مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است
باب سوم در سرّ نیّت و آداب آن است و در آن پنج فصل است
فصل چهارم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

فصل چهارم

مقاله اولی‌ در آدابی که در تمام حالات نماز بلکه در تمام عبادات و مناسک ضرور است و در آن چند فصل است. / مقاله ثانیه در مقدّمات نماز است و ذکر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است / باب اول در بعض آداب اذان و اقامه است و در آن پنج فصل است. / باب دوم در ق

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1394

زبان اثر : فارسی

فصل چهارم

فصل چهارم

‏ ‏

‏     اکنون که مراتب اخلاص و مقامات عبادات را تا اندازه ای دانستی،‏‎ ‎‏خود را مهیا کن برای تحصیل آن، که علم بدون عمل را ارزشی نیست و بر‏‎ ‎‏عالم حجت تمامتر و مناقشه بیشتر است. افسوس که ما از معارف الهیّه و از‏‎ ‎‏مقامات معنویّه اهل اللّه و مدارج عالیۀ اصحاب قلوب بکلّی محرومیم.یک‏‎ ‎‏طایفه از ما به کلّی مقامات را منکر و اهل آن را به خطا و باطل و عاطل دانند؛ و‏‎ ‎‏کسی که ذکری از آنها کند یا دعوتی به مقامات آنها نماید، او را بافنده و دعوت‏‎ ‎‏او را شطح محسوب دارند. این دسته از مردم را امید نیست که بتوان متنبّه به‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 166

‏نقص و عیب خویش کرد و از خواب گران بیدار نمود ـ ‏اِنّکَ لا تَهْدی مَنْ‎ ‎اَحْبَبْتَ.‎[1]‎‏ و مٰا اَنْتَ بمُسْمِعٍ مَنْ فی ‏الْقُبُور.‎[2]‎

‏    ‏‏آری، آنهایی که چون نویسندۀ بیچارۀ از همه جا بی خبر دلشان زنده به‏‎ ‎‏حیات معرفت و محبّت الهیّه نیست مردگانی اند که غلاف بدنْ قبور پوسیدۀ‏‎ ‎‏آنها است، و این غبار تن و تنگنایِ بدنِ مظلمْ آنها را از همۀ عوالم نور و نور‏‎ ‎‏علی نور محجوب نموده: ‏وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّه لَهُ نُوراً فَمالَهُ مِنْ نور.‎[3]‎‏ این‏‎ ‎‏طایفه  هر چه حدیث و قرآن از محبّت و عشق الهی و حبّ لقاء و انقطاع به حق‏‎ ‎‏بر آنها فرو خوانند، به تأویل و توجیه آن پردازند و مطابق آراء خود تفسیر کنند ـ‏‎ ‎‏آن همه آیات لقاء و حبّ اللّه را به لقاء درختهای بهشتی و زنهای خوشگل توجیه‏‎ ‎‏نمایند. نمی دانم این گروه با فقرات مناجات  شعبانیه چه می کنند که عرض‏‎ ‎‏می کنند: ‏اِلٰهی، هَبْ لی کَمالَ الاِنقِطاعِ اِلَیْکَ، وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها‎ ‎اِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبْصٰارُ القلُوبِ حُجُبَ النُّور فَتَصِلَ اِلی مَعدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ‎ ‎اَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِکَ. اِلٰهی، وَاجْعَلْنی مِمّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ، وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ‎ ‎لِجَلالِک.‎[4]‎

‏    ‏‏آیا این «حجب نور» چیست؟ آیا «نظر به حق»، مقصود گلابیهای‏‎ ‎‏بهشت است؟ آیا «معدن عظمت» قصرهای بهشتی است؟ آیا «تعلّق ارواح به‏‎ ‎‏عزّ قدس»، یعنی تعلّق به دامن حورالعین برای قضای شهوت؟ آیا این «صعق‏‎ ‎‏و محو از جلال»، یعنی محو در جمال زنهای بهشتی است؟ آیا این جذبه ها و‏‎ ‎‏غشوه ها که برای رسول خدا صلی اللّه علیه و آله در نماز معراج دست‏‎ ‎‏می داده و آن انوار عظمت و بالاتر از آن را که مشاهده می کرده در آن محفلی‏‎ ‎‏که اعظم ملائکة اللّه که جبرئیل امین علیه السلام است محرم سرّ نبود و جرأت‏‎ ‎‏پیش رفت انمله ای نداشت، جذبه برای یکی از زنهای خیلی خوب بوده؟ یا‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 167

