مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است
مصباح دوم در ذکر شمه ای از آداب قرائت است در خصوص نماز و در آن چند فصل است.
فصل دوم در بعض آداب استعاذه است
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

فصل دوم در بعض آداب استعاذه است

مقاله اولی‌ در آدابی که در تمام حالات نماز بلکه در تمام عبادات و مناسک ضرور است و در آن چند فصل است. / مقاله ثانیه در مقدّمات نماز است و ذکر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است / باب اول در بعض آداب اذان و اقامه است و در آن پنج فصل است. / باب دوم در ق

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1394

زبان اثر : فارسی

فصل دوم در بعض آداب استعاذه است

فصل دوم در بعض آداب استعاذه است

‏ ‏

‏     قال تعالی: ‏فَاِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّه مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ‎ ‎سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنوُا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ اِنَّمٰا سُلْطانُهُ عَلی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ‎ ‎والّذیْنَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُون‎[1]‎‏ از آداب مهمّۀ قرائت، خصوصاً قرائت در نماز که‏‎ ‎‏سفر روحانی الی اللّه و معراج حقیقی و مرقاة وصول اهل اللّه است، استعاذه از‏‎ ‎‏شیطان رجیم است که خار طریق معرفت و مانع سیر و سلوک الی اللّه است؛‏‎ ‎‏چنانچه خدای تعالی خبر دهد از قول او در سورۀ مبارکه «اعراف» آنجا که‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 220

‏فرماید: ‏قٰالَ فَبِما اَغْوَیْتَنی لاََقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم.‎[2]‎‏ قسم خورده است‏‎ ‎‏که سر راه مستقیم را بر اولاد آدم بگیرد و آنها را از آن باز دارد. پس، در نماز که‏‎ ‎‏صراط مستقیم انسانیت و معراج وصول الی اللّه است بی استعاذه از این‏‎ ‎‏راهزن صورت نگیرد و بدون پناه بردن به حصن حصین الوهیّت از شرّ او ایمنی‏‎ ‎‏حاصل نشود. و این استعاذه و پناه بردن، بالقلقۀ لسان و صورت بی روح و‏‎ ‎‏دنیای بی آخرت تحقّق پیدا نکند؛ چنانچه مشهود است که این لفظ را کسانی‏‎ ‎‏هستند که چهل پنجاه سال گفته و از شرّ این راهزن نجات نیافته، و در اخلاق و‏‎ ‎‏اعمال بلکه عقاید قلبیّه از شیطان تبعیّت و تقلید نموده اند. اگر درست پناه برده‏‎ ‎‏بودیم از شر این پلید، ذات مقدس حق تعالی که فیّاض مطلق و صاحب‏‎ ‎‏رحمت واسعه و قدرت کامله و علم محیط و کرم بسیط است ما را پناه داده بود و‏‎ ‎‏ایمان و اخلاق و اعمال ما اصلاح شده بود. پس، باید دانست که هر چه از این‏‎ ‎‏سیر ملکوتی و سلوک الهی باز ماندیم، به واسطۀ اغوای شیطان و واقع شدن در‏‎ ‎‏تحت سلطنت شیطانیّه، از قصور یا تقصیر خود ما است که به آداب معنویّه و‏‎ ‎‏شرایط قلبیّۀ آن قیام نکردیم؛ چنانچه در تمام اذکار و اوراد و عبادات که به‏‎ ‎‏نتایج روحیّه و آثار ظاهریّه و باطنیّۀ آنها نائل نمی شویم برای  همین دقیقه‏‎ ‎‏است. از آیات شریفه قرآنیّه و از احادیث شریفۀ معصومین علیهم السلام‏‎ ‎‏آداب کثیره استفاده شود که تعداد همۀ آنها محتاج به فحص کامل و اطالۀ کلام‏‎ ‎‏است. و ما به ذکر بعض آنها اکتفا می کنیم.‏

‏     یکی از مهمّات آداب استعاذه، «خلوص» است؛ چنانچه خدای تعالی‏‎ ‎‏از شیطان نقل فرماید که گفت: ‏فَبِعِزَّتِک لاَُغْوِیَنَّهُمْ اجمعین اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ‎ ‎المُخْلَصین.‎[3]‎‏ و این «اخلاص»، به حسب آنچه از کریمۀ شریفه ظاهر شود،‏‎ ‎‏بالاتر از اخلاص عملی است، چه عمل جوانحی یا جوارحی؛ زیرا که به‏‎ ‎‏صیغۀ مفعول است؛ و اگر منظور اخلاص اعمالی بود، به صیغۀ فاعل تعبیر‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 221

