«نور» سیزدهم از مصابیح «مشکوة» دوم در تأکید این اصل است که در خطابات الهیه و مأثورات نبویه و ولویه جهت تنزیه حق مراعات شده است؛ لذا
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 101 مؤلف علامه فرموده اند:
هذا و لکن حفظ مقام العبودیة و الأدب لدی الحضرة الربوبیة یقتضی أن یکون النظر إلی جهة التقدیس و التنزیه أکثر، بل هی أنسب لحال السالک.
إلی أن ساق الکلام بقوله:
فإنه قلّ فی کلمات الکمل من أصحاب الوحی و التنزیل التصریح به [أی التشبیه] . . . و ما وقع من الشطحیات لبعض أصحاب المکاشفة و السلوک و أرباب الریاضة، فهو لنقصان سلوکهم و بقاء الأنانیة فی سرّهم.
مقصود آنکه در آثار کمل از اولیا و بالغان به مقام الجمع و الوجود تأسیاً بالله و ختم الانبیاء و وارثان مقام تمکین محمدی، علیهم السلام، جنبۀ تنزیه و آداب عبادت و تسبیح و تحمید حق بیشتر مراعات شده است. و اگر جمع بین تشبیه و تنزیه در کلام آنها دیده شود، و نیز کلامی که در آن تنزیه در عین تشبیه موجود باشد، بسا که معانی را با عباراتی کوتاه و یا بر سبیل رمز بیان کرده باشند؛ و مطلقاً الفاظی نظیر سبحانی ما أعظم شأنی! و أناالحق در کلام ارباب وحی و تنزیل و وارثان علوم و احوال و مقامات ختم نبوت دیده نشده است. علت این مهم آن است که آن بزرگواران به حسب فطرت از مجذوبان اند، و به لسان دیگر، سیر آنان به طرف قربِ جوار حق و نیل به اعلی درجات تمکین در نفوسشان به جهت استعداد ذاتی متمکن است؛ و نیز از آن جهت که ولایت آن بزرگواران موهوبی است، سلوک تفصیلی و سیر در مقامات و مراتب لایتناهی بعد از جذبه و نیل به مقام ولایت است، لذا ظهور تلوین در آن ارواح مقدسه سریعاً به تمکین، و فنا و «محو» آنها در سلطان وجود مبدل به «صحو» می شود؛ و به جهت عصمت مانع از وقوع آنان در دام سُکر و تلوین است؛ و شیطان آنان سر تسلیم فرود آورده است و لسان هر یک از بزرگان به شیطانی أَسلَمَ بِیَدِی مترنم است. آیاتی نظیر «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ. » و «و مَا قَدَروا الله حقَّ قَدْرِهِ. » و
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 102 کریمۀ «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ العِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ. » و «و لَهُ الکِبْریاءُ فی السَّماوات والأرضِ و هُوَالعزیز الحکیمُ.» و «یا أَیُّهَا النَّاسُ اَنْتُمُ الفُقَراءُ إلی الله و الله هُوَ الغَنیُّ الحَمیدُ.» صریح در تنزیه حق است.
و در روایات «معراج» نیز اصل تنزیه مراعات شده است؛ ولی نه تنزیه خاص ارباب اعتزال. اساساً کلیۀ مفسران و محدثان و فقها و متکلمان، که مطلقاً از علم عرفان و قواعد ارباب ایقان و حکمت متعالیه خبری ندارند، تنزیه آنان همان تحدید ذات و صفات حق است. بلکه تنزیه جمعی از ارباب نظر از محققان نیز خالی از اشکال نمی باشد. مراعات جهات تنزل و حفظ ادب نسبت به حضرت ربوبیت امری است غیر از آنچه که ارباب ظاهر می فهمند. حضرت ختمی مرتبت، علیه و علی خلفائه من عترته و أهل بیته السلام و التحیة، در معراج از جبرائیل سئوال کرد: أَلِرَبِّک صلوةٌ؟ قال: نَعَمْ، یا رسولَ الله. و قال، صلی الله علیه و آله: ما ذِکْرُهُ؟ قال: سُبُّوحٌ قدّوسٌ، رَبٌُ المَلائکةِ و الرُّوحِ، سَبَقَتْ رَحْمَتی غَضَبی.
«سُبّوح» به معنای مسبَّح، و «قدّوس» به معنای مقدَّس است. و بین آن دو فرقی دقیق است و تکرار در کلام حق نیست. او منزه از جهات نقص و لوازم امکان، و نیز منزه از کمال خاص ممکنات است. آنچه که کمال است برای موجود مطلق به امکان عام، یحب إثباته للحق؛ ولی صفت کمال، مانند علم و قدرت و مشیت مضاف به حقایق ممکنه (از جمله ملایکۀ جبروت) اسم عظیم «قدّوس» آن را نفی نماید. و جلَّ جناب الحق أن ینزَّه و یشبَّه. آنکه حق را تنزیه می نماید، نمی داند که قوۀ عقلی و ادراکی خود را تنزیه کرده است. و آنکه تشبیه کند حق را، جاهل است و نمی فهمد که حق فرمود: «لیس کمثله شیء.» حقیقت تقوای ارباب همم عالیه آن است که کمالات ظاهر از وجود مطلق را به ذات خود که منبع امکان است اضافه ننماید، و گویند: لا کمالَ إلّا لله و لا حول و لا قوة إلاّ بالله.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 103