تنبیه عرفانی
باید دانست که چنانچه ولیّ کامل و نبیّ ختمی صلّی اللّه علیه و آله «لیلة
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 337 القدر» است به اعتبار بطون اسم اعظم در او و احتجاب حق به جمیع شؤون در او، همین طور «یوم القدر» نیز هست به اعتبار ظهور شمس حقیقت و بروز اسم جامع از افق تعیّن او؛ چنانچه «یوم القیمة» نیز خود آن سرور است. بالجمله، آن ذات مقدّس شب و روز «قدر» است؛ و روز قیامت نیز روز قدر است. بنابراین، نکتۀ این که از سایر مظاهر به «شهر» و از این مظهر مقدّس تامّ به «لیله» تعبیر شده است، شاید آن باشد که مبدأ شهور و سنینْ یوم و لیله است؛ چنانچه واحدْ مبدأ عدد است. و آن سرور به باطن حقیقت، که اسم اعظم است، مبدأ سایر اسماء است؛ و به تعیّن و عین ثابت خود، اصل شجرۀ طیّبه و مبدأ تعیّنات است. تَدَبَّرْ تَعْرِفْ وَاغْتَنِم.
*
قوله تعالی: تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْر در این آیۀ شریفه مطالبی است که به طریق اجمال بعضی از آن را مذکور می داریم. امر اول در ذکر صنوف ملائکة اللّه تعالی و اشارۀ به حقیقت آنها علی الاجمال. بدان که بین محدّثین و محقّقین اختلاف است در تجرّد و تجسّم ملائکة اللّه . کافّۀ حکماء و محقّقین و بسیاری از محقّقین فقهاء قائل به تجرّد آنها و تجرّد نفس ناطقه شدند، و بر آن برهانهای متین اقامه فرمودند. و از بسیاری از روایات و آیات شریفه نیز استفادۀ تجرّد شود؛ چنانچه محدّث محقّق، مولانا محمّد تقی مجلسی، پدر بزرگوار مرحوم مجلسی، در شرح فقیه در ذیل بعضی روایات فرموده است که این دلالت کند بر تجرّد نفس ناطقه.
و بعضی از محدّثین بزرگ قائل به عدم تجرّد شدند. و غایت آنچه دلیل
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 338 آورده اند این است که قول به تجرّد منافی با شریعت است؛ و تصریح نموده اند به این که مجرّدی جز ذات مقدّس حقّ نیست. و این کلام بسیار ضعیفی است؛ زیرا که عمدۀ نظر آنها دو امر شاید باشد: یکی، قضیّۀ حدوث زمانی عالم، که توهّم شده مجرّد بودنِ موجودی جز حق با آن منافی است. و یکی، فاعل مختار بودن حق تعالی است، که گمان نمودند با تجرّد عالم عقل و ملائکة اللّه مخالف است. و این هر دو مسئله از مسائل معنونه است در علوم عالیه. و عدم تنافی این قبیل مسائل با موجود مجرّد به وضوح پیوسته. بلکه قول به عدم تجرّد نفوس ناطقه و عالم عقل و ملائکة اللّه با بسیاری از مسائل الهیّه و کثیری از عقاید حقّه منافی است، که اکنون مجال بیان آنها نیست. و حدوث زمانی عالم، به آن طور که این دسته گمان نمودند، منافی با اصل مسئلۀ حدوث زمانی است، فضلاً از آن که با بسیاری از قواعد الهیّه نیز مخالف است.
و حق در نزد نویسنده موافق با عقل و نقل آن است که از برای ملائکة اللّه اصنافی است کثیره، که بسیاری از آنها مجرّدند و بسیاری از آنها جسمانی برزخی هستند ـ و ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ اِلاّ هُو. و اصناف آنها به حسب تقسیم کلّی آن است که گفته اند موجودات ملکوتیّه بر دو قسم است: یکی آن که تعلّق به عالم اجسام ندارد، نه تعلّق حلولی و نه تعلّق تدبیری. و دیگر آن که به یکی از این دو وجه تعلّق داشته باشد.
و طایفۀ اولی دو قسمند:
یک قسم آنان که به آنها ملائکۀ «مهیِّمه» گویند. و آنها آنانند که مستغرق در جمال جمیل و متحیّر در ذات جلیل می باشند و از دیگر خلایق غافل و به دیگر موجودات توجّه ندارند.
و در اولیاء خدا نیز یک طایفه هستند که چنین می باشند. و چنانچه ما مستغرق بحر ظلمانی طبیعت هستیم و از عالم غیب و ذات ذوالجلال، با آن
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 339 که ظاهر بالذّات و هر ظهوری پرتو ظهور او است، بکلی غافل هستیم، آنها از عالم و هر چه در او است غافل و به حق و جمال جمیل او مشغولند. و در روایت است که خداوند مخلوقاتی دارد که نمی دانند خداوند آدم و ابلیس را خلق فرموده.
