احکام کفّارات
مسأله 1 ـ در کفّاره، عتق کافر، مطلقا کفایت نمی کند؛ پس اسلام، در عتق شرط است. و در کفایت کردن آن، مرد و زن و کبیر و صغیری که در حکم مسلمان است ـ به این که یکی از پدر و مادرش مسلمان باشد ـ مساوی است. لیکن در کفّارۀ قتل، ترک احتیاط به عتق کسی که بالغ است، سزاوار نمی باشد. و نیز شرط است از عیوبی که موجب آزاد شدن قهری او می شود مانند کوری و جذام و زمین گیر شدن و تنکیل (عقوبت شدید) سالم باشد؛ و بقیۀ عیوب مانعی ندارند. پس عتق کر و عتق لال و غیر این ها کفایت می کند و عتق عبد فراری اگرچه جایش معلوم نباشد مادامی که مرگ او را نداند، کفایت می کند.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 134 مسأله 2 ـ در خصال سه گانه یعنی عتق و روزه و اطعام، نیّت که مشتمل بر قصد عمل و قصد قربت و قصد این که کفّاره است و تعیین نوع آن ـ در صورتی که انواع متعددی بر عهده اش باشد ـ معتبر است؛ پس اگر به عهده اش کفّارۀ ظهار و کفّارۀ یمین و کفّارۀ افطار باشد و یک عبد را آزاد نماید و نیّت کفّاره را داشته باشد برای هیچ یک از آن ها کفایت نمی کند. و اگر از یک نوع به طور متعدد به عهده اش باشد قصد نوع آن کافی است و به تعیین دیگری نیاز ندارد، پس اگر چند روز از ماه رمضان را در یک سال یا چند سال افطار کند، سپس عبدی را برای کفّارۀ افطار آزاد کند کفایت می کند اگرچه روزی را که در آن افطار نموده معین ننماید. و همچنین است نسبت به روزه و اطعام. و اگر کفّاره ای بر عهده اش باشد و نوع آن را نداند ولی بداند که مثلاً در خصال سه گانه مشترک است، انجام یکی از آن ها به نیّت ما فی الذمه، کفایت می کند؛ بلکه اگر بداند که مثلاً باید عبدی را آزاد کند و نداند که آیا نذری است یا از کفّاره است، آزاد کردن آن به قصد ما فی الذمه کافی است.
مسأله 3 ـ ناتوانی بر عتق که در کفّارۀ مرتّبه موجب انتقال به غیر آن است، با نبود رقبه یا متمکن نبودن از خریدن آن یا غیر آن از اموری که در فقه مذکور است تحقق پیدا می کند. و عجز از روزه که موجب متعین شدن اطعام است، به مرضی که مانع از روزه است یا به جهت ترس زیاد شدن آن، بلکه به جهت پیدا شدن آن ـ در صورتی که منشأ عقلایی داشته باشد ـ و همچنین به این که روزه بر او مشقت داشته باشد به طوری که قابل تحمّل نباشد، تحقق پیدا می کند. و آیا وجود بیماری یا ترس حدوث آن یا زیاد شدن در حال ولو به امید این که خوب می شود و حالات او تغییر پیدا می کند کفایت می کند یا یأس از آن معتبر است؟ دو وجه، بلکه دو قول است که اولی آن ها خالی از رجحان نمی باشد. البته اگر امید خوب شدن بعد از زمان کوتاهی داشته باشد، انتقال به اطعام مشکل است. و اگر اطعام را تا وقتی که از بیماری خوب شود، تأخیر بیندازد و متمکن از روزه شود، روزه متعین می شود و اطعام، کفایت نمی کند.
مسأله 4 ـ پیدا شدن حیض و نفاس، موجب عجز از روزه و انتقال به اطعام نمی باشد. و همچنین است پیدا شدن اضطرار به مسافرتی که موجب افطار است، زیرا با پیدا شدن آن، پی در پی بودن چنین مسافرتی منقطع نمی شود.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 135 مسأله 5 ـ عجز و قدرت، در حال ادا معتبر است، نه در حال وجوب؛ پس اگر در حال پیدا شدن موجب کفّاره، قدرت بر عتق داشته باشد ولی عاجز از روزه باشد پس عتق نکند تا عکس آن شود، فرض او روزه است و وجوب عتق از او ساقط می باشد.
