شیخ اکبر در فصوص الحکم، در مقام بیان کمال اسمائی و تحقیق در اینکه در آن مرتبه که حق در کمال ذاتی و تجلی و ظهور ذاتی و شهود الذات للذات و شهود اسماء و صفات و مظاهر اسمائیه و صفاتیه در مقام جمع و تفصیل است، از غیر خبری نیست ـ یا به عبارت بهتر، تجلی در مقام غیب قبل از ظهور کثرتْ توقف بر
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 32 مظهر امکانی ندارد، و در کمال اسمائی و تجلی در مرتبۀ تفاصیلِ خلقیْ وجود و ظهور اعیان ثابته را مدخلیتی است و این اعیان مظاهر اسماء الهیه اند و به فیض اقدس از مقام احدیت در مرتبۀ واحدیت و الوهیت و مقام علم تفصیلی تحقق یافته و صورت معلومیت ذات اند ـ گوید:
لمّاشاء الحق سبحانه من حیث أسماؤه الحسنی، التی لا یبلغها الإحصاء، أن یَری أعیانها ـ و إن شئت قلت أن یری عینَه فی کون جامع یَحصر الأم کله لکونه متصفاً بالوجود و یظهر به سرُّه إلیه . . . و قد کان الحق سبحانه أوجد العالم کله وجود شبح مسوّی لا روح فیه، فکان کمرآة غیر مجلوَّة . . . فاقتضی الأمرُ جلاءَ مرآة العالم؛ فکان آدم عین جلاء تلک المرآة و روح تلک الصورة.
حقیقت کمال اسمائی جز از طریق ظهور حق در عین ثابت انسان کامل تحقق نپذیرد. و کلیۀ ملایکۀ سکنۀ جبروت و ملکوت و عالم شهادت از ابعاض و اجزای این حقیقتِ کلیِ جمعیِ احدی محسوب می شوند؛ و حقیقت حق به جمیع مظاهر و اسماءْ حاکم بر مظاهر عالم است. ولی فرق است بین رؤیت حق خویش را در مقام غیب و اجمال و ظهور و تفصیل در عرصۀ شئون ذات، و شهود خود در مظهری که به وجود خلقی تعین پذیرد ولی از حیث سعه و کمالِ قابلیتْ جامعِ جمیع وجودات و عین او مشتمل بر کافۀ اعیان و مفاتیح عالم غیب (جبروت) و عالم غیبِ مضاف و شهادت مطلقه باشد، و در مقام رجوع به حق و اتمام تنزلاتِ وجود در قوس نزولْ باب الأبوابِ رجوع بدایات به نهایات شود؛ فهو باب الأبواب. و هر صاحب کمالی ناچار است این طریق را پیماید.
این حقیقت، یعنی کون جامعِ مشتمل بر کافۀ اسماء جزئیه و کلیه، مفتاح غیب نیز می باشد. و هو، صلوات الله علیه، یرجع إلی أصله من دون واسطة. و در حکم اوست اولیاء کمل از محمدیین؛ و قوافل وجود در این صراط به اصل خود پیوندند. شیخ ابن عربی صاحب کون جامع را، که مشتمل بر جمیع حقایق و ساری
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 33 در جمیع حقایق است، مظهر تام حق و مجلای فیض وجود، دنییً و آخرةً، دانسته و گوید: به ینظر الله إلی الخلق، فیرحمهم.
از آنجا که حقیقت هر شیء نحوۀ تعین آن است در علم حق و تعین آن حقیقت به مقام «أو أدنی»، لذا اگر چه اوّلین ظهور خلقی آن حقیقت مقام «مشیّت» یا ظهور در صورت عقل اوّل و روح نخستین است، ولی استعداد ولوج در «واحدیت» و «احدیت» (اوّلین تعین وجود مطلق یا وحدتی که اصل کلیۀ قابلیات و جامع بین احدیت و واحدیت است) که اوّلین تعین آن حقیقت است، ممکن التحقق، بلکه واجب التحقق است. چه آنکه حظ آن حقیقت از مقاماتْ مقام «أو أدنی»، و از درجات درجۀ اکملیت و تمحض و تشکیک، و از بطونِ سبعۀ قرآنیه نصیب او بطن هفتم است، و حسنات او را نهایت نیست. بهرۀ آن حقیقت از تجلی تجلی ذاتی است. و این درجات و مقامات برای ورثۀ خاص او از محمدیین، که نسبت تام با آن حضرت دارند، یعنی نسبت وراثت به حسب حال و مقام و علم و نسبت «طینی» و فرزندی، نیز ثابت است. و إن کنت فی ریب و شک فیما حققناه، فارجع إلی ما حققه أولیاء العرفان و التصوف؛ و کن متأملاً فیما ذکره الإمام المؤلف فی الرسالة و حققه حق التحقیق.