قسم دوم آنان هستند که خدای تعالی آنها را وسایط رحمت وجود خود قرار داده؛ و آنها مبادی سلسلۀ موجودات و غایت اشواق آنها هستند. و این طایفه را «اهل جبروت» گویند. و مقدّم و رئیس آنها «روح اعظم» است. و شاید آیۀ شریفۀ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الروُّح نیز اشاره باشد به این طایفه از ملائکة اللّه . و اختصاص به ذکر «روح»، با آن که از ملائکه است، برای عظمت او است؛ چنانچه در آیۀ شریفۀ یَوْمَ یَقوُمُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا نیز اشاره به همین است. و به اعتباری روح را «قلم اعلی» گویند؛ چنانچه فرماید: اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه الْقَلَمُ. و به اعتباری او را «عقل اوّل» گویند؛ چنانچه فرماید:اَوَّلُ ما خَلَقَ اللّه الْعَقْلُ. و بعضی روح را «جبرائیل» دانند. و فلاسفه جبرائیل را آخرْ ملائکۀ کرّوبیّین دانند؛ و او را «روح القدس» دانند؛ و روح را اول ملائکۀ کروبیّین دانند. و در روایات شریفه نیز فرموده که «روح اعظم» از جبرئیل است؛ چنانچه از کافی شریف منقول است که ابوبصیر گوید: «سؤال کردم از حضرت صادق سلام اللّه علیه از قول خدای تعالی: یَسْئَلوُنَکَ عَنِ الروُّحِ قُلِ الروُّحُ مِنْ اَمْرِ رَبّیِ. فرمود:" خلقی است اعظم از جبرئیل و میکائیل. با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بود، و با ائمّه علیهم السلام هست. و او از ملکوت می باشد."» و در بعض روایات است که «روح» از ملائکه
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 340 نیست، بلکه اعظم از آنها است.
و شاید «روح» دو اطلاق داشته باشد در لسان قرآن و اخبار، چنانچه در لسان اهل اصطلاح نیز اطلاقاتی دارد. یک روح از صنوف ملائکه است؛ چنانچه فرمود از «ملکوت» است. و یک روح نیز روحِ خود حضرات اولیاء است که از ملائکه نیست و اعظم از آنها است. بنابراین، ممکن است «روح» در سورۀ شریفۀ «قدر» به اعتبار تنزّل در لیلۀ قدر، عبارت از «روح الامین» یا «روح اعظم» باشد. و در آیۀ شریفۀ یَسْئَلوُنَکَ عَنِ الرّوح عبارت از روح انسانی باشد که در مرتبۀ کمال از جبرئیل و دیگر ملائکه اعظم است؛ و از «عالم امر» بلکه گاهی متّحد با «مشیّت»، که امر مطلق است، شود.
قسم دیگر از ملائکة اللّه آنها هستند که موکّل بر موجودات جسمانیّه و مدبّر در آنها هستند. و از برای اینها صنوف کثیره و طوایف بی شمار است؛ زیرا از برای هر موجود علوی یا سفلی، فلکی یا عنصری، وجهه ای ملکوتی است که به آن وجهه به عالم ملائکة اللّه متّصل و با جنود حق پیوند است؛ چنانچه حق اشاره به ملکوت اشیاء فرماید در آیۀ شریفه که می فرماید: فَسُبْحانَ الَّذی بِیَدِهِ مَلَکوُتُ کُلِّ شَی ءٍ و اِلَیْهِ تُرْجَعوُن.
و حضرت رسول در کثرت ملائکه فرماید ـ چنانچه روایت شده ـ:اَطَّتِ السَّمٰاءُ؛ وَ حَقٌّ لَهُ اَنْ تَئِطَّ: ما فیها مَوْضِعُ قَدَمٍ اِلاّ وَ فِیهِ مَلَکٌ ساجِدٌ اَو راکِع. و در روایات شریفه راجع به کثرت ملائکه و بسیاری صنوف آنها بسیار مذکور است.
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 341 امر دوم در بیان کیفیت تنزّل ملائکة اللّه است بر ولی امر
بدان که روح اعظم، که خلقی اعظم از ملائکة اللّه یعنی در مرتبۀ اول از ملائکة اللّه واقع است و اشرف و اعظم از همه است، و ملائکة اللّه مجرّدۀ قطّانِ عالم جبروت از مقام خود تجافی نکنند، و از برای آنها نزول و صعود به آن معنی که از برای اجسام است مستحیل است؛ زیرا که مجرّدْ از لوازم اجسام مبرّی است و منزه است. پس تنزّل آنها، چه در مرتبۀ قلب یا صدر یا حسّ مشترکِ ولیّ، و چه در بقاع ارض و کعبه و حول قبر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله، و چه در بیت المعمور باشد، به طریق تمثّل ملکوتی یا ملکی است؛ چنانچه خدای تعالی در باب تنزّل «روح الامین» بر حضرت مریم علیها السلام فرماید: فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً چنانچه برای اولیاء و کمّل نیز تمثّل ملکوتی و تروّح جبروتی ممکن است. پس، ملائکة اللّه را قوّه و قدرت دخول در ملک و ملکوت است به طور تمثّل؛ و کمّل اولیاء را قدرت بر دخول در ملکوت و جبروت است به طور تروّج و رجوع از ظاهر به باطن. و تصدیق این معنی سهل است برای کسی که حقایق مجرّدات را، چه مجرد ملکوتی یا جبروتی و چه نفوس ناطقه که نیز از مجرّدات جبروتیّه یا ملکوتیّه هستند، فهمیده باشد و مراحل وجود و مظاهر آنها و نسبت ظاهر به باطن و باطن به ظاهر را تصوّر نموده باشد.