‏می شد. پس، مقصود از این اخلاص، خالص شدن هویت انسانیة به جمیع‏‎ ‎‏شئون غیبیّه و ظاهریّه است که اخلاص عملی از رشحات آن است. گرچه در‏‎ ‎‏ابتداء سلوک برای عامّه این حقیقت و لطیفۀ الهیّه حاصل نشود مگر به شدّت‏‎ ‎‏ریاضات عملیّه، و خصوصاً قلبیّه که اصل آن است؛ چنانچه اشاره به آن‏‎ ‎‏است در حدیث مشهور که می فرماید: ‏مَنْ اَخْلَصَ للّه اَرْبَعینَ صَباحاً جَرَتْ یَنابیعُ‎ ‎الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِه.‎[4]‎‏ کسی که چهل صباح ـ به مقدار تخمیر طینت‏‎ ‎‏آدم که چهل صباح بوده و رابطۀ این دو به هم پیش اهل معرفت و اصحاب‏‎ ‎‏قلوب معلوم است ـ خود را برای خدا خالص کند و عملهای قلبی و قالبیش را‏‎ ‎‏خالص برای حق کند، قلبش الهی شود؛ و قلب الهی جز چشمه های حکمت‏‎ ‎‏نزاید؛ پس زبانش نیز، که بزرگتر ترجمان قلب است، ناطق به حکمت شود.‏‎ ‎‏پس، در اوّل امر اخلاص عمل باعث خلوص قلب شود؛ و چون قلب خالص‏‎ ‎‏شد، انوار جلال و جمال، که به تخمیر الهی در طینت آدمی ودیعه بود، در‏‎ ‎‏مرآت قلب ظاهر شود و جلوه کند و از باطن قلب به ظاهر ملک بدن سرایت‏‎ ‎‏کند.‏

‏     بالجمله، آن خلوص که موجب خروج از تحت سلطنت شیطانیّه‏‎ ‎‏است، خالص شدن هویّت روح و باطن قلب است برای خدای تعالی. و‏‎ ‎‏اشاره به این مرتبه از خلوص است کلام حضرت امیر المؤمنین در مناجات‏‎ ‎‏شعبانیّه: ‏الهٰی، هَبْ لی کَمالَ الاِنْقِطاٰع اِلَیْکَ.‎[5]‎‏ و چون قلب به این مرتبه از‏‎ ‎‏اخلاص رسد و از ما سوی بکلی منقطع شود و در مملکت وجود او به جز حق‏‎ ‎‏راه نداشته باشد، شیطان را ـ که از غیر راه حق بر انسان راه یابد ـ بر او راه‏‎ ‎‏نباشد؛ و حق تعالی او را به پناه خود بپذیرد و در حصن حصین الوهیّت واقع‏‎ ‎‏شود؛ چنانچه فرماید: کلمةُ ‏لا اِلهَ اِلاّ اللّه حِصْنی؛ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی، اَمِنَ مِنْ‎ ‎عَذابی.‎[6]‎‏ دخول در حصن «لا اِلهَ اِلاّ اللّه » را مراتبی است، چنانچه ایمنی از‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 222

