مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است
فصل پنجم در بیان اجمالی از تفسیر سوره مبارکه «حمد» و در آن شمه ای از آداب تحمید و قرائت است.
تنبیه آخر
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

تنبیه آخر

مقاله اولی‌ در آدابی که در تمام حالات نماز بلکه در تمام عبادات و مناسک ضرور است و در آن چند فصل است. / مقاله ثانیه در مقدّمات نماز است و ذکر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است / باب اول در بعض آداب اذان و اقامه است و در آن پنج فصل است. / باب دوم در ق

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1394

زبان اثر : فارسی

تنبیه آخر

تنبیه آخر

‏     ‏‏بدان که «حمد» چون در مقابل «جمیل» است، و از آیۀ شریفه استفاده‏‎ ‎‏شود که حمد و ستایش برای مقام اسم اعظم که اسم جامع است، که دارای‏‎ ‎‏مقام ربوبیّت عالمیان و رحمت «رحمانیّه» و «رحیمیّه» و «مالک یوم دین» است‏‎ ‎‏ثابت است، پس این اسماء شریفه یعنی رَبّ و رحمن و رحیم و مالک را باید‏‎ ‎‏در تحمیدْ مدخلیّتی به سزا باشد. و ما پس از این در ذیل قول خدای تعالی:‏‎ ‎مالِکِ یَوْمِ الدّین‏ به بیانی تفصیلی ذکری از این مطلب می نماییم.‏

‏     و اکنون راجع به تناسب مقام ربوبیّت عالمیان با «تحمید» سخن‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 261

‏می گوییم. و آن از دو جهت متناسب است: ‏

‏     یکی آنکه چون خودِ حامدْ از عالمیان بلکه خود گاهی عالَمی برأسه‏‎ ‎‏است، بلکه در نظر اهل معرفت هر یک از موجودات عالَمی برأسه می باشد،‏‎ ‎‏تحمید حق کند که او را با دست تربیت مقام ربوبیّت از ضعف و نقص و‏‎ ‎‏وحشت و ظلمت نیستی هیولانی، به قوّت و کمال و طمأنینه و نورانیّت عالم‏‎ ‎‏انسانیّت آورد؛ و از منازل جسمی و عنصری و معدنی و نباتی و حیوانی در‏‎ ‎‏تحت نظامی مرتّب به حرکات ذاتیّه و جوهریّه و عشقهایی فطری و جبلی عبور‏‎ ‎‏داد و به منزلگاه انسانیت که اشرف منازل موجودات است رسانید. و پس از‏‎ ‎‏این نیز تربیت کند تا آن که آنچه در وهم تو ناید آن شوم.‏

‏ ‏

‏«پس عدم گردم عدم چون ارغنون‏  ‏گویدم انا الیه راجعون»‏‎[1]‎

‏ ‏

‏    ‏‏و دیگر آن که چون تربیت نظام عالم ملک از فلکیّات و عنصریّات و‏‎ ‎‏جوهریّات و عرضیّات آن، مقدّمۀ وجود انسان کامل است و در حقیقت این‏‎ ‎‏ولیده عصارۀ عالم تحقّق و غایة القصوای عالمیان است و از این جهت آخر‏‎ ‎‏ولیده است، و چون عالَمِ مُلک به حرکت جوهریّۀ ذاتیّه متحرّک است و این‏‎ ‎‏حرکت ذاتی استکمالی است به هر جا منتهی شد آن غایت خلقت و نهایت‏‎ ‎‏سیر است، و چون به طریق کلّی نظر در جسم کلّ و طبع کلّ و نبات کلّ و‏‎ ‎‏حیوان کلّ و انسان کلّ افکنیم انسان آخرین ولیده ای است که پس از حرکات‏‎ ‎‏ذاتیّۀ جوهریّۀ عالم به وجود آمده و منتهی به او شده، پس دست تربیت حق‏‎ ‎‏تعالی در تمام دار تحقق به تربیت انسان پرداخته است و الاِنسانُ هو الأوّل و‏‎ ‎‏الآخِر.‏

‏     و این که ذکر شد، در افعال جزئیّه و نظر به مراتب وجود است؛ و الاّ به‏‎ ‎‏حسب فعل مطلق از برای فعل حق تعالی غایتی جز ذات مقدّسش نیست‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 262

