی، شکارش را رها نماید، چنانچه قصد اعراض از آن را ننموده‏‎ ‎‏باشد از ملکش خارج نمی شود و دیگری با شکار کردن آن مالکش نمی شود. ولی اگر‏‎ ‎‏قصد اعراض و زوال ملکش را از آن بنماید ظاهراً مانند مباح می شود که برای دیگری‏‎ ‎‏جایز است که آن را شکار کند و مالکش می شود؛ و بنابر اقوی اوّلی حق رجوع به او را بعد‏‎ ‎‏از تملک او ندارد.‏

مسأله 21 ـ ‏غیر از پرنده، وقتی به وسیلۀ شکار ملک می شود که ملک دیگری بودنش‏‎ ‎‏معلوم نباشد ولو از جهت آثار ید در آن که اماره ملکیت می باشد مانند این که طوقی در‏‎ ‎‏گردنش یا گوشواره ای در گوشش باشد یا طنابی به یکی از پاها و دست هایش بسته باشد.‏‎ ‎‏و اگر معلوم باشد که مالک دارد، شکار کننده مالک آن نمی شود، بلکه باید آن را به‏‎ ‎‏صاحبش  در صورتی که او را بشناسد ـ برگرداند و اگر او را نشناسد در حکم لقطه‏‎ ‎‏می باشد. و اما رنده، چنانچه بال هایش چیده شده باشد در حکم آن است که معلوم باشد‏‎ ‎


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 151

‏که ملک کسیاست، پس به صاحبش در صورتی که بشناسد باید رد نماید و اگر نشناسد‏‎ ‎‏لقطه می باشد. واما اگر دو بالش در اختیار باشد و چیده نشده باشد، با شکار آن، مالکش‏‎ ‎‏می شود مگر این که الک معلومی داشته باشد که در این صورت واجب است به او‏‎ ‎‏بر گرداند. و در جایی که علوم باشد که مالک دارد ـ ولو از جهت این که آثار ید در آن موجود‏‎ ‎‏است ـ و او را شناسد، احتیاط (واجب) آن است که مانند غیر پرنده با آن معاملۀ‏‎ ‎‏لقطه نماید.‏

مسأله 22 ـ ‏اگر برجی جهت لانه کردن کبوتر، بسازد و کبوتر در آن لانه کند، مالک آن‏‎ ‎‏نمی شود، خصوصاً اگر منظورش مثلاً حیازت فضلۀ آن باشد، پس برای دیگری جایز‏‎ ‎‏است که آن را شکار نماید و آنچه را که شکار کند مالک می شود، بلکه اگر کبوتر را از برج‏‎ ‎‏بگیرد مالکش می شود؛ اگرچه از جهت دخول در آن بدون اذن صاحبش، گناه کرده است.‏‎ ‎‏و همچنین است اگر پرنده در چاه مملوک و مانند آن، لانه بگذارد، که مالک چاه، آن را‏‎ ‎‏مالک نمی شود.‏

مسأله 23 ـ ‏در مالک شدن زنبوری که مملوک نیست، ظاهراً گرفتن ملکۀ آن ها کفایت‏‎ ‎‏می کند؛ پس اگر کسی ملکۀ آن ها را مثلاً از کوه ها بگیرد و بر آن تسلط یابد، ملکه و همۀ‏‎ ‎‏زنبورهایی را که تابع او هستند ـ که با حرکت او حرکت می کنند و با توقف او متوقف‏‎ ‎‏می شوند و با دخول او به کندو و خروج او از آن، داخل و خارج می شوند ـ مالک می شود.‏‎ ‎مسأله 24 ـ ‏تذکیۀ ماهی یا با بیرون آوردن آن به طور زنده از آب است یا با گرفتن آن‏‎ ‎‏بعد از بیرون آمدن از آب و قبل از مردنش؛ چه این کار با دست یا به وسیله ای مانند تور و‏‎ ‎‏مثل آن باشد؛ پس اگر ماهی به کنارۀ رود بپرد یا دریا آن را به ساحل پرت کند یا آبی که در‏‎ ‎‏آن است پایین بنشیند و کسی آن را قبل از مردن بگیرد حلال می باشد. و اگر قبل از آن که‏‎ ‎‏آن را بگیرد بمیرد، حرام می شود اگرچه بنابر اقوی در حالی که زنده است به آن برسد و‏‎ ‎‏آن را ببیند.‏