‏انواری مثل نور شمس و قمر و بالاتر از آن می دید؟ آیا آن قلب سلیمی که‏‎ ‎‏معصوم علیه السلام در ذیل آیۀ شریفۀ ‏الاّ مَنْ اَتَی اللّه بِقَلْبٍ سَلیم‎[5]‎‏ فرمود:‏‎ ‎‏«سلیم آن است که ملاقات کند حق تعالی را در صورتی که در آن غیر حق‏‎ ‎‏نباشد.»‏‎[6]‎‏ مقصود از آن که غیر حق نباشد، یعنی غیر کرامت حق نباشد؟ که‏‎ ‎‏برگشت به آن کند که غیر از گلابی و زردآلو نباشد؟‏

‏     خاک بر فرق من که عنان قلم از دستم رها شد و به شطحیّات مشغول‏‎ ‎‏شد. ولی لَعَمْرِ الحَبیب که مقصودی از این کلام نیست جز آن که برای برادران‏‎ ‎‏ایمانی، خصوصاً اهل علم، تنبّهی حاصل آید و لااقّل منکر مقامات اهل اللّه ‏‎ ‎‏نباشند، که این انکار سر منشأ تمام بدبختیها و شقاوتها است. مقصود ما آن‏‎ ‎‏نیست که اهل اللّه کیانند، بلکه مقصود آن است که مقامات انکار نشود؛ امّا‏‎ ‎‏صاحب این مقامات کیست، خدا می داند. و این امری است که کسی را بر‏‎ ‎‏آن اطلاعی نیست ـ «آن را که خبر شد خبری باز نیامد».‏‎[7]‎

‏    ‏‏و یک طائفه دیگر آنانند که مقامات اهل معرفت را منکر نیستند و عناد‏‎ ‎‏با اهل اللّه ندارند، ولی اشتغال به دنیا و تحصیل آن و اخلاد به لذّات فانیه آنها را‏‎ ‎‏از کسب علمی و عملی و ذوقی و حالی باز داشته. اینها مریضانی را مانند که‏‎ ‎‏تصدیق مرض خویش را دارند، ولی شکمْ آنها را نمی گذارد که به پرهیز و‏‎ ‎‏خوردن دوای تلخ اقدام کنند؛ چنانچه طائفۀ اول مریضانی را مانند که اصل‏‎ ‎‏وجود چنین مریضی و مرضی را دردار تحقّق تصدیق نکنند؛ با آن که خود مبتلا‏‎ ‎‏هستند، اصل وجود مرض را انکار کنند.‏

‏     و یک طایفه آنانند که به کسب علمی پرداختند و اشتغال به تحصیل‏‎ ‎‏معارف علماً پیدا کردند، ولی از حقایق معارف و مقامات اهل اللّه به‏‎ ‎‏اصطلاحات و الفاظ و به زرق و برق عبارات اکتفا نموده خود و عدّه ای بیچاره را‏‎ ‎‏در رشتۀ الفاظ و اصطلاحات به زنجیر کشیده و از جمیع مقاماتْ قناعت به‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 168

