مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی
گفتار در اقسام کلام
گفتار در اسم المتکلم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1386

زبان اثر : فارسی

گفتار در اسم المتکلم

تتمیم 

‏ ‏

‏از آنجا که مراتب کلام الهی و انواع آن و اطلاع بر مغیبات از شئون اسم جامع‏‎ ‎‏«المتکلم» است، و باحثان در علم کلام و اکثر ارباب حکمت نظریه از این معنا‏‎ ‎‏غفلت کرده، و یا حق این مطلب عالی را، که از امهات مسائل مذکور در کتب ارباب‏‎ ‎‏عرفان است، درست ادا نکرده اند، و در تاریخ حکمت بندرت فیلسوفی متأله به‏‎ ‎‏نحوی شایسته در این بحث مهم، که همانا بحث معرفت وحی و نزول کتب سماویه‏‎ ‎‏و مقاوله بین ملایکه و تکلم سالکان درجات جنان و درکات نیران است، وارد شده و‏‎ ‎‏از عهدۀ حق کلام برآمده است، ناچار بعضی از مهمات در این مقدمه تقریر‏‎ ‎‏می شود. ‏‎[1]‎

‏از متأخران، ‏شیخنا و قائدنا و سیدنا فی المعارف الربوبیة، قدوة أرباب الحق‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 78

و الحقیقة، صدر الحکماء و شیخ العرفاء، آیة الله العظمی، المولی صدرالدین‎ ‎شیرازی، رضی الله عنه‏، در کتب خود به این مطلب عالی توجه کرده است. ‏‎ ‎‏حضرت ختمی مرتبت، علیه و آله السلام، در اوایل نبوت و ظهور آثار وحی در آن‏‎ ‎‏حضرت، از جهت اتصال به عالم مثال مطلق حقیقت وحی را تلقی می نمود. از این‏‎ ‎‏نوع کشف تعبیر به «کشف صوری» نموده اند که ‏یحصل فی عالم المثال من‎ ‎طریق الحواس الخمس. و ذلک إما أن تکون علی طریق المشاهدة. ‎[2]‎‏ مثل مشاهدۀ‏‎ ‎‏حضرت ختمی مرتبت، علیه و علی عترته السلام، مقامات انبیا را در مراتب و‏‎ ‎‏درجات عوالم مثالیه و ارض الحقیقة، و رؤیة آدم و نوح و موسی و عیسی و ابراهیم، ‏‎ ‎‏علیهم السلام، را در عالم مثال. و از این سرّ خبر داد که ‏یا علیُّ قَصْرُکَ عَلَی جَنْبِ‎ ‎قَصْری. ‏چه آنکه صورت و حقیقت عالم دنیا و شهادت متمثل در عالم مثال است؛ و‏‎ ‎‏نیز صوری از مراتب حقایق جبروت، و نیز مظهر اعیان قدری نیز، به نحوی که‏‎ ‎‏راسخان در معارف الهی به آن اشاره کرده اند، در عالم مثال تحقق دارد. (از جمله‏‎ ‎‏عرش جسمانی برزخی که اوّلین ظهور و جلوه و تجلی به صورت اعظم اجسام‏‎ ‎‏است.) که فرمود: ‏إنَّ فی العرشِ تمثالَ جمیعِ مَا خَلَقَ الله‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 79

نوع دیگر از شهود حضرت محمد مصطفی، علیه و علی أولاده السلام، به عنوان وحی از طریق حواس است؛ ولی حواس متبدل به حواس اخروی و تبدیل بصر مثلاً به بصیرت. از جملۀ آن، سماع آن حضرت بود وحی نازل بر خویش را کلاماً مظلوماً، أو مثل صلصلة الجرس و  دویّ النحل؛ فإنه، علیه السلام، کان یسمع ذلک و یفهم المراد منه؛ أو علی سبیل الإستنشاق. و هو التنسم بالنفحات الإلهیة و التنشق لفوحات الربوبیة. [3] در حدیث منقول از آن حضرت مذکور است که إنَّ لِرَبِّکُمْ فی أَیَّامِ دَهْرِِکُمْ نَفَحَاتٍ، أَلا فَتَعَرَّضوا لَها. [4] قال رسول الله، صلی الله علیه و آله: إنِّی لَأجِدُ نَفَسَ الرَّحمانِ مِنْ قِ‍بَلِ الیَمَنِ. 

