بعد از اینکه به خمین برگشتم برای بعضی از منبریها و حضرت امام خمینی و مامورین دولت درس فقه و کلام و نحو و منطق می گفتم و در مسجدی نماز جماعت می خواندم. بعد از ثبوت سلطنت پهلوی از اراک، سلطان آبادی ها پیشنهاد کردند که محضر شرعی در اراک را قبول کنم چون خود را صالح بر تعدی قضاوت شرعی نمی دانستم معذرت خواستم و سپس با اصرار زیاد دفتر معاملات و دفتر ازدواج را تکلیف کردند و پذیرفتم.
در بیست و هفت سالگی با دختر مرحوم حاج غلامحسین خان جلال لشکر ازدواج کردم و قبل از او با یکی از دخترهای دهات کمره متأهل شدم و یک پسر از او متولد شد و بنام ناصرالدین نامگذاری کردیم و مشارالیه برای تحصیل به تهران رفت وتحصیلات
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 122 خود را تکمیل و در فن پارچه بافی و شرکتهای پشمی و نخی و ابریشمی و چرم سازی در آلمان تخصص یافت و مقام والایی پیدا کرد و با مرحوم دکتر مصدق یعنی با همکاران ایشان معاضدت و همیاری داشت و بعد از کودتای بیست و هشت مرداد 1332 از کار برکنار شد و چون متخصصین در این امور شاید پنج نفر بیشتر نبودند که در امور مربوطه اطلاعاتی داشته باشند مجدداً به کار ادامه داد و متأسفانه در سال 1350 شمسی در مشهد به طرز مرموزی کشته شد و پس از کالبد شکافی در تهران نگذاشتند مورد معاینه قرار گیرد و یکی از متخصصین به من گفت این کشتار به دست اجانب انجام شده و سه یا چهار نفر دیگر به همین طریق کشته شده اند و فقط من مانده ام تا نوبتم برسد.
از خانم همدم هندی عیال دوم دو پسر بنام محمد رضا و محمد تقی و سه دختر بنام بدرالسادات و فروغ السادات و نزهت السادات متولد شده و نام فامیلی دو دخترم هندی، نام سابق فامیلی من و نام بقیۀ فرزندانم پسندیده است. دخترها به مرحوم مهندس کشاورز و آقای دکتر توکلی و آقای دکتر محمود معینی اراکی و آقای جلالی ازدواج کرده و دارای اولاد دکتر و مهندس و مشاغل رسمی و غیر رسمی هستند و زندگانی متوسطی را طی می نمایند.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 123