قال الشیخ البارع العارف، صاحب کتاب الإنسان الکامل، الإمام العارف، عبدالکریم الجیلی:
فقد سبق فیما قلنا إن الحق إذا تجلی علی عبده و أفناه عن نفسه، قام فیه لطیفة إلهیة. فتلک اللطیفة قد تکون ذاتیة، و قد تکون وصفیة. فإذا کانت ذاتیة، کان ذلک الهیکل الإنسان هو الفرد الکامل و الغوث الجامع؛ علیه یدور أمرالوجود، و له یکون الرکوع و السجود، و به یحفظ الله العالم. و هوالمعبر عنه ب»المهدی» و «الخاتم»، علیه السلام؛ و هو الخلیفة. و أشار إلیه فی قصة آدم
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 34 تنجذب الحقائق، أی الموجودات، إلی امتثال أمره، إنجذاب الحدید إلی المغناطیس. و یقهر الکون بعظمته؛ و یفعل مایشاء بقدرته . . . غیر مقید برتبة، لا حقّیة إلهیة و لا خلقیة عبدیة.
عارف عبدالکریم جیلی در جزء دوم فرموده است:
و من أشراط الساعة خروج المهدی، علیه السلام؛ و أن یعدل أربعین سنة فی الأنام؛ و أن تکون أیّامه خضراء ولیاله زهراء . . . و من أراد معرفة خروج المهدی ـ و هو صاحب مقام المحمدی ـ فلیطالع کتابنا المسمی ب الکهف و الرقیم فی شرح بسم الله الرّحمن الرّحیم.
نتیجة
از آنچه که بیان شد مراد مؤلف محقق عارف، أعلی الله مقامه، معلوم می شود. از جمله، آنچه را که راجع به ذات و حقیقت وجود معرا از کلیۀ قیود، از جمله قید اطلاق، و نیز آنچه راجع به حقیقت ولایت محمدیه و وارثان آن حضرت، یعنی ائمۀ طاهرین علیه و علیهم السلام، بیان فرموده اند؛ و مکرر تصریح و تأکید نموده اند که باطن خلافت و ولایت محمدیه «فیض اقدس» است؛ و همچنین آنچه را که در نحوۀ تعین احدی و واحدی و تجلی حق به اسم جامع کلی در مظهر کلی محمدی و تجلی و ظهور در مرآت حقایق امکانیه ذکر نموده اند. و نیز آ نچه که در «مصباح» بیست و هفتم مذکور افتاده است که هذه الخلافة روح الخلافة المحمدیة. چه آنکه ماورای اولیای مخصوص به تجلی ذاتی و فوق مقام فرد اکمل از اقطاب وجود، نیست جز حقیقت مطلقۀ حقیقة الحقایق و غیب محض. مصنف، قدس الله روحه، و در آخر «مصباح» بیست و هفتم مرقوم فرموده اند:
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 35 قال شیخنا فی المعارف الإلهیة، فی أوّل مجلس تشرفت بحضوره و سألته عن کیفیة الوحی، فی ضمن بیاناته، أن «هاء» فی «إنا أنزلناه» إشارة إلی الحقیقة الغیبیة النازلة فی بنیة المحمدیة.
شیخ عارف محقق، ملا عبدالرزاق کاشی، در تأویلات گفته است:
«لیلةالقدر» هی البنیة المحمدیة، حال احتجابه فی مقام القلب بعد الشهود الذاتی.
برای حضرت ختمی مقام در حال شهود ذاتی و فنا در عین وجود، در مقام «سرّ» بلکه «خفی»، بدون تنزل یا احتجاب به مقام «قلبْ» تلقی حقیقت قرآن ممکن نبود. و نیز در ابتدای بلوغ به مقام «قلب» نیز استعداد تلقی حقیقت جمعی قرآن امکان نداشت؛ چه آنکه مظهر حقیقت قرآن قلبی است که بالغ به مقام «روح» و «سرّ» و «خفی» و «اخفی» باشد، و در مقام شهود ذاتی مع نَزلة یسیرة و تنزل در حدی که «فاصلة ما»ی موهوم تحقق یابد تا مظهر تجلی قرآنی قرار گیرد.
امام، علیه الرحمة و الرضوان، سورۀ مبارکۀ «قَدْر» را تفسیر و اشاراتی به «تأویل» نیز نموده اند.
در «مصباح» سی و یکم مؤلف علامه به بیان معنای حدیث منقول از حضرت ختمی مقام در جواب سؤال ابورزین عقیلی و تحقیق در حضرت «عمائیه» پرداخته اند، که حقیر در مباحث گذشته آن را بیان داشت. و نیز در اوایل بحث، در نحوۀ ظهور تعین وجود مطلق به «احدیت» و «واحدیت» مفصل بحث نمودیم.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 36