در «نور» اوّل اشاره فرموده اند به آنچه که در مطاوی «مشکوة» اوّل با بیانی رسا و مبرا از تفصیل مملّ و منزه از ایجازی که وافی به بیان مقصود نباشد بیان فرموده اند. در آنجا مذکور افتاد که اسم اعظم، جامع جمیع اسماء کلیه و جزئیه، در مقام «احدیت» به وجود جمعی با تعینات اسماء، بدون تمیز اسمی از اسم دیگر و عینی از اعیان از عین دیگر، تحقق دارد. و حکما این مقام را «تمام هویت واجب» و «شهودالحقائق بالعلم الإجمالی فی عین الکشف التفصیلی» گفته اند؛ و عرفا از این مقام و از شهود حق حقایق مستجنۀ در این مقام را به «رؤیة المفصل مجملاً» عبارت کرده اند؛ و ظهور حقایق را در مرتبۀ «واحدیت» و علم به آن حقایق را به «رؤیة المجمل مفصلاً» تعبیر کرده اند. و عرض شد که کثرتْ در مقام تحلیل عقلی است و وجود به وحدت و اطلاق خود باقی است. مصنف مدقق اشاره فرمودند که اسم اعظم، یعنی اسم «الله»، عبارت است از احدیت جمیع اسماء، اعم از جمالیه و جلالیه و اسماء لطفیه و قهریه. و فرق اسم جامع، که «أئمة الأسماء» نیز به آن اطلاق کرده اند، با غیب وجود که اسماء در آن به وجود جمعی متحقق اند، و فرق آنها با
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 84 ذات، به کمون و ظهور و بطون و بروز است.
مؤلف محقق در ذیل یکی از مباحث مهم نکتۀ دقیقی را یادآور شده اند، و آن اینکه حقیقت حق بهویته الغیبیة مع کل شیء. و آن حقیقة الحقایق با قید سریان و ظهور در حقایق امکانیه و تنزل در مظاهر غیب و شهودْ غیب محض و مجهول مطلق است. فی الکریمة المبارکة: «هُوَالَّذِی فی السَّماءِ إلهٌ و فی الأرْضِ إلهٌ. » «هو» اشاره به مقام «غیب مطلق» است؛ و همان غیب مطلق متصف به «الوهیت» است. و حجب اسمائیه و صفاتیه مصحح قابلیت قوابل است؛ چه آنکه ذات بما هی ذات را مظهر نیست، و هر عین ثابت امکانی تعین و صورت معلومیت ذات است. و قد اتفقت کلمة أرباب الکشف و الیقین علی أن الأثر لا یکون لوجود أصلاً من کونه وجوداً فقط؛ بل لابد من انضمام آخر خفی إلیه، یکون هوالمؤثر، أو علیه یتوقف الأثر. و لما کان أمر الکون محصوراً بین الوجود و مرتبة. تعذر إضافة الأثر إلی الوجود؛ فتعین إضافته إلی المرتبة؛ و مرتبة الوجود المطلق الألوهیه؛ فإلیها و نسبها، المعبّر عنها بالأسماء، تُستندالآثار. حق به تعین الوهی و مقام تجلی به اسم «الله» مؤثر در ممکنات است، و خیرات و برکات از طریق اسماءِ مضاف و متجلی در اعیانْ مفتوح گردیده است.
در «نور» دوم از «مشکوة» دوم، بعد از تقریر این اصل که تأثیر هر مؤثر در هر تأثیرپذیر از جهت اسم و صفت خاص آن مؤثر است، که «و لِکُلٍّ وِِِجْهَةُ هُو مُوَلِّیها.»، و هر موجودی دارای ذات و اوصاف و اعراض است، و جواهر عالم مظهر ذات حق و
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 85 اعراضْ مظهر صفات حق اند، و هر جوهری محفوف به اعراض است، فرموده اند:
و تحت ذلک سرّ لاطاقة لإظهاره، و بالحری أن نضعه تحت أستاره.
این حقیر مستفیض از این اثر نفیس عرض می کند: از باب اتحاد ظاهر و مظهر و ظهور هویت الهیه در هر درّه و ذرّه، هو الفاعل المفیض علی الأعیان؛ و کل صورة نوعیة إسم من أسمائه؛ و هو من أستار وجه الحق. و یظهر من هذا سرّالتوحید الوجودی الذی هو قرة عیون أرباب الحق و الیقین، لا المتکلمین و المتفقهین. و أن لا حجاب مسدول بینه و مظاهر؛ و هو المؤثر فی الوجود من طریق وجه الخاص، و من طریق الأسباب و العلل المعدّة.
فی «المشکوة الثانیة» («نور» ششم):
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 86 فهو مع تقدسه ظاهر فی الأشیاء کلها؛ و مع ظهوره مقدس عنها جلها. فالعالم مجلس حضور الحق، و الموجودات حضار مجلسه.
حقِ مطلب در غیب ذاتْ کلیۀ مراتب وجودیه را مشاهده می نماید و به جمیع ممکنات عالم است، و همۀ حقایق خارجیه در مراتب طول و عرضِ وجود بنفس ذواتها مشهود حق اند. ارباب مکاشفه، خصوصاً بالغان به مقام تمکین بعدالتلوین و صحو بعدالمحو، و بالاخص صاحبان مقام فناء عن الفنائین و بالغان به مقام صحوین، حق را در مراتب و درجات عرش مشاهده کرده، و حضرتش را در مسند عزت محیط به اشیا، و حقایق ممکنه را حضار مجلس، بل به عنوان نفس الحضور، شهود نموده، و حق ادب را نسبت به سلطان وجود و ملک الملوک مراعات می نمایند.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 87