مسأله 6 ـ اگر در کفّارۀ مرتّبه، از عتق عاجز شود، سپس به گرفتن روزه ـ ولو یک ساعت از روز ـ شروع کند، پس چیزی پیدا کند که عتق می شود، عتق بر او لازم نمی باشد؛ پس روزه را تمام می کند و مجزی است. و در جواز دست برداشتن از روزه و اختیار نمودن عتق، وجهی است، بلکه ظاهر آن است که عتق افضل است. و اگر چیزی پیدا شود که موجب از سر گرفتن روزه باشد، به این که چیزی که پی در پی بودن را باطل کند در اثنای آن پیدا شود، عتق ـ با داشتن قدرت بر آن ـ بر او متعین می شود. و همچنین است کلام در جایی که از روزه عاجز بود و داخل اطعام شد سپس عجز او برطرف شد.
مسأله 7 ـ پی در پی بودن روزه در همۀ کفارات واجب است ـ و این حکم در بعضی از آن ها بنابر احتیاط است ـ بنا بر این افطار نمودن و یا گرفتن روزۀ دیگر بین روزهای آن اگرچه برای کفّارۀ دیگری باشد، جایز نیست. و بین کفّاره ای که دو ماه در آن واجب شده، فرقی نمی کند که به طور مرتب باشد یا مخیّر یا جمع. و همچنین فرقی نیست بین موردی که دو ماه واجب شده است یا سه روز مانند کفّارۀ قسم. و هر وقت که اخلالی در پی در پی بودن آن ایجاد کند واجب است که از سر بگیرد. و بر وجوب پی در پی بودن، متفرّع می شود این که شروع در روزه، در زمانی که می داند که روزۀ واجب دیگری در زمان معیّنی، بین روزهای آن واقع می شود، جایز نمی باشد؛ پس اگر در روزۀ سه روز، یک روز یا دو روز قبل از ماه رمضان یا قبل از پنجشنبۀ معینی که مثلاً روزۀ آن را نذر نموده، شروع نماید، مجزی نمی باشد و از سرگرفتن آن واجب است.
مسأله 8 ـ فقط در صورتی به پی در پی بودن ضرر می رسد که افطار در بین از روی اختیار واقع شود؛ پس اگر به جهت عذری مانند اکراه یا اضطرار یا بیماری یا حیض یا نفاس واقع شود ضرری به پی در پی بودن نمی رساند. و از این قبیل است مسافرتی که ضروری باشد ـ نه غیر ضروری ـ و در بین آن واقع شود. و همچنین از این قبیل است
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 136 موردی که نیّت را فراموش کند تا وقتش فوت شود، به این که بعد از ظهر متذکر شود. و همچنین است حال در جایی که روزۀ دیگری بدون اختیار در بین واقع شود مانند این که فراموش کند و روزۀ دیگری را نیّت کند و تا بعد از ظهر یادش نیاید. و از این قبیل است اگر روزۀ هر پنجشنبه ای را مثلاً نذر نماید سپس روزۀ دو ماه پی در پی بر او واجب شود پس در بین واقع شدن روزۀ نذری، ضرری نمی رساند و در مخیّره، بدل بر او متعیّن نمی شود و در مرتّبه به اطعام منتقل نمی شود. البته در روزۀ سه روز، تخلل بین آن در مفروض (که می تواند بین دو پنجشنبه، سه روز را پی در پی روزه بگیرد) اخلال می رساند، پس لازم است که در زمانی به آن ها شروع نماید که روزه نذری بین آن ها واقع نشود. اما اگر روزۀ نذری طوری باشد که تحصیل پی در پی بودن با آن ممکن نباشد مانند این که روزه را یک در میان نذر نماید، واقع شدن روزۀ نذری مذکور بین روزۀ سه روز، ضرری نمی رساند.
مسأله 9 ـ در پیاپی بودن روزۀ دو ماه در کفّاره ـ مرتّبه باشد یا مخیره ـ روزه پی در پی یک ماه و یک روز، کفایت می کند و تفریق بقیه ولو از روی اختیار و بدون عذر جایز است. پس اگر دو ماه روزۀ پی در پی به عنوان کفّاره به عهدۀ کسی باشد جایز است که یک روز قبل از شعبان شروع به روزه نماید؛ و برایش جایز نیست که به شعبان، اکتفا نماید. و همچنین شروع در روزه، سی و یک روز قبل از عید قربان جایز است و سی روز قبل از آن جایز نیست.