‏گفتار نموده اند.  در اینان یکدسته پیدا شود که خودْ خود را می شناسند، ولی‏‎ ‎‏برای ترأّس بر یک دسته بیچاره این اصطلاحات بی مغز را مایۀ کسب معیشت‏‎ ‎‏قرار داده اند و با الفاظ فریبنده و اقوال جالب توجّه صید قلوب صافیۀ بندگان‏‎ ‎‏خدا را می کنند. اینها شیاطینی هستند انسی که ضررشان از ابلیس لعین کمتر‏‎ ‎‏نیست بر عباداللّه . بیچارگان ندانند که قلوب بندگان خدا منزلگاه حق است و‏‎ ‎‏کسی را حق تصرّف در آن نیست. اینها غاصب منزلگاه حقّند و مخرّب کعبۀ‏‎ ‎‏حقیقی هستند؛ بتهایی تراشند و در دل بندگان خدا که کعبه بلکه بیت المعمور‏‎ ‎‏است جای گزین کنند؛ اینها مریضانی هستند که به صورت طبیب خود را در‏‎ ‎‏آورده و آنها را به مرضهای گوناگون مهلک گرفتار کنند.‏

‏     و علامت این طایفه آنست که به ارشاد اغنیاء و بزرگان بیشتر علاقه دارند‏‎ ‎‏تا ارشاد فقراء و درویشان. بیشتر مریدان اینان از صاحبان جاه و مال است، و‏‎ ‎‏خود آنها به زیّ اغنیاء و صاحبان جاه و مال هستند. اینها سخنانی بسیار‏‎ ‎‏فریبنده دارند، که خود را در عین حال که به قذارات دنیاویّه هزار گونه آلودگی‏‎ ‎‏دارند، درنظر مریدان تطهیر کنند و از اهل اللّه قلم دهند. آن بیچارگان ابله نیز‏‎ ‎‏چشم خود را از همۀ معایب محسوسۀ آنها پوشیده و به اصطلاحات و الفاظی‏‎ ‎‏بی مغز دل خوش داشته اند.‏

‏     اکنون که کلام بدینجا رسید، سزاوار باشد که یکی دو حدیث که در این‏‎ ‎‏موضوع وارد شده ذکر کنم؛ گرچه از رشتۀ سخن خارج است، ولی تبرّک به‏‎ ‎‏کلام اهل البیت نیکو است.‏

‏     عَن کتاب ‏‏الخصال‏‏ لِلشّیخِ الَّصدُوقِ رحمهَُ اللّه بِاسْنادِهِ اِلی اَبی عَبْدِاللّه ِ‏‎ ‎‏علیه السلام، قال: ‏اِنّ مِنَ الْعُلَماءِ مَنْ یُحِبَّ اَنْ یَجْمَعَ عِلْمَهُ وَ لا یُحِبُّ اَنْ یُؤْخَذُ‎ ‎عَنْهُ: فَذاکَ فی الدَّرْکِ الاَوَّلِ مِنَ النّارِ. و مِنَ الْعُلَماِء مَنْ اِذا وَعَظَ اَنِفَ، وَاِذا وَعِظَ‎ ‎عَنَفَ؛ فذاک فیِ الدَّرِْک الثانی مِنَ النّار. وَ مِنَ الْعُلَماءِ مَنْ یَریٰ اَنْ یَضَعَ الِعلْمَ عِنْدَ‎ ‎ذَوی الثَّرْوَةِ وَ الشَّرَفِ، وَ لا یَری لَهُ فی المَساکینِ وضَعاً؛ فذاکَ فی الدَّرْکِ الثالِثِ مِنَ‎ ‎النّار. وَ مِنَ العُلَماءِ مَنْ یَذْهَبَ فیِ عِلْمِِه مَذْهَبَ الَجبابِرَةِ والسّلاطین: فَاِنْ رُدَّ عَلَیْهِ‎ ‎وَ قُصِّرَ فی شَی ءٍ مِنْ اَمرِهِ، غَضِبَ؛ فَذَاکَ فِی الدّرْکِ الرّابع مِنَ النّارِ. وَ مِنَ العُلَماءِ‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 169

