حضرت مؤلف عظیم در «مصباح» چهل و نهم به تقریر مطلبی عالی پرداخته اند، و گوشزد فرموده اند که مکالمه و تقاول و مقاوله در هر عالمی مناسب با آن عالم است و اِنباء و اِخبار به حسب عوالم مختلف است. و در این اصل اصیل سرّ مراتب کلام الهی و معنای کلام الله مطوی و مذکور است.
انباء در عالم اعیان ثابته و اسماء الهیه غیر از مکالمه و مقاولۀ حق تعالی با ملایکه در عالم جبروت است؛ و نیز تکلم در عالم شهادتِ مضاف، یعنی عالم مثال، غیر از انباء و اخبار و تکلم در عالم جبروت است. تقاول در عالم مثال و تکلم در دنیا و عالم شهادت با آنکه مختلف اند، ولی بین تکلم در این دو عالم مناسبت بیشتر است تا انباء در عالم جبروت. از آنچه که در این «مصباح» بر سبیل اشاره ذکر شده است شخص هوشمند به مراتب و درجات کلام الهی پی می برد و می فهمد که تکلم حق و خطاب وجود مطلق در عالم اعیان قدریه و انباء غیبی حق در عالم احدیت و واحدیتْ عبارت است از عرضه داشتن صفات و اسماء و کمالات بر خویشتن، نظیر حدیث نفس. و اعیان به لسان استعداد ذاتی و تکلم ثبوتی طلب ظهور خارجی نمودند؛ و حق به اسم «السمیع» کلام آنها را شنید؛ و به اسم «المتکلم» کلیۀ قوافل
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 72 وجود را به کسوت هستی و وجود آراست. و در مرتبه ای کلام امری زاید بر ذات «المتکلم» نمی باشد. از این مرتبه به «کلام ذاتی» تعبیر نموده اند. و در موطن و موارد و درجاتی از عوالم به فرمودۀ خلّاق هستی: «و إنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إذا أََرَدْناهُ أَنْ نَقولَ لَهُ کُنْ فََیَکونُ.» و قبلۀ اولیاء، علیه السلام، بعد از ذکر این آیۀ مبارکه فرمودند: لا بصوتٍ یَقْرَعُ و لا بِنِداءٍ یُسْمَعُ. و إنَّما کلامُه فعلُه.
کلام حق نیز مانند همۀ صفات در مقام «غیب مغیب» تعین و لسان ندارد، و در مقام «احدیت» به نحوی رقیق ظهور دارد. در «واحدیت» و لاهوت اعیان به لسان استعداد ذاتی طلب ظهور نمودند، و حق به اسم «المتکلم» به آنها پاسخ داد، بعد از آنکه به اسم «السمیع» ندای آنها را شنود. و قلنا إن أوّل کلمة قرعت أسماع الممکنات همان کلمۀ «کن» وجودیه است.
تنبیه
یکی از صفات و اسماء کلیۀ حق، که از امهات اسماء است، اسم شریف «القائل» و «المتکلم» است. در درک این حقیقت، که از عویصات علم توحید و علم الأسماء می باشد، اکثر ارباب معرفت از متکلمان و حکما از طریق ثواب دور شده اند و مختلف سخن گفته اند. معتزله ملاک تکلم حق را قدرت حق بر ایجاد اصوات در اجسام دانسته اند، و تکلم شجره به إنِّی أَنا الله را دلیل مسلک خود دانسته اند. اگر ملاک حق آن باشد که معتزله گفته اند، باید هر صوتی صدای حق باشد.
اسم «المتکلم» از امهات اسماء الهیه است؛ و از اسمائی است که دارای سوادن و خوادم است و دارای مراتب مختلفه است، و از صفات عامۀ وجود است که در مقام واحدیت همان علم ذاتی است که مبدأ کلیۀ کلمات وجودیه می باشد. قال
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 73 صدر أعاظم العرفاء و الحکماء، رضی الله عنه، فی الموقف السابع من السفر الثالث:
إعلم، التکلم مصدر صفة نفسیة مؤثرة لأنه مشتق من الکلم.
قوله لأنه مشتق دلیل علی قوله: صفة . . . مؤثرة. قال فی المفاتیح الغیب:
التکلم صفة نفسیة مؤثرة، معناه إنشاء الکلام و فائدته الإعلام و الإظهار. و من قال إن الکلام صفة المتکلم، أراد به المتکلمیة. و من قال إنه قائم بالمتکلم، أراد به قیام الفعل بالفاعل، لا قیام العرض بالموضوع. و من قال إن المتکلم من أوجدالکلام، أراد من الکلام فی الشاهد مایقوم بنفَس المتکلم؛ و هو الهواء الخارج من جوف المتکلم من حیث هو متکلم، لا ماهو مبائن له مباینة الکتاب للکاتب و النقش للنقاش. قال بعض العارفین أوّل کلمة شق أسماع الممکنات کلمة «کن». و هی کلمة وجودیة. فما ظهرالعالم إلا بالکلام؛ بل العالم کله أقسام الکلام بحسب مقاماته و منازله الثمانیة و العشرین فی نفس الرحمان.
از نفس رحمانی به «مشیت ساریه»، «فیض مقدس»، «ظل ممدود» و غیر اینها از القاب تعبیر کرده اند؛ و حقایق ممکنات مراتب تعینات این فیض ساری و وجودی است. از جواهر عقلیه به «حروف عالیات» تعبیر شده؛ و جواهر جسمانیه مرکبات اسمیه و فعلیه اند که مظهر تجلیات دایمی حق اند. اَعراضِ لازمۀ جواهر به منزلۀ
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 74 «بِناء»، و اَعراضِ مفارقه «اِعراب» این کلمات اند.
و اعلم، أن حروف العالیات باعتبار عبارة عن المفاتیح الغیب المستورة فی غیب الوجود. و الأسماء الإلهیة تستدعی بألسنة الأسمائیة الظهور و البروز لإظهار خواصها فی الأعیان الثابتة و الحقائق القدریة. و الحق یسمع بسمعه أدعیة الأسماء و الأعیان، و یجیبها باسمه «القائل» و «المتکلم». و إنه سمیع مجیب.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 75