در مباحث گذشته از «عروج» و «معراج» سخن به میان آمد؛ و به اختصار «عروج» به اصطلاح این قوم را بیان کردیم. و اما «معراج» آن است که سرّ وحدانی الذات، که یَسَعُهُ قَلْبُ عَبْدِهِ المؤمنِ، تعین در مرتبۀ قلبیه است؛ و یا عبد بالغ به مقام قلب را، که مظهر تجلی اسمائی است اما نه به نحو اطلاق، از این قید خلاصی دهد و یکی از این سه حالت واقع شود:
حالت اوّل، سرّ وحدانی (تنزل حق در مرتبۀ قلب) بتدریج عروج نماید، و هر حقیقتی از حقایق را به اصل خویش رساند و در آنجا که خاص آن است قرار دهد: جسد را در زمین، و نفس را در عالم نفوس، و عقل را در عالم جبروت، و روح را در مرتبۀ روحیه که بعد از مقام قلب قرار دارد. و چون بعد از مرتبۀ «روح» مقام «سرّ» است، سرّ الهی در نور ذاتیْ مستهلک العین شود، و به مقام «قاب قوسین» و «أو أدنی» و مرتبۀ اطلاق حقیقی، که مقام جمع بین قرب نوافل (تجلی اسمائی) و قرب فرایض (تجلی ذاتی) است، نایل گردد.
حالت دوم یا قسم دوم، آن است که عبد را پروای طیران نباشد، و لکن در او
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 158 خصوصیتی و نیز نحوی استعدادی ذاتی نهفته باشد که حق بدون تجافی و انخلاع، به تجلی ذاتی در مرتبۀ عبد آید، و حجاب خلقی و تعینات او را یکسره بسوزاند و نور الهی سراسر وجود او را فرا گیرد، و مندک و فانی در حق شود و جهت امتیاز از میان برخیزد. اما باید به این نکته توجه داشت که
«خیال کژ مبر اینجا و بشناس که هر که گم شود در حق خدا نیست»
حالت سوم، «مُنازلۀ» اصطلاحی است. و آن اینکه اگر رقیقۀ مناسبتی که بین مُتحابّین، یا طالب و مطلوب، وجود دارد، سبب انجذاب از دو طرف گردد و التقاء در وسط واقع شود، به اصطلاح اهل معرفت «منازله» تحقق یابد.
این بود خلاصه ای از «معراج» که در صدد بیان آن بودیم.
حضرت امام، أعلی اللّه مقامه، در مباحث آخر رساله از نبوت حضرت ختمی نبوت و ولایت سخن در میان آورده اند؛ و در خلال مباحث به بیان حقیقت عقل اوّل، که از آن به «حقیقت محمدیه» نیز تعبیر کرده اند، پرداخته اند. این مطلب از مطالب مهم و عالی عرفانی است که درک آن صعب المنال است، و اوحدی از ارباب تحقیق در این نوع از مباحث مطلب قابل توجه عرضه داشته اند.
حقیقت تنزلات عقل اوّل در قوس نزول بدون انخلاع و تجافی از مقام و رتبۀ خود از عویصات است. در مباحث گذشته بیان کردیم که عقل از ناحیۀ تنزلات و سریان در عوالم جبروتی و مثالی و ظهور به صورت بسایط عنصری و حصول ترکیب از ناحیۀ بسایط، از جهت میل یا حب ذاتیِ بسایط به ترکیب، و حصول حرکت انعطافی و طی درجات معدنی و نباتی و حیوانی و بلوغ به مقام انسانی، و نیز پس از نیل به مقام عقل بالفعل، به اصل خود رجوع می کند. و علت این اصل ذکر گردید که وجود از عقل شروع و به آن ختم می شود که أوّل مَن قرع باب الأحدیة هو العقل.
و عرض شد که مربّی حضرت ختمی مرتبت از ابتدای ظهور در ماده تا استقرار در رحم و تولد به وجودی انسانی، عین ثابت اوست. چه آنکه این رقیقه ظهور آن حقیقت است؛ و حقیقت هر شیء عبارت است از نحوۀ تعین آن شیء در علم حق. و مظهریت آن حقیقتِ متعین در علم حق نسبت به کلیۀ اسماء الهیه، از باب اتحاد ظاهر و مظهر و عنایت الهیه به آن حقیقت جامعه مظهریت تام است؛ و پس از دفع موانع و عوایق و قواسری که مانع از رشد طبیعی این مظهر است، به اصل خود پیوندد
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 159 و عین ثابت خود را مشاهده نماید؛ و نهایتاً از بابِ النهایات هی الرجوع إلی البدایات به وجود جمعی واحدی و حقیقتی اوسع و اتمْ به ختم نبوت، بلکه خاتم نبوات و ولایات، ظاهر گردد، و به نغمۀ جاننواز لِی مَعَ اللّه وَقْتٌ لا یَسَعُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ و لا نَبِیٌّ مُرسَلٌ مترنم گردد.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 160