مَنْ یَطْلُبُ اَحادیَث الیَهودِ وَالنّصاریٰ لِیُغْزِرَ بِهِ عِلْمَهُ وَ یُکْثِرَ بِهِ حَدِیثَهُ؛ فَذاکَ فی‎ ‎الدَّرْکِ الْخاِمسِ مِنَ النّار. وَ ِمنَ العُلماءِ مَنْ یَضَعُ نَفْسَهُ لِلْفُتْیا وَ یقولُ: سَلونی.‎ ‎وَ لَعَلَّهُ لا یُصیبُ َحْرفاً واحداً، واللّه لا یُحِبُ الْمُتَکَلِّفین؛ فذَاکَ فی الدَّرْک السّادِسِ‎ ‎مِنَ النّار. وَ مِنَ العُلَماءِ مَنْ یَتَّخِذُ العِلْمَ مُرُوَّةً وَ عَقْلاً؛ فَذاکَ فی الدَّرْکِ السابعِ مِنَ‎ ‎النّار.‎[8]‎

‏    ‏‏و عن الکُلَیْنی رَحِمَهُ اللّه فی جامِعِهِ ‏‏الکافی‏‏ بِاِسْنادِهِ اِلَی الْباقِرِ عَلَیْهِ‏‎ ‎‏السَّلاٰمُ: َ‏مْن طَلَبَ العِلْمَ لِیُباهِیَ بِهِ الْعُلَماءَ اَوْ یُمارِیَ بِهِ السُّفَهاءَ اَوْ یَصْرِفَ (به ـ خ)‎ ‎وُجُوهَ النّاسِ اِلَیْه، فَلْیَتَبَوَّءُ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ اِنَّ الرِئاسَةَ لاٰ تَصْلَحُ اِلاّ لاَِهْلِهٰا.‎[9]‎‎ ‎‏    ‏‏و عن الصّادقِ عَلَیْه السّلام: ‏اِذا رَاَیْتُمُ الْعالِمَ مُحبّاً لِلدُّنْیا فَاتَّهِمُوهُ عَلی‎ ‎دینِکُمْ. فَاِنَّ کُلَّ مُحِبٍّ بِشَی ءٍ یَحُوطُ مٰا اَحَبَّ. وَ قالَ : اَوحَی اللّه تَعالی اِلٰی داوُدَ عَلَیْه‎ ‎الّسلام: لا تَجْعَلْ بَینی وَ بَیْنَکَ عالَماً مَفْتُوناً بِالدُّنیٰا، فَیَصُدُّکَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتی. ف انّ‎ ‎اوُلئِکَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادِی الْمُریدینَ. اِنّ اَدْنٰی مٰا اَنَا صٰانِعٌ بِهمْ اَنْ اَنْزَعَ حَلاٰوَةَ‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 170

مُناجٰاتی مِنْ قُلُوبِهِم.‎[10]‎

‏    ‏‏و آنان که در این طایفه شیّاد و کلاه بردار نیستند و خود سالک طریق‏‎ ‎‏آخرت و در صدد تحصیل معارف و مقامات هستند، گاهی اتفاق افتد که از‏‎ ‎‏شیطان قاطعِ طریق گول خورده مغرور شوند و معارف و مقامات را حقیقةً‏‎ ‎‏عبارت از اصطلاحات علمیّه که خود تراشیده یا از تراشیدن دیگران استفاده‏‎ ‎‏کرده اند می دانند. اینان نیز تا آخر عمر نقد جوانی و روزگار زندگانی را صرف‏‎ ‎‏در تکثیر اصطلاح و ضبط کتب و صحف کنند؛ مثل یک طایفه از علماء تفسیر‏‎ ‎‏قرآن که استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قرائات و معانی‏‎ ‎‏لغات و تصاریف کلمات و محسّنات لفظیّه و معنویّه و وجوه اعجاز قرآن و‏‎ ‎‏معانی عرفیّه و اختلاف افهام ناس در آنها دانند، و از دعوات قرآن و جهات‏‎ ‎‏روحیّه و معارف الهیّۀ آن بکلّی غافلند. اینان نیز به مریضی مانند که رجوع به‏‎ ‎‏طبیب نموده نسخۀ او را گرفته، و معالجۀ خود را به ضبط نسخه و حفظ آن و‏‎ ‎‏کیفیت ترکیبات آن دانند. اینان را مرض خواهد کشت و علم به نسخه و‏‎ ‎‏مراجعه به طبیب برای آنها بکلّی بی نتیجه است.‏

