تنبیه عرفانی
بدان که کلام هر متکلّم جلوۀ ذات او است به حسب مقام ظهور؛ و بروز ملکات باطنۀ او است در مرآت الفاظ به مقدار استعداد نسج الفاظی. چنانچه اگر قلبی نورانی و صافی از الواث و کدورات عالم طبیعت شد، کلام او نیز نورانی بلکه نور خواهد بود؛ و همان نورانیّت قلب جلوه در کسوۀ الفاظ می نماید. و در شأن ائمّۀ هدی وارد شده است: کَلامُکُمْ نُور. و وارد
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 308 است: لَقَدْ تَجَلَّی فی کَلامِهِ لِعِبٰادِه. و در نهج البلاغه است: اِنَّما کَلاٰمُهُ فِعْلُه؛ و فعل جلوۀ ذات فاعل می باشد بی«کلام». و اگر قلبی ظلمانی و مکدّر شد، فعل و قول او نیز ظلمانی و مکدّر شود: مَثَلُ کَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ کَشَجَرَةٍ طَیِّبَة ... وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیْثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیْثَة.
و چون ذات مقدّس حقّ جلّ و علا به حسب کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَأن، در کسوۀ اسماء و صفات تجلّی به قلوب انبیاء و اولیاء کند، و به حسب اختلاف قلوب آنها تجلّیات مختلف شود، و کتب سماویّه که به نعت ایحاء به توسّط ملک وحی، جناب جبرئیل، بر قلوب آنها نازل شده به حسب اختلاف این تجلّیات و اختلاف اسمائی که مبدئیّت برای آن دارد مختلف شود ـ چنانچه اختلاف انبیاء و شرایع آنها نیز به اختلاف دول اسمائیّه است ـ پس، هر اسمی که محیط تر و جامعتر است، دولت او محیط تر و نبوت تابعۀ او محیط تر و کتاب نازل از او محیط تر و جامعتر است، و شریعت تابعۀ او محیط تر و بادوام تر است. و چون نبوّت ختمیّه و قرآن شریف و شریعت آن سرور از مظاهر و مجالی، یا از تجلّیات و ظهورات، مقام جامع احدی و حضرت اسم اللّه الاعظم است، از این جهت محیط ترین نبوّات و کتب و شرایع و جامعترین آنها است، و اکمل و اشرف از آنها تصوّر نشود؛ و دیگر از عالم غیب به بسیط طبیعتْ علمی بالاتر یا شبیه به آن تنزّل نخواهد نمود؛یعنی، آخرین ظهور کمال علمی که مربوط به شرایع است همین، و بالاتر از این امکان نزول در عالم ملک ندارد؛ پس، خود رسول ختمی صلّی اللّه علیه و آله اشرف موجودات و مظهر تامّ اسم اعظم است، و نبوّت او نیز اتمّ نبوّات ممکنه و
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 309 صورت دولت اسم اعظم است که ازلی و ابدی است. و کتاب نازل به او نیز از مرتبۀ غیب به تجلّی اسم اعظم نازل شده؛ و از این جهت، از برای این کتاب شریف احدیّت جمع و تفصیل است و از «جوامع کلم» است، چنانچه کلام خود آن سرور نیز از جوامع کلم بوده. و مراد از «جوامع الکلم» بودن قرآن، یا کلام آن سرور، آن نیست که کلّیات و ضوابط جامعه بیان فرمودند ـ گرچه به آن معنی نیز احادیث آن بزرگوار از جوامع و ضوابط است، چنانچه در علم فقه معلوم است ـ بلکه جامعیّت آن عبارت از آن است که چون برای جمیع طبقات انسان در تمام ادوار عمر بشری نازل شده و رافع تمام احتیاجات این نوع است، و حقیقت این نوع چون حقیقت جامعه است و واجد تمام منازل است از منزل اسفل ملکی تا اعلی مراتب روحانیّت و ملکوت