مسأله 10 ـ کسی که دو ماه روزه بر او واجب است اگر از اول ماه شروع کند دو ماه هلالی کفایت می کند اگرچه ناقص باشند. و اگر در اثنای ماه شروع نماید در آن وجوه، بلکه اقوالی است که وجیه ترین آن ها شکستن دو ماه و تکمیل نقص آن می باشد. پس اگر در دهم شوّال شروع به روزه کند با روزۀ نهم ذی الحجه تمام می شود. و بین این که دو ماه ناقص یا کامل یا مختلف باشند فرقی نیست؛ و احتیاط (مستحب) آن است که شصت روز روزه بگیرد. و اگر با واقع شدن چیزی که شرعاً به پی در پی بودن، ضرری نمی رساند بین روزها تفریق حاصل شود، همان متعین می شود و شصت روز واجب می شود.
مسأله 11 ـ در اطعام واجب در کفارات، بین سیر کردن مسکین ها و تسلیم نمودن به
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 137 آن ها مخیّر است. و سیر کردن بعضی و تسلیم نمودن به بعضی دیگر جایز می باشد. و سیر کردن اندازه ای ندارد، بلکه معیار آن است که به مقدار سیری بخورند؛ کم باشد یا زیاد. و اما در تسلیم نمودن به آن ها باید حدّاقل یک مدّ باشد و افضل بلکه احوط دو مدّ است. و در هر دو صورت باید عدد شصت یا ده کامل باشد؛ پس دو مرتبه سیر کردن سی نفر یا پنج نفر، یا تسلیم نمودن دو مدّ به هر یک از آن ها مجزی نمی باشد. و در تسلیم نمودن و یا سیر کردن، واجب نیست که تمام عدد اجتماع نمایند، بلکه اگر شصت نفر را در اوقات متفرق از شهرهای مختلف اطعام نماید ولو این که یکی را در یک سال و دیگری را در سال دیگر، طعام دهد، مجزی است و کفایت می کند.
مسأله 12 ـ در سیر کردن، واجب است که هر کدام از آن عدد را یک مرتبه سیر نماید؛ اگرچه افضل آن است که صبحانه و شام یک روز و شب آن باشد.
مسأله 13 ـ هر چه که برای غالب مردم غذا و قوت متعارف باشد از پختنی و اقسام غذاهایی که درست می کنند؛ و نان از هر جنسی که بین آن ها متعارف است که با آن نان می پزند از گندم یا جو یا ذرت یا ارزن و غیر این ها اگرچه با قاتق نباشد، در سیر کردن کافی است؛ البته در کفّارۀ قسم و هر چه کفّارۀ آن را دارد، احتیاط (مستحب) آن است که به پست تر از آنچه که به اهل خود طعام می دهد، اطعام نکند و بلکه تسلیم ننماید؛ اگرچه کافی بودن آنچه که ذکر شد در آن هم خالی از قوت نیست. و افضل آن است که با قاتق باشد و آن عبارت است از هر چه که عادتاً با نان، به طور جامد یا مایع خورده می شود، گر چه سرکه یا نمک یا پیاز باشد و هر چه که بهتر است، افضل می باشد. و در تسلیم نمودن کفّاره، بذل نمودن هر چه که طعام نامیده شود از خام و پختنی از گندم و جو و آرد و نان آن ها و برنج و غیر این ها کفایت می کند. و احتیاط (مستحب) گندم یا آرد آن است. و خرما و کشمش در تسلیم نمودن و سیر کردن، مجزی می باشند.
مسأله 14 ـ تسلیم نمودن به مسکین، تملیک به او است، پس آنچه را که قبض کند مالک می شود و هر چه را که بخواهد با آن انجام می دهد و بر او متعین نیست که در خوردن مصرف نماید.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 138 مسأله 15 ـ اگر دادن کفّاره با تسلیم نمودن آن باشد، صغیر و کبیر مساوی می باشند؛ پس به صغیر یک مدّ طعام داده می شود مانند کبیر، اگرچه در صغیر لازم است که به ولیّ او تسلیم شود. و همچنین است اگر به صورت سیر کردن باشد در صورتی که صغار با کبار مختلط باشند؛ پس اگر یک خانواده یا خانواده هایی که دارای کبیر و صغیر می باشند، سیر شوند در صورتی که به شصت نفر برسند، مجزی است. و اگر صغار جدا باشند لازم است که هر دو نفر صغیر یکی حساب شوند؛ بلکه احتیاط (مستحب) آن است که مطلقا (اگرچه جدا هم نباشند) هر دو نفر صغیر یکی حساب شوند. و ظاهر آن است که در سیر کردن آن ها اذن ولیّ معتبر نمی باشد.
مسأله 16 ـ در جواز اعطای بیشتر از یک مدّ به هر مسکین از کفّاره های متعدّد ولو با اختیار، اشکالی نیست و فرقی بین سیر کردن و تسلیم نمودن نیست؛ پس اگر تمام ماه رمضان را افطار کرده باشد برایش جایز است که شصت نفر معین را در سی روز سیر نماید، یا سی مدّ طعام را به هر یک از آن ها تسلیم کند؛ اگرچه غیر از آن ها موجود باشند.
