حضور من در خمین موجب سوءاستفاده مأمورین کشوری و لشکری بود. چون غالباً با دولت درگیری داشتم و از من ناراحت و ناراضی بودند به فراخور سال و روز، گزارش مخصوص علیه من می دادند. سال 1314 یا 1315 علی مولوی زاده پسر مرحوم شیخ الاسلام ملایری حاکم خمین خودش و بعضی از نظامی هایی که به خمین آمده بودند گزارش دادند که مرتضی خمینی با کلاه تمام لبه به اصطلاح لگنی مخالفت کرده و نمی گذارد مردم کلاه به سر بگذارند. من از همه جا بی خبر بودم حاج محمد رضا شاکری از تجار خمین به محلات رفته بود حاکم محلات میرزا محمد علی خان نائینی که با او سوابق زیادی داشتم و از طرف مرحوم صدر الاشراف بر حسب حکم محرمانه برای تفتیش (به اصطلاح آن روز) به خمین آمده بود و در ابلاغ نوشته بود نتیجه تفتیش را نزد شخص من بفرستید شاکری را خواسته بود و گفته بود به فلانی بگویید من مأموریت دارم به کارهای شما رسیدگی کنم من تعجب کردم و ندانستم موضوع چیست بعد خودش به خمین آمد. روزی از طرف او (میرزا محمد علی خان نائینی) شخصی نزد من آمد و گفت: که من چون راجع به شما مأموریت دارم نمی توانم به منزل شما بیایم خیلی زود بیایید در گوشه، ده متصل به خمین منزل حاج توکلی. بعد از ظهر رفتم می خواست در بیرونی حاج توکلی وضو بگیرد گفت: تا کسی نیست برویم ساختمان بالا چون مطالبی است که باید بگویم. رفتم. یک نامه مرحوم صدرالاشراف رئیس قوای تفتیشیه خطاب به آقای نائینی مرقوم داشته بود که با ارسال رونوشت امریه دربار به خمین بروید و رسیدگی کنید به آن امریه و نظریه و اطلاعات خود را نزد شخص من بفرستید. گفت «من احساس می کنم شما با صدرالاشراف دوستی دارید، چون نوشته نزد من بفرستید».
گفتم: صحیح است.
پرسید: با کلاه موافقید؟
گفتم: نخیر.
گفت: یعنی مخالفید که مردم کلاه تمام لبه (اصطلاح روز کلاه لگنی) می گذارند.
گفتم: البته، مخالف تغییر لباس هستم.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 178 گفت: چه عملی برخلاف کلاه کرده اید؟
گفتم: هیچ عملی نکردم قلباً مخالفم ولی اقدامی نکردم.
با اینکه در رونوشتهای نامه و امریه در دربار، بالای امریه نوشته شده بود محرمانه و در وسط نامه هم نوشته بودند محرمانه رسیدگی کنید، وقتی اطمینان پیدا کرد، اعلامیه منتشر نمود که اگر کسی از فلانی راجع به کلاه شکایتی دارد، بیاید تا رسیدگی کنیم. به حکومت و سایرین هم مراجعه کرد که دلیل خود را اقامه کنید که فلانی مخالفت کرده حتی مولوی زاده به بازرس اعتراض و گله کرده بود که چرا اعلان کردی؟ گفته بود: من مأمور تفتیشم، آمده ام تفتیش کنم که مردم چه می گویند و خوشبختانه یک نفر را هم نتوانستند پیدا کنند که علیه من حرفی بزند. این بود که گزارش داد این قضیه دروغ بوده و فلانی هیچ مخالفتی نکرده است.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 179