اما تلقی وحی از طریق لمس از جهت اتصال بین  النورین، و یا از جهت اتصال بین الجسدین المثالیین: قال رسول الله، علیه و آله السلام: رَأََیْتُ رَبِّی فی أَحْسَنِ صورةٍ. و قالَ: ف‍ِیمَا یَخْتَصِمُ المَلَأُُ الأعْلی، یا محمد[5]؟ قلتُ: أََنْتَ أَعْلَمُ رَبِّی. مَرَّتَیْنِ.  فقال، صلوات الله علیه: فَوَضَعَ الله کَفَّهُ بَیْنَ کِتْفی[6]، فَوَجَدْتُ بَرْدَها بَینَ ثَدْیَیّّ[7] فَع‍لِمْتُ ما ف‍ی السَّمَاواتِ و ما فی الأرْضِ. ثم تلا هذه الآیة: «و کَذَل‍ِکَ نُرِی إبراهیمَ مَلَکوتَ السَّمَاوات و الأرْضِ و لِیَکُونَ مِنَ المُوقِنینَ.» و تلقی وحی از طریق ذوق نیز مسلم است. 

‏از آنچه که ذکر شد مطالب مصابیح پنجاه و یکم و پنجاه و دوم معلوم و ظاهر‏‎ ‎‏می گردد. ‏

 