مسأله 17 ـ اگر عدد مورد نظر در آن شهر نباشد واجب است که به غیر آن شهر انتقال داده شود. و اگر متعذر باشد باید در انتظار یافتن آن باشد. و اگر بعضی از عدد را پیدا کند باید بر کسی که موجود است تکرار نماید تا آن مقدار تکمیل شود. و در تکرار، اکتفا به همۀ موجودها می نماید؛ پس اگر بر ده نفر تمکن پیدا کند شش دفعه بر آن ها تکرار می شود و جایز نیست که بر پنج نفر آن ها دوازده دفعه تکرار کند. و احتیاط (واجب) آن است که در وقت تعذر عدد، بر سیر کردن ـ نه تسلیم نمودن ـ اکتفا نماید و این که در روزهای متعدّد باشد.
مسأله 18 ـ منظور از «مسکین» که مصرف کفّاره است فقیری است که مستحق زکات می باشد و او کسی است که روزی سالش را نه بالفعل و نه بالقوه مالک نباشد. و در او اسلام بلکه بنابر احتیاط (مستحب) ایمان شرط است، اگرچه جواز دادن آن به مردم مستضعف که ناصبی نباشند، خالی از قوت نیست. و شرط است که از کسانی نباشد که نفقه اش بر پرداخت کنندۀ کفّاره واجب باشد مانند والدین و اولاد و زوجۀ دائمی؛ نه زوجۀ
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 139 منقطعه و نه سایر نزدیکان و خویشان حتی برادرها و خواهرها. و در او عدالت و فاسق نبودن شرط نیست، البته به متجاهر به فسق که پردۀ حیا را کنار انداخته است، داده نمی شود. و در جواز اعطای غیر هاشمی به هاشمی دو قول است، که جواز آن خالی از رجحان نمی باشد، اگرچه احتیاط (مستحب) آن است که بر مورد اضطرار و نیاز کامل که گرفتن زکات با آن حلال می شود اکتفا شود.
مسأله 19 ـ در لباس معتبر است که عرفاً لباس شمرده شود ـ و فرقی بین نو و غیر آن، مادامی که به طوری ساییده و پوسیده نباشد که با استعمال پاره شود، نمی باشد ـ بنا بر این به عمامه و کلاه و کمربند و کفش و جوراب اکتفا نمی شود. و احتیاط (مستحب) آن است که به یک لباس مخصوصاً مانند شلوار یا پیراهن کوتاه، اکتفا نشود، پس کمتر از پیراهن با شلوار نباشد، اگرچه اقوی آن است که اکتفا به یک لباس جایز است؛ و احتیاط (واجب) آن است که چیزی باشد که عورت را بپوشاند. و در آن عدد معتبر است مانند اطعام؛ پس اگر بر یکی تکرار کند، به این که ده مرتبه او را بپوشاند فقط یک مرتبه حساب می شود. و در شخصی که لباس به او پوشانده می شود بین صغیر و کبیر و مرد و زن فرقی نمی باشد. البته در پوشاندن بچه ای که اوایل عمرش است مثل بچۀ یک ماهه یا دو ماهه اشکال است؛ پس احتیاط ترک نشود. و ظاهر آن است که در موردی که دوخته شدن آن متعارف است ـ نه چیزی که به خیاطی نیاز ندارد ـ معتبر است که دوخته شده باشد؛ پس اگر لباس غیردوخته ای را در این فرض به مسکین تسلیم نماید کفایت نمی کند. البته ظاهراً اشکالی ندارد که اجرت خیاطی را با آن به او بپردازد تا آن را بدوزد و لباس نماید. و دادن لباس مردان به زنان و عکس آن؛ و دادن لباس صغیر به کبیر، مجزی نمی باشد. و در جنس آن بین این که از پشم باشد یا پنبه یا کتان یا غیر آن فرقی نیست. و در اکتفا به ابریشم خالص برای مردان اشکال است مگر آن که جهت ضرورت یا غیر آن، پوشیدن آن برای مردان جایز باشد. و اگر عدد کامل، متعذر باشد کسی را که وجود دارد می پوشاند و برای بقیه منتظر می ماند. و احتیاط (مستحب) آن است که بر موجود تکرار کند؛ پس اگر بقیه را پیدا کرد، آن را می پوشاند.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 140 مسأله 20 ـ دادن قیمت در کفّاره ـ چه در اطعام و چه در لباس ـ مجزی نمی باشد، بلکه در اطعام باید طعام را به طور سیر کردن یا تملیک بذل نماید؛ و همچنین در لباس باید لباس را اعطا کند. البته اگر مستحق، مورد اطمینان باشد، پرداخت قیمت به او اشکال ندارد و او را وکیل می کند تا با آن طعام بخرد و آن را بخورد یا آن را تملک کند یا لباسی بخرد تا آن را بپوشد.