و جبروت، و از این جهت افراد این نوع در این عالم اسفل ملکی اختلافات تامّه دارد و آن قدر تفاوت و اختلافی که در افراد این نوع است در هیچ یک از افراد موجودات نیست ـ این نوع است که شقیّ در کمال شقاوت و سعید در کمال سعادت دارد، این نوع است که بعضی از افراد آن از جمیع انواع حیوانات پست تر و بعضی افراد آن از جمیع ملائکۀ مقربین اشرف است ـ بالجمله، چون افراد این نوع در مدارک و معارف مختلف و متفاوتند، قرآن به طوری نازل شده که هر کس به حسب کمال و ضعف ادراک و معارف و به حسب درجه ای که از علم دارد از آن استفاده می کند. مثلاً، از آیۀ شریفۀ لَوْ کٰانَ فیهما آلِهَةٌ اِلاّ اللّه لَفَسَدَتا در عین حال که اهل عرف و اهل ادب و لغت چیزی می فهمند، علماء کلام طور دیگر استفاده می کنند، و فلاسفه و حکما طور دیگر، و عرفا و اولیاء طور دیگر استفاده می نمایند. اهل عرف از آن، بیان خطابی به حسب ذوق خود می فهمند؛ مثلاً می گویند دو سلطان در یک
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 310 مملکت نگنجد و دو رئیس در یک طایفه موجب فساد شود و دو کدخدا در یک ده اسباب اختلاف و کشاکش و نزاع شود؛ و اگر در عالم نیز دو خدا بود، فساد و تنازع و اختلاف و تشاجر می شد؛ و چون نیست، این اختلاف و نظام سماوات و ارض محفوظ است؛ پس، مدبّر عالم یکی است. و متکلمین از آن استفادۀ برهان تمانع کنند.و فلاسفه و حکماء از آن برهان متین حکمی اقامه کنند از راه الواحِدُ لا یَصْدُرُ مِنْهُ الاّ الْواحِدُ؛ وَ الواحِدُ لا یَصْدُرُ اِلاّ مِنَ الْواحِد. و اهل معرفت نیز از راه آن که عالم مرآت ظهور و مجلای تجلّی حقّ است، به طور دیگر استفادۀ وحدانیّت کنند، الی غیر ذلک که بیان هر یک به طول انجامد.
و چون این مقدّمه معلوم شد، بدان که سورۀ شریفۀ قُلْ هُوَ اللّه اَحَد چون سایر قرآن از «جوامع کلم» است، و از این جهت هر کس به طوری از آن استفاده کند؛ چنانچه علماء ادب و ظاهر ضمیر هُوَ را ضمیر شأن، و اللّه را عَلَم ذات، و اَحَد را به معنی «واحد» یا مبالغه در وحدت دانند؛ یعنی، خدا یکی است؛ یا شریک در الهیّت ندارد؛ یا لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ء؛ یا در الهیّت و قِدَم ذاتی شریک ندارد؛ یا افعال او واحد است؛ یعنی، همه بر طبق صلاح و احسان است، جرّ نفعی برای خود نکند. و خدا «صمد» است، یعنی سیّد بزرگواری است که در حوائج مرجعِ مردم است؛ یا «صمد» است، یعنی جوف ندارد، و چون جوف ندارد، پس تولد از او چیزی نشود. و او خود متولّد از چیزی نشود؛ و احدی نظیر و شبیه آن نیست. و این بیانی است عرفی عامیانه در مقابل کفّار که خدایان چندی داشتند که همه موصوف به صفات امکانیّه بوده؛ پیغمبر اکرم مأمور شد که به آنها بفرماید خدای ما مثل خدای شما نیست، بلکه اوصاف او چنین اوصافی است که مذکور شد.
این تفسیر این سوره است به طریق عرف و عادت. و این برای یک طایفه
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 311 است؛ و منافات ندارد که معنائی یا معانی دقیقتری از برای آن باشد؛ چنانچه بعضی از آن را ذکر نمودیم.
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 312