تنبیه آخر
بدان که «حمد» چون در مقابل «جمیل» است، و از آیۀ شریفه استفاده شود که حمد و ستایش برای مقام اسم اعظم که اسم جامع است، که دارای مقام ربوبیّت عالمیان و رحمت «رحمانیّه» و «رحیمیّه» و «مالک یوم دین» است ثابت است، پس این اسماء شریفه یعنی رَبّ و رحمن و رحیم و مالک را باید در تحمیدْ مدخلیّتی به سزا باشد. و ما پس از این در ذیل قول خدای تعالی: مالِکِ یَوْمِ الدّین به بیانی تفصیلی ذکری از این مطلب می نماییم.
و اکنون راجع به تناسب مقام ربوبیّت عالمیان با «تحمید» سخن
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 261 می گوییم. و آن از دو جهت متناسب است:
یکی آنکه چون خودِ حامدْ از عالمیان بلکه خود گاهی عالَمی برأسه است، بلکه در نظر اهل معرفت هر یک از موجودات عالَمی برأسه می باشد، تحمید حق کند که او را با دست تربیت مقام ربوبیّت از ضعف و نقص و وحشت و ظلمت نیستی هیولانی، به قوّت و کمال و طمأنینه و نورانیّت عالم انسانیّت آورد؛ و از منازل جسمی و عنصری و معدنی و نباتی و حیوانی در تحت نظامی مرتّب به حرکات ذاتیّه و جوهریّه و عشقهایی فطری و جبلی عبور داد و به منزلگاه انسانیت که اشرف منازل موجودات است رسانید. و پس از این نیز تربیت کند تا آن که آنچه در وهم تو ناید آن شوم.
«پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم انا الیه راجعون»
و دیگر آن که چون تربیت نظام عالم ملک از فلکیّات و عنصریّات و جوهریّات و عرضیّات آن، مقدّمۀ وجود انسان کامل است و در حقیقت این ولیده عصارۀ عالم تحقّق و غایة القصوای عالمیان است و از این جهت آخر ولیده است، و چون عالَمِ مُلک به حرکت جوهریّۀ ذاتیّه متحرّک است و این حرکت ذاتی استکمالی است به هر جا منتهی شد آن غایت خلقت و نهایت سیر است، و چون به طریق کلّی نظر در جسم کلّ و طبع کلّ و نبات کلّ و حیوان کلّ و انسان کلّ افکنیم انسان آخرین ولیده ای است که پس از حرکات ذاتیّۀ جوهریّۀ عالم به وجود آمده و منتهی به او شده، پس دست تربیت حق تعالی در تمام دار تحقق به تربیت انسان پرداخته است و الاِنسانُ هو الأوّل و الآخِر.
و این که ذکر شد، در افعال جزئیّه و نظر به مراتب وجود است؛ و الاّ به حسب فعل مطلق از برای فعل حق تعالی غایتی جز ذات مقدّسش نیست
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 262 چنانچه در مَحالّ خود مبرهن است. و نظر به افعال جزئیّه نیز چون کنیم، غایت خلقت انسان عالم غیب مطلق است؛ چنانچه در قدسیّات وارد است: یابْنَ آدَمَ خَلَقْتُ الاَْشیٰاءَ لاَِجْلِکَ، وَ خَلَقْتُکَ لاَِجْلی. و در قرآن شریف خطاب به موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیه السلام فرماید: وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی و نیز فرماید: وَ اَنَا اخْتَرْتُکَ. پس، انسان مخلوق «لاجل اللّه » و ساخته شده برای ذات مقدّس او است؛ و از میان موجوداتْ او مصطفی و مختار است؛ غایت سیرش وصول به باب اللّه و فنای فی ذات اللّه و عکوف به فناء اللّه است؛ و معاد او الی اللّه ومن اللّه و فی اللّه و باللّه است؛ چنانچه در قرآن فرماید: اِنَّ اِلَیْنا اِیابَهُم. و دیگر موجودات به توسّط انسان رجوع به حق کنند، بلکه مرجع و معاد آنها به انسان است؛ چنانچه در زیارت جامعه، که اظهار شمّه ای از مقامات ولایت را فرموده، می فرماید: و اِیابُ الخَلْقِ اِلَیْکُمْ، و حِسابُهُمْ عَلَیْکُم.و می فرماید: بِکُمْ فَتَحَ اللّه ، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ و اینکه در آیۀ شریفه حق می فرماید: اِنَّ اِلَیْنا اِیابَهُمْ ثُمَّ اِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُم و در زیارت جامعه می فرماید: و اِیابُ الْخَلْقِ اِلَیْکُمْ و حِسابُهُمْ عَلَیْکُم سرّی از اسرار توحید، و اشاره به آن است که رجوع به انسان الکامل رجوع الی اللّه است؛ زیرا که انسان کاملْ فانی مطلق و باقی به بقاء اللّه است و از خودْ تعیّن و انّیّت و انانیّتی ندارد، بلکه خود از اسماء حسنی و اسم اعظم است؛ چنانچه اشاره به این معنی در قرآن و احادیث شریفه بسیار است.
و قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 263 است که عقول اهل معرفت در آن حیران می ماند؛ و این، اعجاز بزرگِ این صحیفۀ نورانیّۀ آسمانی است، نه فقط حسن ترکیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و کیفیّت دعوت و اخبار از مغیبات و اِحکام اَحکام و اتقان تنظیم عائله و امثال آن، که هر یک مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق عادت است. بلکه می توان گفت این که قرآن شریف معروف به فصاحت شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این بود که در صدر اول اَعراب را این تخصّص بود و فقط این جهت از اعجاز را ادراک کردند؛ و جهات مهمتری که در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایۀ ادراکش عالی تر بود اعراب آن زمان ادراک نکردند. الآن نیز آنهایی که هم افق آنها هستند، جز ترکیبات لفظیّه و محسّنات بدیعیّه و بیانیّه چیزی از این لطیفۀ الهیّه ادراک نکنند. و اما آنهایی که به اسرار و دقایق معارف آشنا و از لطائف توحید و تجرید باخبرند، وجهۀ نظرشان در این کتاب الهی و قبلۀ آمالشان در این وحی سماوی همان معارف آن است و به جهات دیگر چندان توجهی ندارند. و هر کس نظری به عرفان قرآن و عرفای اسلام که کسب معارف از قرآن نمودند کند و مقایسه ما بین آنها با علماء سایر ادیان و تصنیفات و معارف آنها کند، پایۀ معارف اسلام و قرآن را، که اسّ اساس دین و دیانت و غایة القصوای بعث رسل و انزال کتب است، می فهمد؛ و تصدیق به این که این کتابْ وحی الهی و این معارف معارف الهیّه است برای او مؤونه ندارد.
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 264