‏عذاب را نیز مراتبی است. پس، کسی که به باطن و ظاهر و قلب و قالب در‏‎ ‎‏حصن حق واقع شود و به پناه او برود، از جمیع مراتب عذاب، که عذاب‏‎ ‎‏احتجاب از جمال حق و فراق از وصال محبوب جلّ و علا بالاترین آنها است،‏‎ ‎‏ایمن شود. حضرت مولیٰ در دعای کمیل عرضه دارد: ‏فهبنی صبرتُ علی‎ ‎عذابکَ فکیف اصبرُ علیٰ فراقک‏. و دست ما از آن کوتاه است. و کسی را که این‏‎ ‎‏مقام دست داد، عبداللّه حقیقی است و در تحت قِباب ربوبیّت واقع شود و حق‏‎ ‎‏تعالی متصرّف در مملکت او شود و از تحت ولایت طاغوت خارج شود. و این‏‎ ‎‏مقام از اعزّ مقامات اولیاء و اخصّ مدارج اصفیاء است و دیگر مردم را از آن‏‎ ‎‏حظّی نیست؛ بلکه شاید قلوب قاسیۀ جاحدین و نفوس صلبۀ مجادلین، که از‏‎ ‎‏این مرحله مراحلی بعیدند، انکار این مقامات کنند و سخن در اطراف آن را‏‎ ‎‏نیز باطل شمارند؛ بلکه ـ والعیاذ باللّه ـ این امور را، که قرة العین اولیاء است و‏‎ ‎‏کتاب و سنت از آن مشحون است، به بافته های صوفیّه واراجیف حشویّه‏‎ ‎‏نسبت دهند. و ما نیز که ذکری از این مقامات، که فی الحقیقه مقام کمّل‏‎ ‎‏است، پیش می آوریم نه برای آن است که خود حظّی از آن داشته یا چشم‏‎ ‎‏طمعی به آن دوخته ایم، بلکه برای آن است که انکار مقامات را نیز روا نداریم‏‎ ‎‏و ذکر اولیاء و مقامات آنها را نیز در تصفیۀ قلوب و تخلیص و تعمیر آن دخیل‏‎ ‎‏دانیم؛ زیرا که ذکر خیر اصحاب ولایت و معرفت موجب محبّت و تواصل و‏‎ ‎‏تناسب شود؛ و این تناسب باعث تجاذب شود؛ و این تجاذب باعث تشافع‏‎ ‎‏شود که ظاهرش اخراج از ظلمتهای جهل به انوار هدایت و علم است، و‏‎ ‎‏باطنش ظهور به شفاعت است در عالم آخرت؛ چه که شفاعت شفعاء‏‎ ‎‏بی تناسب و تجاذب باطنی صورت نگیرد و از روی جزاف و باطل نخواهد‏‎ ‎‏بود.‏

‏     بالجمله، گرچه تخلیص به این مرتبۀ کامله برای غیر کمّل از اولیاء و‏‎ ‎‏اصفیاء علیهم الصلوة و السلام صورت نگیرد، بلکه مقام کمال این مرتبه از‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 223

‏مختصّات نبیّ ختمی و قلب خالص نورانی احدی احمدی جمعی محمّدی‏‎ ‎‏صلّی اللّه علیه و آله و سلّم است بالاصاله و از برای کمّل و خلّص اهل بیت او‏‎ ‎‏است بالتبعیّه، ولی مؤمنان و مخلصان نیز نباید از همۀ مراتب آن چشم‏‎ ‎‏پوشیده، قناعت کنند به اخلاص صوری عملی و خلوص ظاهری فقهی؛ زیرا‏‎ ‎‏که وقوف در منازل از شاهکارهای ابلیس است که به سر راه انسان و انسانیت‏‎ ‎‏نشسته و او را با هر وسیله هست از عروج به کمالات و وصول به مدارج باز‏‎ ‎‏می دارد. پس، باید همت را بزرگ کرده و اراده را قوّت داده بلکه این نور الهی‏‎ ‎‏و لطیفۀ ربّانیه از صورت به باطن و از ملک به ملکوت سرایت کند. و به هر‏‎ ‎‏مرتبه ای از اخلاص که انسان نائل شود، به همان اندازه در پناه حق رفته و‏‎ ‎‏حقیقت استعاذه متحقق شده و دست تصرف دیو پلید و شیطان از انسان کوتاه‏‎ ‎‏گردد.‏

‏     پس، اگر صورت ملکیّۀ انسانیّه را برای خدا خالص کردی و جیوش‏‎ ‎‏ظاهریّۀ دنیاویّۀ نفس را که عبارت است از قوای متشتّته در ملک بدن به پناه حق‏‎ ‎‏بردی و اقالیم سبعۀ ارضیّه را که چشم و گوش و زبان و بطن و فرج و دست و پا‏‎ ‎‏است تطهیر از قذارات معاصی نمودی و به تصرف ملائکة اللّه که جیوش‏‎ ‎‏الهیه اند دادی، کم کم این اقالیم حقّانی شود و به تصرف حق متصرف گردد تا‏‎ ‎‏آنجا که خود نیز ملائکة اللّه شود، یا چون ملائکة اللّه  ‏لا یَعْصُونَ اللّه ما اَمَرَهُمْ‎ ‎و یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُون‎[7]‎‏ گردد؛ پس، مرتبۀ اُولای استعاذه صورت گیرد، و‏‎ ‎‏شیطان و جیوشش از مملکت ظاهر کوچ کنند و به باطن رو آورند و به قوای‏‎ ‎‏ملکوتیّۀ نفسانیّه هجوم کنند. از این جهت کار سالک مشکلتر و سلوکش دقیقتر‏‎ ‎‏گردد؛ و باید قدم سیرش قویتر و مراقبتش کاملتر گردد و از مهالک نفسانیّه که‏‎ ‎‏عجب و ریا و کبر و افتخار و غیر آن است باید به خدای متعال پناه برد، و کم کم‏‎ ‎‏به تصفیۀ باطن از کدورات معنویّه و قذارات باطنیّه اشتغال پیدا کند. ‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 224