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 80

  • ـ بحث از کلام (از کلام ذاتی که عین ذات است، تا آخرین درجۀ کلام، یعنی کلام در عالم شهادت، که در انسان به صورت الفاظ حاکی از معانی است، و در موجودات و صور نوعیۀ اسمائیه کلام و نطق خاص هر صورت و طبیعتی مناسب با همان شیء است، که از جملۀ آن منطق طیور است؛ و نیز نفس حقایق وجودیه در عالم شهادت (ظَهر کلام وجود و حد و مطلع و بطون سبعه) خود مراتب کلام اند، و مرتبۀ اعلای آن امری زاید بر متکلم نیست.) از علوم قرآن محسوب می شود. در دانشگاهها علوم قرآنی جزء دروس مستقل است، اما آنچه از آن عاید شاگرد می شود چند صفحه از اتقان سیوطی است! درس فلسفه و عرفان نیز آنچنان ملعبه قرار گرفته است که موجب ناامیدی است و بس. ثمرۀ تحصیل طلبه های مستعد در حوزۀ تعلیماتی قدیم، که فقط به درس می پرداختند، در عین حال که گرفتار مشکلات زندگی نیز بودند و با شهریه 5 ـ 6 تومان (کرایۀ یک اطاق 2 تومان بود.) سر می کردند، در طی فقط 4 سال تقریباً قرائت سه جلد اسفار، و قسمت زیادی از عرفان (شرح فصوص،  أشعة اللمعات جامی) به ضمیمۀ درس خارج فقه و اصول بود. یعنی، مجموع درس فلسفه در حوزه در مدتی کم چندین برابر دروس دورۀ لیسانس و فوق لیسانس و دکترا در دانشگاههای امروز بود. در این دانشگاهها برنامۀ درسی فلسفه 100 صفحه اسفار، به چاپ جدید، است که 50 صفحۀ آن حاشیۀ حکیم سبزواری است! و آن 50 صفحعه نیز، اگر خدا بخواهد! تنها محصول تحصیل دانشجوست ـ دانشجویانی که برخی از شیراز، بعضی از خراسان، بعضی از سیستان، در هفته دو روز باید در طهران حاضر باشند، و بالاجبار با بدنی کوفته و روحیه ای خمود به مجلس درس حاضر می شوند و در این نوع حوزۀ تحصیلی است که اشخاص پاچه ورمالیده میدان داری می کنند. در همه جای دنیا هر که بخواهد علمی را تدریس کند، باید مدرک و دانشنامۀ اساسی داشته باشد و پس از پیروز بیرون آمدن از امتحان دقیق و دادن آزمایش دشوار فلسفی و عرفانی حق تدریس فلسفه دارد، جز مملکت  ما که روابط ضوابط را محو و باطل کرده است. وای به حال ملتی که از ضوابط به روابط پناه ببرد! زوال حکومتها و تجزیۀ ممالک معلول همین سنت سیئه است، و موروث از عثمان و برنامۀ حکومت بنی امیه. جمعی می گویند تاریخ فلسفه سیر خود را تمام کرده است! جاهلان مغرور از این کلام مشعوف اند و نمی دانند که اینان دین را هم تاریخی می دانند و می گویند عصر ما عصر اتمام تاریخ ادیان است! بعضی عقیده دارند که ما در فلسفه استثمار شده ایم! مرادشان استعمار یونان است! اتفاقاً در دین هم همین عقیده را دارند. نمی دانم ما چرا این اندازه خنگ  تشریف داریم که از زمان بابا آدم و ننه حوّا منظم در سیطرۀ استعمار گرفتاریم، و مرتب به عالم فحش و ناسزا نثار می کنیم که ما را عقب نگه داشته اند! مرحوم استاد مطهری مورد طعن و هدف معرکه گیران قرار گرفته بود. و اکنون هم سه دسته از ابالسه بزرگان و اساطین فرهنگ ملت ما را هدف اوهام خود قرار داده اند، و با جنونی حیرت آور قلمفرسایی می فرمایند! هر چه هم می نویسند محصول فکری استعمار است، و مطلوب استعمار نیز متفکر نوع حس گراست. اینان برای مصون ماندن خود را پیروان خط امام قلمداد می کنند! این معرکه گیران در همه جاهای حساس مملکت وجود دارند. حضرات دست رد به سینۀ احدی نزدند! ضعف مدیریت و تبعات آن سخت خطرناک است. آنچه در این پاورقی ذکر شد، شمه ای از واقعیات است که خدمت حضرت امام بر سبیل شکوا عرض کردم.
  • ـ سخن قونوی در نصوص.
  • ـ در الفتوحات المکیة ـ علی مایأتی فی البال ـ مذکور است: کان رسول الله إذ انزل علیه الوحی،  کصلصلة الجرس، یجد منه مشقة عظیمة و یورثه سکوناً و غشیة.
  • ـ صدرالدین قونوی در رساله ای بینظیر حدیث مذکور را بر طبق قواعد عرشیه معنا کرده است.
  • ـ «تخاصم» در اسماء الهیه غیر از تخاصم در ملأ اعلی، یعنی مظاهر اسمائیه، می باشد. همان طوری که اسماء الهیه عبارت است از اسماء جمالیه و جلالیه، مظهر این اسماء نیز هم همین حکم را دارا هستند: قسم مظهر الجمال و الأمر التشبیهی؛ و قسم مظهرالجلال و الأمر التنزیهی. و اما انسان کامل محمدی و وارثان آن حضرت جامع بین جمال و جلال و احکام این دو قبیله از اسماءاند.
  • ـ شاید، بلکه مسلماً، «وضع الکف بین الکتفین» اشاره است بر این اصل مهم که قیام به دو امر مذکور محقق است، و منشأ تحصل تنزیه در عین تشبیه و تشبیه در عین تنزیه می باشد.
  • ـ در برخی از منقولات مذکور است: فَوَجَدْتُ بَرْدَ أَنامِلِه بَیْنَ کِتْفَیَّ. اگر آنچه را که ذکر شد نفهمیدی، از بخت بد خود شکایت کن که یار طریق جور و رسم ستم نداشت.