و باید دانست که تمثّل «جبروتیّین» و «ملکوتیّین» در قلب و صدر و حسّ بشر ممکن نیست مگر پس از خروج او از جلباب بشریّت و تناسب او با آن عوالم؛ و الاّ مادامی که نفس مشتغل به تدبیرات ملکیّه است و از آن عوالم غافل است، ممکن نیست این مشاهدات یا تمثّلات برای او دست دهد. بلی، گاهی شود که به اشارۀ یکی از اولیاءْ نفس را از این عالم انصرافی حاصل شود و به قدر لیاقت از عوالم غیب ادراکی معنوی یا صوری نماید. و
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 342 گاه شود که به واسطۀ بعضی امور هائله، مثلاً، از برای نفس انصرافی از طبیعت حاصل و نمونه ای از عالم غیب ادراک کند؛ چنانچه شیخ الرّئیس قضیّۀ آن شخص ساده لوح را که در حج بیت اللّه برات آزادی از آتش جهنم گرفته بود، نقل کند. و شیخ عارف، محیی الدّین، نیز نظیر این قضیه را نقل نماید. و اینها نیز از انصراف نفوس است از مُلک، و توجّه ملکوتی است. و گاه شود که نفوس اولیاء کمّل پس از انسلاخ از عوالم و مشاهدۀ روح اعظم یا سایر ملائکة اللّه به واسطۀ قوّت نفس، به خود آیند و حفظ حضرات غیب و شهادت کنند؛ و در این صورت، در تمام نشئات در آنِ واحد حقایق جبروتیّین را مشاهده کنند. و گاه شود که به قدرتِ خودِ ولیِّ کامل تنزّل ملائکه حاصل شود. واللّه العالم.
امر سوم بدان که «لیلة القدر» چون لیلۀ مکاشفۀ رسول خدا و ائمّۀ هدی است، از این جهت، کشف جمیع امور ملکیّه از غیب ملکوت برای آنها می شود؛ و ملائکۀ موکّله بر هر امری از امور برای آن حضرات در نشئۀ غیب و عالم قلب ظاهر شود، و جمیع اموری که در مدّت سال برای خلایق تقدیر شده و در الواح عالیه و سافله مکتوب گردیده، به طور کتب ملکوتی و استجنان وجودی، بر آنها مکشوف و معلوم گردد. و این مکاشفه مکاشفۀ ملکوتیّه است که محیط بر جمیع ذرّات عالم طبیعت است؛ و هیچ امری بر ولیّ امر از امور رعیت مخفی نخواهد بود. و منافات ندارد که برای آنها در یک شب امر یک سال و در یک حال نیز جمیع امورِ دهر و در یک لحظه جمیع مقدّرات ملکیّه و ملکوتیّه، و به تدریج در ایّام سنه نیز جمیع امور یومیّه، منکشف شود به طریق اجمال و تفصیل. مثلاً، چنانچه در کیفیّت نزول قرآن در حدیث است که جملةً واحده در «بیت المعمور»، و در ظرف بیست و سه سال بر رسول خدا
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 343 وارد شده. و ورود در «بیت المعمور» نیز نزول بر رسول خدا است.
بالجمله، گاه شود که ولیّ امر متصل به ملأ اعلی و اقلام عالیه و الواح مجرّده شود، و برای او مکاشفۀ تامّۀ جمیع موجودات شود ازلاً و ابداً؛ و گاه اتّصال به الواح سافله حاصل شود، پس مدّتی مقدّر را کشف فرماید؛ و تمام صفحۀ کون نیز در محضر ولایت مآبی او حاضر است و هرچه از امور واقع شود به نظر آن حضرات بگذرد.
و در روایاتْ عرض اعمال بر ولیّ امر وارد است، که هر پنجشنبه و دوشنبه عرض اعمال بر رسول خدا و ائمۀ هدی علیهم السلام شود. و در بعضی روایات است که در هر صبح؛ و در بعضی هر صبح و شب عرض شود اعمال عباد. و اینها نیز به حسب اجمال و تفصیل و جمع و تفریق است. و در این ابواب روایت شریفه از اهل بیت عصمت و طهارت وارد شده که در کتب تفاسیر از قبیل تفسیر برهان و صافی مذکور است.
قوله: سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْر یعنی، این شب مبارک سلامت است از شرور و بلیّات و آفات شیطانیّه تا طلوع فجر. یا آن که سلام بر اولیاء خدا و اهل طاعت است. و یا آن که ملائکة اللّه که با آنها ملاقات کنند، سلام به آنها کنند از جانب حق تعالی تا طلوع فجر.
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 344