مسأله 21 اگر کفّارۀ مخیّره بر او واجب باشد دو جنس را کفّاره دهد مجزی نمی باشد، به این که در کفّارۀ ماه رمضان مثلاً یک ماه روزه بگیرد و سی نفر را طعام دهد، یا در کفّارۀ قسم، پنج نفر را طعام و پنج نفر را مثلاً بپوشاند. البته مختلف بودن افراد یک صنف از آن اشکالی ندارد، مانند این که بعضی از عدد را طعام خاصی دهد و بعضی دیگر را از غیر آن طعام دهد؛ یا بعضی از آنان را لباسی از جنسی و بعضی دیگر را از جنسی دیگر بپوشاند، بلکه در اطعام جایز است که بعضی را سیر کند و به بعضی تحویل دهد همان طور که گذشت.
مسأله 22 ـ در کفّاره ـ مخیره باشد یا مرتّبه یا کفّارۀ جمع ـ عتق عوض ندارد؛ پس در صورت متعذر بودن، ساقط می شود. و اما اگر روزۀ دو ماه پی در پی و اطعام متعذر باشند پس در کفّارۀ ماه رمضان در صورت تعذر همۀ خصال سه گانه، هر چه که می تواند صدقه می دهد و در صورتی که (از آن هم) متمکن نباشد طلب مغفرت از خدا می نماید و یک مرتبه استغفار کافی است، و احتیاط (واجب) آن است که در این صورت اگر بعد از آن تمکن پیدا کند کفّاره دهد. و در غیر کفّارۀ ماه رمضان در صورت متعذر بودن آن ها هجده روز روزه می گیرد؛ بنابر اقوی در ظهار و بنابر احتیاط (واجب) در غیر ظهار؛ و احتیاط (واجب) آن است که پی در پی باشد. و اگر از آن هم عاجز باشد هر مقدار که می تواند روزه می گیرد یا به آنچه که موجود است تصدق می نماید و این در هر دو طرف تخییر، بنابر احتیاط (واجب) است. و اگر به طور کلی از آن ها عاجز باشد از خدای متعال طلب مغفرت می نماید ولو یک مرتبه باشد.
مسأله 23 ـ وجوب کفارات ظاهراً موسّع است؛ پس مبادرت به آن ها (انجام فوری) واجب نیست و تأخیر آن ها مادامی که به حدّ سهل انگاری نرسد، جایز است.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 141 مسأله 24 ـ وکیل نمودن در خارج کردن کفارات مالی و ادای آن ها جایز است؛ و وکیل، متولی نیّت آن می شود در صورتی که در اخراج آن وکیل باشد. و اگر در رساندن آن به فقیر، وکیل باشد، موکّل در وقت ادای وکیل به فقیر نیّت می نماید. و همین که نیّت کند آنچه را وکیلش به فقیر می دهد کفّاره باشد، کفایت می کند و لازم نیست وقت ادای آن را به طور تفصیل بداند. و اما وکیل نمودن در کفارات بدنی مجزی نمی باشد و نیابت در آن ها بنابر اقوی جایز نیست مگر از میت.
مسأله 25 ـ کفارات مالی در حکم دیون می باشند، پس اگر کسی که این کفّاره بر او واجب باشد بمیرد از اصل مال خارج می شود. و اما ادای کفّارۀ بدنی و اخراج آن از ترکه مادامی که میت به آن وصیت نکرده باشد، واجب نمی باشد. پس از ثلث آن خارج می شود. البته در وجوب آن بر ولیّ ـ که پسر بزرگ تر است ـ در جایی که روزه بر میت متعین باشد احتمالی قوی است. و اما اگر غیر روزه بر او متعین شود، به این که مرتّبه باشد و اطعام بر او متعیّن باشد بر ولیّ واجب نمی باشد، و اگر مخیّره باشد و به روزه و اطعام توانایی داشته باشد چنانچه اخراج آن از ترکه ممکن است از آن خارج می شود وگرنه در صورتی که ترکه تلف شود یا ورثه از اطعام خودداری نمایند بر ولیّ است که بنابر احتیاط (واجب) روزه بگیرد.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 2صفحه 142