مسأله 25 ـ ‏در تذکیۀ ماهی در وقت بیرون آوردن آن از آب یا در وقت گرفتن آن بعد از‏‎ ‎‏خروج آن از آب، تسمیه شرط نیست، چنان که اسلام در شکار کنندۀ آن معتبر نیست؛ پس‏‎ ‎


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 152

‏اگر کافر آن را بیرون آورد یا آن را بگیرد و بعد از گرفتن بمیرد، حلال است، چه اهل کتاب‏‎ ‎‏باشد یا غیر اهل کتاب. البته اگر ماهی را مرده در دست کافر بیابد، مادامی که نداند که بعد از‏‎ ‎‏اخراج آن از آب مرده است، یا گرفتن آن بعد از خروج آن و قبل از مردنش، بوده است،‏‎ ‎‏خوردن آن حلال نمی باشد و از این که در دست کافر است، چنین چیزی احراز نمی شود و‏‎ ‎‏به قول او ـ در صورتی که آن را خبر دهد ـ محرز نمی گردد، به خلاف آن که در دست‏‎ ‎‏مسلمان باشد؛ زیرا حکم به تذکیۀ آن می شود تا این که خلاف آن معلوم شود.‏

مسأله 26 ـ ‏اگر ماهی ای از آب به کشتی بپرد، مادامی که با دست گرفته نشده حلال‏‎ ‎‏نمی باشد و کشتی نشینان و صاحب کشتی آن را مالک نمی شوند، بلکه هر کسی که آن را به‏‎ ‎‏قصد تملک بگیرد مالک می شود. البته اگر صاحب کشتی قصد شکار با کشتی را داشته‏‎ ‎‏باشد، به این که در شب، روشنایی در کشتی قرار دهد و چیزی را مانند زنگ، به صدا‏‎ ‎‏درآورد تا ماهی ها به کشتی بپرند پس آن ها هم به کشتی بپرند، وجه آن است که آن ها را‏‎ ‎‏مالک می شود و پریدن آن ها به کشتی به آن علت، به منزلۀ این است که آن ها را زنده از آب‏‎ ‎‏بیرون آورده است، پس تذکیه آن ها به همان است.‏

مسأله 27 ـ ‏اگر توری را نصب کند یا حصاری در آب بسازد که ماهی شکار کند، پس‏‎ ‎‏هر چه که در آن ها واقع و حبس شود ملک او می باشد، بنا بر این اگر آنچه را که در آن ها‏‎ ‎‏است، به طور زنده از آب بیرون بیاورد بدون اشکال حلال است. و همچنین است اگر آب‏‎ ‎‏به سبب جزر پایین بنشیند و بعد از پایین نشستن آب، ماهی در آن ها بمیرد. و اما اگر در‏‎ ‎‏آب بمیرد آیا حلال است یا نه؟ دو قول است که مشهورتر و احوط (وجوبی) آن ها قول‏‎ ‎‏دوم است؛ بلکه خالی از قوت نیست. و اگر تور را از آب بیرون بیاورد و بعضی از آنچه که‏‎ ‎‏در آن است یا همۀ آن را مرده ببیند و نداند که در آب مرده یا بعد از خروج از آب، احتیاط‏‎ ‎‏(واجب) آن است که از آن اجتناب شود.‏

مسأله 28 ـ ‏اگر ماهی را زنده از آب بیرون بیاورد سپس آن را به آب برگرداند ـ چه با‏‎ ‎‏چیزی بسته شده باشد یا آزاد باشد ـ و در آب بمیرد حرام است.‏

مسأله 29 ـ ‏اگر ماهی روی آب بیاید و امتناعش به سببی زایل شود، مانند این که با‏‎ ‎