‏     و در این مقام، بلکه جمیع مقامات، توجّه تام به توحید فعلی حقّ و‏‎ ‎‏متذکّر ساختن قلب را به این لطیفۀ الهیّه و مائدۀ آسمانی، از مهمّات سلوک و‏‎ ‎‏ارکان عروج است. و حقیقت مالکیّت حق تعالی سماوات و ارض و باطن و‏‎ ‎‏ظاهر و ملک و ملکوت را به ذائقۀ قلب باید چشانید تا قلب با توحید در الهیّت و‏‎ ‎‏نفی شریک در تصرّفْ ارتیاض یافته مخمّر به تخمیر الهی گردد و مربّیٰ به‏‎ ‎‏تربیت توحیدی شود. و در این صورت، قلب مفزع و ملجأی و پناه و مُعینی جز‏‎ ‎‏حق نبیند و نداند، و بالطّوع و الحقیقة استعاذه به حق و مقام مقدس الوهیّت‏‎ ‎‏پیدا کند. و تا دل از تصرّف دیگران بر ندارد و چشم طمع از موجودات نبندد،‏‎ ‎‏به پناه حق از روی حقیقت نرود، و دعوی او کاذب و در مسلک اهل معرفت در‏‎ ‎‏زمرۀ منافقان منسلک است و به خدیعت و فریب منسوب است.‏

‏     و در این وادی هولناک و بحر عمیق خطر خیز، ازدم حکیمی ربّانی یا‏‎ ‎‏عارفی نورانی که رشتۀ علمش متّصل به اولیا کمّل است استفادت توحیدات‏‎ ‎‏ثلاثه را علماً کردن اعانتی به سزا از باطن قلب کند؛ ولی شرط این استفاده آن‏‎ ‎‏است که با نظر آیه و علامت و سیر و سلوک الی اللّه بدان اشتغال ورزد، و الاّ‏‎ ‎‏خود خار طریق و حجاب چهرۀ جانان شود؛ چنانچه رسول خدا صلّی اللّه علیه‏‎ ‎‏و آله این علم را در حدیث شریف ‏‏کافی ‏‏«آیة محکمة» لقب داد.‏‎[8]‎

‏    ‏‏بالجمله، چون در قلب ریشۀ توحید فعلی حق محکم شد و با آب علمِ‏‎ ‎‏توأم با عمل لطیف که قرع باب قلب کند آبیاری گردید، نتیجۀ آن، تذکّر مقام‏‎ ‎‏الوهیّت شود، و قلب کم کم صافی برای تجلّی فعلی حق شود. و چون خانه‏‎ ‎‏از خائن و آشیانه از بیگانه خالی شد، صاحب خانه آن را متصرّف شود، و‏‎ ‎‏دست ولایت حق از ملکوت باطن و قلب تا ملک و ظاهر بدنْ قوای ملکوتیّه و‏‎ ‎‏ملکیّه را در تحت تصرّف و حکومت خود در آورد، و شیاطین یکسره از این‏‎ ‎‏مرحله نیز کوچ کنند و مملکت باطن به استقلال خود، که عین استظلال برای‏‎ ‎‏حق است، برگردد. و این، مرتبۀ دوم از لطیفۀ ربّانیّۀ استعاذه است. و پس از‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 225

‏این مقام، استعاذۀ روح، و استعاذۀ سرّ، و دیگر مراتب استعاذه است، که با‏‎ ‎‏این اوراق تناسب ندارد؛ و این قدر نیز از طغیان قلم عبد یا اجرای قلم مولا‏‎ ‎‏جلَّ و علا صوت ترقیم گرفت. و اِلَیْهِ المَفْزَع.‏

‏     یکی دیگر از آداب و شرائط استعاذه آن است که در آیۀ شریفه ـ که در‏‎ ‎‏اول فصل مذکور شد ـ اشاره به آن فرموده، و آن «ایمان» است. و آن غیر از‏‎ ‎‏علم است، ولو به برهان حِکَمی حاصل شود (پای استدلالیان چوبین‏‎ ‎‏بود).‏‎[9]‎‏ ‏