‏چنانچه در مَحالّ خود مبرهن است. و نظر به افعال جزئیّه نیز چون کنیم،‏‎ ‎‏غایت خلقت انسان عالم غیب مطلق است؛ چنانچه در قدسیّات وارد است:‏‎ ‎یابْنَ آدَمَ خَلَقْتُ الاَْشیٰاءَ لاَِجْلِکَ، وَ خَلَقْتُکَ لاَِجْلی.‎[2]‎‏ و در قرآن شریف خطاب‏‎ ‎‏به موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیه السلام فرماید: ‏وَاصْطَنَعْتُکَ‎ ‎لِنَفْسی‎[3]‎‏ و نیز فرماید: ‏وَ اَنَا اخْتَرْتُکَ.‎[4]‎‏ پس، انسان مخلوق «لاجل اللّه » و‏‎ ‎‏ساخته شده برای ذات مقدّس او است؛ و از میان موجوداتْ او مصطفی و‏‎ ‎‏مختار است؛ غایت سیرش وصول به باب اللّه و فنای فی ذات اللّه و عکوف به‏‎ ‎‏فناء اللّه است؛ و معاد او الی اللّه ومن اللّه و فی اللّه و باللّه است؛ چنانچه در‏‎ ‎‏قرآن فرماید: ‏اِنَّ اِلَیْنا اِیابَهُم.‎[5]‎‏ و دیگر موجودات به توسّط انسان رجوع به‏‎ ‎‏حق کنند، بلکه مرجع و معاد آنها به انسان است؛ چنانچه در زیارت جامعه،‏‎ ‎‏که اظهار شمّه ای از مقامات ولایت را فرموده، می فرماید: ‏و اِیابُ الخَلْقِ‎ ‎اِلَیْکُمْ، و حِسابُهُمْ عَلَیْکُم‏.و می فرماید: ‏بِکُمْ فَتَحَ اللّه ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ‎[6]‎‏ و اینکه‏‎ ‎‏در آیۀ شریفه حق می فرماید: ‏اِنَّ اِلَیْنا اِیابَهُمْ ثُمَّ اِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُم ‎[7]‎‏و در زیارت‏‎ ‎‏جامعه می فرماید: ‏و اِیابُ الْخَلْقِ اِلَیْکُمْ و حِسابُهُمْ عَلَیْکُم‏ سرّی از اسرار توحید،‏‎ ‎‏و اشاره به آن است که رجوع به انسان الکامل رجوع الی اللّه است؛ زیرا که‏‎ ‎‏انسان کاملْ فانی مطلق و باقی به بقاء اللّه است و از خودْ تعیّن و انّیّت و انانیّتی‏‎ ‎‏ندارد، بلکه خود از اسماء حسنی و اسم اعظم است؛ چنانچه اشاره به این‏‎ ‎‏معنی در قرآن و احادیث شریفه بسیار است. ‏

‏     و قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 263

‏است که عقول اهل معرفت در آن حیران می ماند؛ و این، اعجاز بزرگِ این‏‎ ‎‏صحیفۀ نورانیّۀ آسمانی است، نه فقط حسن ترکیب و لطف بیان و غایت‏‎ ‎‏فصاحت و نهایت بلاغت و کیفیّت دعوت و اخبار از مغیبات و اِحکام اَحکام و‏‎ ‎‏اتقان تنظیم عائله و امثال آن، که هر یک مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق‏‎ ‎‏عادت است. بلکه می توان گفت این که قرآن شریف معروف به فصاحت شد‏‎ ‎‏و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این بود که در صدر‏‎ ‎‏اول اَعراب را این تخصّص بود و فقط این جهت از اعجاز را ادراک کردند؛ و‏‎ ‎‏جهات مهمتری که در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایۀ ادراکش‏‎ ‎‏عالی تر بود اعراب آن زمان ادراک نکردند. الآن نیز آنهایی که هم افق آنها‏‎ ‎‏هستند، جز ترکیبات لفظیّه و محسّنات بدیعیّه و بیانیّه چیزی از این لطیفۀ الهیّه‏‎ ‎‏ادراک نکنند. و اما آنهایی که به اسرار و دقایق معارف آشنا و از لطائف توحید و‏‎ ‎‏تجرید باخبرند، وجهۀ نظرشان در این کتاب الهی و قبلۀ آمالشان در این وحی‏‎ ‎‏سماوی همان معارف آن است و به جهات دیگر چندان توجهی ندارند. و‏‎ ‎‏هر کس نظری به عرفان قرآن و عرفای اسلام که کسب معارف از قرآن نمودند‏‎ ‎‏کند و مقایسه ما بین آنها با علماء سایر ادیان و تصنیفات و معارف آنها کند، پایۀ‏‎ ‎‏معارف اسلام و قرآن را، که اسّ اساس دین و دیانت و غایة القصوای بعث‏‎ ‎‏رسل و انزال کتب است، می فهمد؛ و تصدیق به این که این کتابْ وحی الهی‏‎ ‎‏و این معارف معارف الهیّه است برای او مؤونه ندارد.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 264

  • )) «بار دیگر از ملک قربان شوم / آنچه اندر وهم ناید آن شوم.پس عدم گردم عدم چون ارغنون / گویدم کاناالیه راجعون». ـ مولوی
  • )) «ای فرزند آدم، من همه چیز را برای تو و تو را برای خود آفریدم.» علم الیقین، ج 1، ص 381.
  • ))  پاورقی 390.
  • ))  پاورقی 388.
  • )) «همانا بازگشت آنان به سوی ماست.» (غاشیه / 25)
  • )) «بازگشت آفریدگان به سوی شما و حسابرسی آنان با شماست... خدا به سبب شما (خلقت را) آغاز کرد و به شما پایانش می دهد.» عیون اخبار الرّضا، ج 2، ص 272. زیارت «جامعۀ کبیره».
  • )) «همانا بازگشت آنان به سوی ماست، آن گاه حسابشان بر عهدۀ ماست.» (غاشیه / 25، 26)