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 153

‏چیزی به آن ضربه زده شود، یا چیزی را که در زبان بعضی از مردم «زهر» نامیده می شود‏‎ ‎‏ببلعد یا غیر این ها، پس اگر شخصی به آن برسد و آن را بگیرد و قبل از آن که بمیرد، از آب‏‎ ‎‏خارج نماید، حلال می باشد و اگر روی آب بمیرد حرام می باشد. و اگر شخصی «زهر»‏‎ ‎‏بیندازد و ماهی آن را ببلعد و روی آب قرار بگیرد و امتناعش برطرف شود چنانچه به قصد‏‎ ‎‏شکار کردن نباشد مالک آن نمی شود؛ پس اگر غیر او آن را بگیرد مالک آن می شود؛ بدون‏‎ ‎‏آن که فرقی باشد بین این که ماهی معینی را قصد نماید یا نه. و اگر به قصد شکار کردن و‏‎ ‎‏تملک باشد بعید نیست که برطرف نمودن امتناعش مملِّک آن شود (و آن را به ملک او‏‎ ‎‏درآورد)، پس دیگری با گرفتن آن مالک نمی شود. و همچنین است حال اگر بر طرف‏‎ ‎‏نمودن امتناع آن با چیز دیگری مانند به کار بردن وسیله ای باشد مانند این که با تیر آن را‏‎ ‎‏بزند  بر روی آب بیاید. و خلاصه بر طرف نمودن امتناع آن به قصد شکار کردن و تملک‏‎ ‎‏بعید یست که مطلقا موجب ملکیت گردد مانند حیازت.‏

مسأله 30 ـ ‏در حلال شدن ماهی ـ بعد از آن که زنده از آب بیرون آورده شود یا این که‏‎ ‎‏بعد از خروج از آب، زنده گرفته شود ـ معتبر نیست که در خارج از آب، خودش بمیرد،‏‎ ‎‏پس اگر آن را قبل از آن که بمیرد دو قطعه کند و به واسطۀ قطع نمودن یا غیر آن بمیرد،‏‎ ‎‏خوردنش حلال است، بلکه اصلاً مردن، در حلال بودن آن معتبر نمی باشد، پس بلعیدن‏‎ ‎‏زندۀ آن حلال می باشد. بلکه اگر قطعه ای از آن را جدا کند و بقیه را به آب برگرداند آنچه را‏‎ ‎‏که جدا نموده حلال است چه باقی مانده، در آب بمیرد یا نه. البته اگر قطعه ای از آن را در‏‎ ‎‏حالی که در آب ـ زنده یا مرده ـ است جدا کند، آنچه را که قطع نموده حلال نمی باشد.‏

مسأله 31 ـ ‏تذکیۀ ملخ، زنده گرفتن آن است؛ چه با دست باشد یا با وسیله؛ پس اگر قبل‏‎ ‎‏از گرفتنش بمیرد حرام است. و تسمیه و اسلام در آن معتبر نیست چنان که در ماهی‏‎ ‎‏گذشت. البته اگر آن را در دست کافر، مرده ببیند، مادامی که نداند که زنده آن را گرفته بوده،‏‎ ‎‏حلال نمی باشد و ید کافر و خبردادن او در محرز شدن آن، فایده نمی بخشد.‏

مسأله 32 ـ ‏اگر آتشی به نیزار و مانند آن بیفتد و آنچه را که از ملخ در آن است بسوزاند‏‎ ‎‏حلال نمی شود؛ اگرچه مقصود آتش افروز چنین چیزی باشد. البته اگر بعد از گرفتن آن، به‏‎ ‎


ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 154

‏هر نحوی بمیرد، حلال است؛ چنان که اگر فرض شود که آتش وسیلۀ شکار ملخ است به‏‎ ‎‏این که اگر آتش روشن شود ملخ هایی اطراف آن جمع می شوند و خودشان را در آتش‏‎ ‎‏می اندازند، پس آتش را برای این منظور روشن کند و جمع شوند و به وسیلۀ آن آتش‏‎ ‎‏بگیرند، حلال بودن آن ها بعید نیست.‏

مسأله 33 ـ ‏ملخ مادامی که در پریدن استقلال پیدا نکرده، حلال نمی باشد و آن به نام‏‎ ‎‏«دبی» بر وزن «عصا» می باشد و آن ملخی است که حرکت می کند، ولی هنوز بال هایش‏‎ ‎‏روییده نشده است.‏

‎ ‎

ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 155