‏    ‏‏و ایمان حظّ قلب است که با شدّت تذکّر و تفکّر و انس و خلوت با حق‏‎ ‎‏حاصل شود. شیطان با آن که علم به مبدأ و معاد ـ به نص قرآن ـ داشته، در‏‎ ‎‏زمرۀ کفار محسوب شده. اگر ایمان عبارت از همین علم برهانی بود، باید‏‎ ‎‏کسانی که این علم را دارند از تصرف شیطان دور باشند و نور هدایت قرآن در‏‎ ‎‏آنها تابان باشد؛ با اینکه این آثار را می بینیم حاصل نشود با ایمان برهانی.‏‎ ‎‏پس اگر بخواهیم از تصرف شیطان خارج شویم و در تحت پناه حق تعالی واقع‏‎ ‎‏شویم، باید با شدّت ارتیاض قلبی و دوام توجّه یا کثرت آن و شدّت مراوده و‏‎ ‎‏خلوت، حقایق ایمانیّه را به قلب رسانده تا قلب الهی شود؛ و چون قلب الهی‏‎ ‎‏شد، از تصرّف شیطان تهی گردد؛ چنانچه خدای تعالی فرماید: ‏اللّه وَلِیُّ الَّذینَ‎ ‎آمَنوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُلُمٰاتِ اِلَی النُّور.‎[10]‎‏ ‏‏پس مؤمنین را، که حق تعالی‏‎ ‎‏متصرّف و متولّی ظاهر و باطن و سرّ و علن است، از تصرّفات شیطان خالص و‏‎ ‎‏در سلطنت رحمن داخلند، و از همۀ مراتب ظلمات به نور مطلق آنها را خارج‏‎ ‎‏کند: از ظلمت معصیت و طغیان، و ظلمت کدورات اخلاق رذیله، و ظلمت‏‎ ‎‏جهل و کفر و شرک و خودبینی و خودخواهی و خودپسندی، به نور طاعت و‏‎ ‎‏عبادت و انوار اخلاق فاضله، و نور علم و کمال ایمان و توحید و خدابینی و‏‎ ‎‏خداخواهی و خدادوستی منتقل شود.‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 226

‏     چنانچه یکی از آداب آن «توکّل» است؛ که آن نیز از شعب ایمان و انوار‏‎ ‎‏حقیقی لطیفۀ ایمانیّه است. و آن واگذار نمودن امور است به حق، که از ایمان‏‎ ‎‏قلب به توحید فعلی حاصل شود. و تفصیل آن از نطاق این اوراق خارج‏‎ ‎‏است. ‏

‏     و چون بندۀ سالکْ غیر حق تعالی مفزع و پناهی ندید و تصرّف در امور منحصر به ذات مقدّسش دانست، حالت انقطاع و الجاء و توکّل در قلب پیدا‏‎ ‎‏شود و استعاذۀ او حقیقت پیدا کند. و چون از روی حقیقت به حصن حصین‏‎ ‎‏ربوبیّت و الوهیت پناه برد، ناچار او را پناه دهد با فضل واسع و رحمت کریمانه‏‎ ‎‏ـ اِنّهُ ذُو فَضْلٍ عَظیم.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 227

  • )) «چون خواستی قرآن بخوانی از شیطان به خدا پناه ببر. همانا او را بر کسانی که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل می کنند چیرگی و سلطه نیست. شیطان بر کسانی فرمانروایی دارد که او را دوست خود گرفته اند و کسانی که به خدا شرک ورزیده اند.» (نحل / 98 ـ 100)
  • )) «چون مرا گمراه کردی بر سر راه راست تو در کمینشان خواهم نشست.» (اعراف / 16)
  • ))    پاورقی 249.
  • ))    پاورقی 250.
  • ))    پاورقی 1.
  • )) «کلمه لااله الاّاللّه قلعه من است و هر کس به قلعه من درآید از عذاب من در امان است.» التوحید، ص 25، بحارالانوار، ج 3، ص 13؛ و ج 90، ص 192.
  • )) «خدا را در آنچه امرشان می کند نافرمانی نمی کنند و آنچه را فرمان می دهد انجام می دهند.» (تحریم / 6)
  • ))    پاورقی 311.
  • )) «پای استدلالیان چو بین بود / پای چوبین سخت بی تمکین بود». ـ مولوی
  • ))    پاورقی 158.