‏     عزیزا، جمیع علومْ عملی است حتی علم التّوحید را نیز اعمالی است‏‎ ‎‏قلبیّه و قالبیّه. توحیدْ تفعیل است؛ و آن، کثرت را به وحدت برگرداندن‏‎ ‎‏است؛ و این از اعمال روحیّه و قلبیّه است. تا در کثرات افعالیّه واقعی و سبب‏‎ ‎‏حقیقی را نشناختی و دیدۀ حق بین پیدا نکردی و خدا را در طبیعت ندیدی و‏‎ ‎‏جهات کثرات طبیعیّه و غیر طبیعیّه را فانی در حق و افعال او نکردی و سلطان‏‎ ‎‏وحدت فاعلیّت حق در قلبت علم نیفراشته، از خلوص و اخلاص و صفا و‏‎ ‎


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 171

‏تصفیه بکلّی دور و از توحید مهجوری. تمام ریاهای افعالیّه و اکثر ریاهای‏‎ ‎‏قلبیّه از نقصان توحید افعالی است. آن که مردم ضعیف بی چارۀ بیکاره را مؤثر‏‎ ‎‏در دار تحقّق می داند و متصرّف در مملکت حق می شمارد، از کجا می تواند‏‎ ‎‏خود را از جلب قلوب آنها بی نیاز داند و عمل خود را از شرک شیطان تصفیه و‏‎ ‎‏تخلیص کند؟ تو سرچشمه را باید صافی کنی تا آب صافی از آن بیرون آید،‏‎ ‎‏و الاّ با سرچشمۀ گل آلود توقّع صفای آب نداشته باش. تو اگر قلوب بندگان‏‎ ‎‏خدا را در تحت تصرّف حق بدانی و معنی « یا مقلّب القلوب» را به ذائقۀ قلب‏‎ ‎‏بچشانی و به سامعۀ قلب برسانی، خود با این همه ضعف و بیچارگی در صدد‏‎ ‎‏صید قلوب بر نیایی. و اگر حقیقت ‏بِیَدِهِ مَلَکوتُ کُلِّ شَی ء وَ لَهُ المُلْکُ وَ بِیَدِهِ‎ ‎المُلْک‏ را به قلب بفهمانی، از جلب قلوب بی نیاز شوی، و به قلوب ضعیفۀ‏‎ ‎‏این مخلوق ضعیف خود را محتاج ندانی، و غنای قلبی برای تو رخ دهد. تو‏‎ ‎‏در خود حسّ احتیاج کردی و مردم را کارگشا دانستی، پس محتاج به جلب‏‎ ‎‏قلوب شدی؛ و خود را به قدس فروشی متصرّف در قلوب انگاشتی، پس‏‎ ‎‏محتاج به ریا شدی؛ اگر کارگشا را حق می دیدی و خود را نیز متصرّف در کون‏‎ ‎‏نمی دیدی، بدین شرکها احتیاج پیدا نمی کردی.‏

‏     ای مشرک مدّعی توحید و ای ابلیس در صورت آدمزاده، تو این ارث را‏‎ ‎‏از شیطان لعین بردی که خود را متصرّف می بیند و فریاد ‏لاَُغْوِیَنَّهُمْ‎[11]‎‏ می زند.‏‎ ‎‏آن بدبخت و شقیّ در حجابهای شرک و خودبینی است؛ و آنان که عالم و خود‏‎ ‎‏را مستقل دانند نه مستظلّ و متصرّف دانند نه مملوک، از شیطنت ابلیس ارث‏‎ ‎‏برده اند. از خواب گران برآی، و به قلب خود برسان آیات شریفۀ کتاب الهی‏‎ ‎‏و صحیفۀ نورانی ربوبی را. این آیات با عظمت برای بیدار کردن من و تو فرو‏‎ ‎‏فرستاده شده، و ما جمیع حظوظ خود را منحصر به تجوید و صورت آن کردیم‏‎ ‎‏و از معارف آن غفلت ورزیدیم تا شیطان بر ما حکومت کرد و حکمفرما شد و‏‎ ‎‏در تحت سلطۀ شیطان واقع شدیم.‏


کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 172

‏     عجالتاً مطلب را اینجا ختم کنم و این سخن را بگذارم برای جای دیگر.‏‎ ‎‏ان شاءاللّه در آداب قرائت به شمه ای از این مطلب خواهم پرداخت و راه‏‎ ‎‏استفادۀ قرآن شریف را بر خود و بر بندگان خدا باز خواهم کرد باذن اللّه و حسن‏‎ ‎‏توفیقه. والسلام.‏

‎ ‎

کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 173

  • )) «همانا تو هر که را دوست داری هدایت نتوانی کرد.» (قصص / 56)
  • )) «... و تو به کسانی که در گورهایند نمی توانی بشنوانی.» فاطر / 22
  • ))    پاورقی 203.
  • ))    پاورقی 1.
  • )) «... جز آن کس که با قلب سلیم نزد خدا آید.» (شعراء / 89)
  • )) اصول کافی، ج 3، ص 26، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاخلاص»، حدیث 5.
  • )) «این مدعیان در طلبش بی خبرانند / آن را که خبر شد خبری باز نیامد». ـ سعدی
  • )) «امام صادق علیه السلام فرمود: گروهی از علما دوست دارند دانش فراهم آورند و دوست ندارند آن را به دیگران یاد دهند؛ این دسته در اولین طبقۀ زیرین جهنم می باشند. گروهی دیگر کسانی هستند که چون پند دهند نخوت و مباهات کنند، و چون دیگران به آنان پند دهند شدت و خشم نشان دهند؛ اینان در دومین طبقۀ آتش اند. طایفه ای دیگر کسانی اند که علم را در اختیار اشراف و ثروتمندان قرار دهند و در میان بینوایان جایی برای علم نمی بینند؛ اینها در طبقۀ سوم آتش هستند. جمعی دیگر از دانشمندان روش گردنکشان و پادشاهان را در پیش گرفته اند: اگر جواب ردّی به آنها داده شود و یا در خدمت به آنها قصور و تقصیری روی دهد، خشمگین می گردند؛ این دسته در طبقۀ چهارم دوزخ اند. عده ای دیگر کسانی اند که در پی گفتار یهود و نصاری می روند تا علم و حدیث خود را با آن انبوه سازند؛ اینان در طبقۀ پنجم جهنم اند. گروهی دیگر عالمانی هستند که به مسند فتوی تکیه می زنند و می گویند: (هر چه می خواهید) از من بپرسید. و چه بسا کلمه ای هم نمی فهمند ـ و خدا کسانی را که ناشایسته امری را به خود ببندد دوست ندارد ـ و این گروه در طبقۀ ششم آتش جای دارند. طایفه ای دیگر کسانی هستند که علم را وسیلۀ نخوت و فضل فروشی قرار می دهند؛ جای اینان در طبقه هفتم دوزخ است.``» الخصال، ج 2، ص 352، باب 7، حدیث 33.
  • )) «امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که دانش بجوید تا با آن بر دانشمندان فخر بفروشد یا با نادانان مجادله کند یا توجه مردم را به خود جلب کند، منزلگاه او آتش است. ریاست جز برای اهل آن شایسته نیست.``» اصول کافی، ج 1، ص 59، «کتاب فضل العلم»،«باب المستأکل بعلمه ...»، حدیث 6.
  • )) «از امام صادق علیه السلام روایت شده است: هر گاه دیدید عالمی دوستدار دنیاست، در دینتان متهمش دارید (در امور دین به آنها اعتماد مکنید). همانا دوست دارندۀ هر چیزی پیرامون محبوب خود می گردد.`` و فرمود علیه السلام: خداوند تعالی به داود علیه السلام وحی فرمود: بین من و خودت عالِم شیفته و فریفتۀ دنیا را واسطه قرار مده که تو را از دوستی من باز می دارد. اینان راهزنان بندگان حق طلب من هستند. همانا کمترین کاری که با آنها می کنم این است که شیرینی مناجات خود را از قلبهایشان می گیریم.``» منبع پیشین، حدیث 4.
  • ))    پاورقی 249.